وحید - یادداشت های یه آسمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یه آسمونی

 سلام عزیز مهربون اجازه هست بشم فدات...؟ اجازه هست تو شعر من اثر بذاره خندهات...؟ شب که میاد یواش یواش با چشمک ستاره هاش اجازه هست از آسمون ستاره کش برم برات..؟ اجازه هست بیای پیشم یه کم بگم دوست دارم؟ تو هم بگی دوسم داری بارون بشم دل ببارم بریم تو باغ اطلسی بی رنج و درد بی کسی بهت بگم اجازه هست گل روی موهات بذارم اجازه هست خیال کنم تا آخرش مال منی..؟ خیال کنم دل منو با رفتنت نمی شکنی

 دلخسته از امروز و فردای بهارم چیزی شبیه باد و باران کوله بارم باران نمی بارد ولی امشب به جای یک آسمان بی تو نشستن گریه دارم در دفتر بی سرنوشتیهای دنیا من چکنویس برگهای روزگارم شیرین تویی. فرهاد باشم یا نباشم یک بیستون سرد و خالی درد دارم

 شکایت عشق ندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای های هایت جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که می دانم نمی دانی که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت نشینی از برای یار دلگیر است بخوان شعرم که شعرم در هوایت جان سپرد آخر ... فریاد

 چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه

 به جرم اینکه خیلی ساده بودم/ به زندان دلت افتاده بودم / اگر چه حکم چشمانت ابد بود/ برای مرگ هم آماده بودم

 روزگاریست همه عرض بدن می خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند# دیو هستند ولی مثل پری می پوشند# گرگ هایی که لباس پدری می پوشند# آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند# عشق ها را همه با دور کمر می سنجند# خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد# عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد....


نوشته شده در دوشنبه 87/4/10ساعت 3:2 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


عشق افسانه نیست آنکه عشق آفرید دیوانه نیست عشق آن نیست که در کنارش باشی عشق آن است که به یادش باشی


 


 
 
نوشته شده در دوشنبه 87/4/10ساعت 3:0 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


دوستت ندارم دوستت ندارم، ولی همیشه در فکر و خیال تو هستم. دوستت ندارم، ولی به خاطر تو بیشتر اوقات اشک می ریزم. دوستت ندارم، در حالی که تمام ذرات وجودم تو را می خواهند و از پس تو می آیند. به زبان حال می گویم: دوستت ندارم، در حالی که تمام ذرات وجودم به حرفهای من می خندند. اعتراف می کنم: دوستت ندارم، ولی لذت می برم از خشمت، از غرورت، از نگاهت، از قدرت و گریزت. اکنون اعتراف می کنم که: دوستت دارم چون... تو دوستم نداری


نوشته شده در دوشنبه 87/4/10ساعت 2:55 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم

آوار پریشانی‌ست، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگام? حیرانی‌ست، خود را به که بسپاریم؟

تشویش هزار «آیا»، وسواس هزار «اما»،
کوریم و نمی‌بینیم، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ست
امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم

دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی‌بریم، ابریم و نمی‌باریم

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم

من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم


نوشته شده در جمعه 87/4/7ساعت 3:49 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


مرغ دل پر میزند تا زین قفس بیرون شود   جان بجان آمد توانش تا دمی مجنون شود 

کس نداند حال این پروانه دلسوخته      دربرشمع وجود دوست آخر چون شود                                                                                                              


نوشته شده در جمعه 87/4/7ساعت 3:48 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


سعی کن به کسیکه تشنه عشق است دل نبندی . سعی کن به کسیکه لایق عشق است دل ببندی . چون تشنه عشق روزی سیراب خواهد شد .

بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در چیزی که به آن می نگری . هیچ کس نمی تونه به دلش یاد بده که نشکنه ولی حداقل میتونه یادش بده که وقتی شکست لبه تیزش دست اونی که شکستش نبره .

 


نوشته شده در جمعه 87/4/7ساعت 3:46 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


 وقتی شبیه آینه ها مهربان شدی
من یک ستاره ماندم،تو کهکشان شدی
غمگین و دلشکسته به راهت نشسته ام
از آن شبی که خاطره ای بی نشان شدی
با من سخن بگو که منم آشنای تو
ای آشنا که با دل من همزبان شدی
می بینمت که پشت تن بوته های یاس
پروانه خیال مرا آشیان شدی
وقتی نشست مهر نگاهت به جان من
چو عشق در خزان دلم جاودان شدی

نوشته شده در جمعه 87/4/7ساعت 3:44 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


امشب می خواهم راز سر نوشتم را از نورهای سپید
 
مهتاب بپرسم،می خواهم عاشق ترین ستاره قلبم
 
را در وجودم بیابم و آوازم را با تارهای دلنشین
 
عشق طنین انداز کنم،گمگشته من در مرزهایی
 
دور از دلتنگی پرسه می زند،اما افسوس که تردید
 
من دریایی است بی کران که موجهایش حاصل
 
سیل اشکی است در غروبهای دلتنگی.یاد تو در
 
همه شبهای من می درخشد،وقتی به افقهای روبرو
 
نگـاه می کنـم نـور تـو را مـی بـینم کـه حـتی
 
گمنام ترین قسمت های زمین را روشن کرده است.

نوشته شده در جمعه 87/4/7ساعت 3:43 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


 تـَنیدگی یا اِستـِرس یا فشار عصبی هر محرکی که در انسان ایجاد تنش کند، استرس زا یا عامل تنیدگی نامیده می‌شود.

 ایجاد شده در بدن و واکنش بدن را تنیدگی می‌گوییم به عبارتی هر عاملی موجب تنش روح و جسم و از دست دادن تعادل فرد شود، تنیدگی‌زا است. هنگام وارد شدن استرس بدن واکنش‌هایی از خود نشان می‌‌دهد تا تعادل از دست رفته را باز گرداند که این عمل استرس است.

تنیدگی واکنشی است که در فرد در اثر حضور عامل دیگری به وجود می‌آید و قوای فرد را برای روبه‌رو شدن با آن بسیج می‌کند و ارگانیزم  حالت آماده‌باش پیدا می‌کند.

تغییر شغل، نقل مکان به یک شهر جدید، ازدواج، مرگ نزدیکان، و وجود یاسترس ایجاد شده در بدن و واکنش بدن را تنیدگی می‌گوییم به عبارتی هر عاملی موجب تنش روح و جسم و از دست دادن تعادل فرد شود، تنیدگی‌زا است. هنگام وارد شدن استرس بدن واکنش‌هایی از خود نشان می‌‌دهد تا تعادل از دست رفته را باز گرداند که این عمل استرس است.

تنیدگی واکنشی است که در فرد در اثر حضور عامل دیگری به وجود می‌آید و قوای فرد را برای روبه‌رو شدن با آن بسیج می‌کند و ارگانیزم  حالت آماده‌باش پیدا می‌کند.

تغییر شغل، نقل مکان به یک شهر جدید، ازدواج، مرگ نزدیکان، و وجود یک بیماری بااهمیت در خانواده از جمله عوامل بیرونی رهاسازی فشارعصبی هستند. جالب آنکه حوادث شادی‌آور نیز می‌توانند به همان اندازه وقایع غم‌بار برای انسان فشارزا باشند. از عوامل درونی می‌توان به ناراحتی‌های جسمانی و یا روانی اشاره کرد. برخی از ویژگی‌های شخصیتی، مانند نیاز به‌دست آوردن رضایت دیگران نیز می‌توانند فشارزا باشندک بیماری بااهمیت در خانواده از جمله عوامل بیرونی رهاسازی فشارعصبی هستند. جالب آنکه حوادث شادی‌آور نیز می‌توانند به همان اندازه وقایع غم‌بار برای انسان فشارزا باشند. از عوامل درونی می‌توان به ناراحتی‌های جسمانی و یا روانی اشاره کرد. برخی از ویژگی‌های شخصیتی، مانند نیاز به‌دست آوردن رضایت دیگران نیز می‌توانند فشارزا باشند

  • یکی از راه‌های مقابله با عوامل فشار، شهامت برخورد با واقعیت است: باید هر رویدادی را که اتفاق می‌‌افتد بپذیریم و پس از پذیرش درآن پدیده به دنبال حکمت ومصلحتی باشیم و روی موضوع بدین صورت بنگریم که چگونه از آن اتفاق به صورت مثبت بهره برداری کنیم، یعنی همه چیز می‌تواند به یک فرصت تبدیل شده و قابل استفاده باشد. اگر انسان نتواند واقعیت‌ها را بپذیرد و از آن درجهت مثبت استفاده کند دچار حالتی می‌شود که اصطلاحاً به آن تحلیل‌رفتگی یا به اصطلاح عامه بریده می‌گویند. علائم تحلیل رفتگی عبارت‌اند از احساس از دست دادن کنترل کارها، عدم علاقه، نداشتن احساس خوبی از کار و شغل خود، بها ندادن به کار، احساس عدم کفایت، احساس قصور و کوتاهی داشتن، تمایل به بی اعتبار کردن کار، احساس نامؤثر بودن، کج‌خُلق شدن، آداب و معاشرت را رها کردن. در حالت شدید تحلیل رفتگی نیز، احساس قدر ناشناسی از جانب دیگران، احساس اینکه فرد می‌‌خواهد همه چیز را رها کند و سر به بیابان بگذارد، بروز می‌‌یابد.
  • یکی از راهکارها حمایت اجتماعی است و اینکه دوستانی داشته باشیم که با وجود کاستی‌های موجود در کارمان ما را تأیید کنند.
  • یکی دیگر از راهکارها حمایت اطلاعاتی است دوستانی داشته باشیم که به ما اطلاعات بدهند و یا تجربیات خود را در اختیار ما قرار دهند.
  • حمایت‌های مالی نیز در برخی موارد می‌تواند بر شدت فشار بکاهد.
  • یکی دیگر از راه‌های مقابله با فشار به وجود آوردن انطباق است. با ایجاد نگرش مثبت در خود نیز می‌توانیم خیلی از رویدادها را انگ فشار نزنیم.

  • نوشته شده در چهارشنبه 87/4/5ساعت 1:47 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


    !!!!!!sheila jooooooooooooon rozet mobarakkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkkk
    نوشته شده در سه شنبه 87/4/4ساعت 1:58 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


    <   <<   46   47   48   49   50   >>   >

    فال عشق

    FreeCod Fall Hafez

    کد بارش قلب


    انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس