یادداشت های یه آسمونی
شب به سحر نمیرسد، حرف تمام عاشقان هم نفسم خاطر تو، شب به چه رو سحر کنم از سفری که رفتهای دوباره با شعر بیا «ز بوی گل خبر بده تا همه را خبر کنم» اثر ندارد آه من، آه من و نگاه من اگر به من نظر کنی، به آه دل اثر کنم بگو کجا شکفتهای خاطر خوب نازنین اگر به غنچه رفتهای تا خود گل سفر کنم عاشقم و عشق من از شعر زبانه میکشد جان به نگاه دادهام حادثه مختصر کنم «پای به پیش و دل به پس با چه دلی سفر کنم» پا به جلو نمیرود ره ز چه پشت سر کنم توئی به خواب نازنین من به خیال تو حزین دل به دو جای بستهام از چه فسانه سر کنم نیش ز خوناب جگر بر استخوانم میرود از دوری این دوستان چه نالهای دگر کنم چند به خوناب حزین شعر فراق سر کنم اگر که باور نشود با دل مُحتضر کنم؟ نشئت این ترانه را با نیِداود بگو با نیِداود بخوان کز سر جان گذر کنم ساقیا در عالم هستی لب بیآه نیست آنکه را بر لب نباشد آه، دل آگاه نیست عاشق اویم که او حسرت کش و درد آشناست در دل درد آشنا جز ناله جانکاه نیست آنچنان رنجیده از این جان رنجانندهام کز بن هر استخوانم، آه را هم، راه نیست جز شمیم عشق جانسوزی نشد همراه من هر که را این همرهی باشد، بیهمراه نیست گمرهانه سوی کویت میدوم با زخم پا رهنورد عشق زیبایان ولی گمراه نیست گر چه کوتاه است دست تو (خزان) ازکویعشق دست کوی عشق امّا از سرت کوتاه نیست مى گویند> :یک روز یا پاره اى از یک روز ماندیم .از شما گران[ خود ]بپرس. They will say: We tarried but a day or part of a day. Ask of those who keep count! · مؤمنون : قَالَ إِن لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنتُم تَعْلَمُونَ ? 114 ? مى فرماید> :جز اندکى درنگ نکردید، کاش شما مى دانستید. He will say: Ye tarried but a little if ye only knew. · مؤمنون : أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ ? 115 ? آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمى شوید؟ Deemed ye then that We had created you for naught, and that ye would not be returned unto Us? · مؤمنون : فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ ? 116 ? پس والاست خدا، فرمانرواى برحق ، خدایى جز او نیست[ .اوست ]پروردگار عرش گرانمایه. Now Allah be exalted, the True King! There is no God save Him, the Lord of the Throne of Grace. · مؤمنون : وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ ? 117 ? و هر کس با خدا معبود دیگرى بخواند، براى آن برهانى نخواهد داشت ، و حسابش فقط با پروردگارش مى باشد، در حقیقت ، کافران رستگار نمى شوند. He who crieth unto any other god along with Allah hath no proof thereof. His reckoning is only with his Lord. Lo! disbelievers will not be successful. · مؤمنون : وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ ? 118 ? و بگو> :پروردگارا، ببخشاى و رحمت کن[ که ]تو بهترین بخشایندگانى. And (O Muhammad) say: My Lord! Forgive and have mercy, for Thou art best of all who پروردگارا، ما را از اینجا بیرون بر، پس اگر باز هم[ به بدى ]برگشتیم ، در آن صورت ستمگر خواهیم بود. Our Lord! Oh, bring us forth from hence! If we return (to evil) then indeed we shall be wrong doers. · مؤمنون : قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلاَ تُکَلِّمُونِ ? 108 ? مى فرماید[> :بروید ]در آن گم شوید و با من سخن مگویید. He saith: Begone therein, and speak not unto Me. · مؤمنون : إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ ? 109 ? در حقیقت ، دسته اى از بندگان من بودند که مى گفتند> :پروردگارا، ایمان آوردیم .بر ما ببخشاى و به ما رحم کن[ که ]تو بهترین مهربانى. Lo! there was a party of My slaves who said: Our Lord! We believe, therefor forgive us and have mercy on us for Thou art best of all who show mercy; · مؤمنون : اتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیّاً حَتَّی أَنسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنتُم مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ ? 110 ? و شما آنان[ مومنان ]را به ریشخند گرفتید، تا[ با این کار ]یاد مرا از خاطرتان بردند و شما بر آنان مى خندیدید. But ye chose them from a laughing stock until they caused you to forget remembrance of Me, while ye laughed at them. · مؤمنون : إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ ? 111 ? من[ هم ]امروز به[ پاس ]آنکه صبر کردند، بدانان پاداش دادم .آرى ، ایشانند که رستگارانند. Lo! I have rewarded them this day forasmuch as they were steadfast; and they verily are the triumphant. · مؤمنون : قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ ? 112 ? مى فرماید> :چه مدت به عدد سالها در زمین ماندید؟ He will say: How long tarried ye in the conquered us, and we were erring folk. پس آنگاه که در صور دمیده شود،[ دیگر ]میانشان نسبت خویشاوندى وجود ندارد، و از[ حال ]یکدیگر نمى پرسند. And when the trumpet is blown there will be no kinship among them that day, nor will they ask of one another. · مؤمنون : فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ? 102 ? پس کسانى که کفه میزان[ اعمال ]آنان سنگین باشد، ایشان رستگارانند. Then those whose scales are heavy, they are the successful. · مؤمنون : وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ ? 103 ? و کسانى که کفه میزان[ اعمال]شان سبک باشد، آنان به خویشتن زیان زده[ و ]همیشه در جهنم مى مانند. And those whose scales are light are those who lose their souls, in hell abiding. · مؤمنون : تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ ? 104 ? آتش چهره آنها را مى سوزاند، و آنان در آنجا ترش رویند. The fire burneth their faces, and they are glum therein. · مؤمنون : أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ ? 105 ? آیا آیات من بر شما خوانده نمى شد و[ همواره ]آن را مورد تکذیب قرار نمى دادید؟ (It will be said): Were not My revelations recited unto you, and then ye used to deny them? · مؤمنون : قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْماً ضَالِّینَ ? 106 ? مى گویند> :پروردگارا، شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم. They will say: Our Lord! Our evil fortune conquered us, and we were erring folk. روزی شخصی از او پرسید: "خداوندا آیا تعداد نجات یافته گان کم خواهد بود؟" عیسی فرمود: در آسمان تنگ است پس بکوشید تا داخل شوید. زیرا یقین بدانید که بسیاری تلاش خواهند کرد که داخل گردند اما نخواهند توانست زمانی خواهد رسید که صاحب خانه در را خواهد بست . آنگاه شما بیرون ایستاده، در خواهید زد و التماس خواهید کرد که خداوندا خداوندا در را به روی ما باز کن! اما او جواب خواهد داد که من شما را نمی شناسم! شما خواهید گفت : ما با تو غذا خوردیم! تو در کوچه های شهر ما را تعلیم دادی! چگونه ما را نمی شناسی؟! اما او باز خواهد گفت : من به هیچ وجه شما را نمی شناسم! ای بدکاران از اینجا دور شوید! آنگاه وقتی ببینید که ابراهیم و اسحاق و یعقوب و همه انبیاء در ملکوت خدا هستند و خودتان بیرون مانده اید، از شدت ناراحتی خواهید گریست و لبهایتان را خواهید گزید. مردم از تمام نقاط جهان آمده در ضیافت ملکوت شرکت خواهند کرد، اما شما محروم خواهید ماند. بلی یقین بدانید آنانی که اکنون خوار و حقیر شمرده می شوند در آن زمان بسیار سرافراز خواهند گردید و آنانی که حالا مورد احترام و تمجید هستند در آن زمان حقیر و ناجیز به حساب خواهند آمد. صدایم کن ای به روی چشم من گسترده خویش شادیم بخشیده از اندوه خویش ای تپش های تن ســــــــوزان من آتشی در سایه ی مژگان من .......................... ای دو چشمانت چمنـزارا ن من داغ چشمت خورده بر چشمان من درد تاریکیست درد خواستن رفتن و خود رابیهوده کاستن سر نهادن بر سیه دل سینه ها سینه آلودن به چرک کینه ها در نوازش نیش ماران یافتن زهر در لبخند یاران یافتن آه ای با جان من آمیخته ای مرا از گور من انگیخته .................. عشق دیگر این نیست خیرگیست چلچراغی در سکوت و تیرگیست
ای شب از رویای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده