بهمن 1387 - یادداشت های یه آسمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یه آسمونی

 در صورتیکه تاریخ تولد شما در:


اول فروردین ماه باشد سیاه هستید
 

بین دوم فروردین تا 11 فروردین باشد ارغوانی هستید
 

بین 12 تا 21 فروردین باشد. شما سرمه ای است
 

بین 22 فروردین تا 31 فروردین باشد نقره ای هستید.
 

بین یکم اردیبهشت تا 10 اردیبهشت باشد سفید هستید.
 

بین 11 اردیبهشت تا 24 اردیبهشت باشد شما آبی هستید.
 

بین 25 اردیبهشت تا سوم خرداد باشد شما طلائی رنگ هستید.
 

بین 4 خرداد تا 13 خرداد باشد شما شیری رنگ هستید.
 

بین 14 خرداد تا 23 خرداد ماه باشد شما خاکستری هستید.
 

بین 24 خرداد تا دوم تیر ماه باشد شما رنگ خرمائی هستید.
 

سوم تیر ماه باشد رنگ شما خاکستری است.
 

بین 4 تیر ماه تا 13 تیر ماه باشد شما قرمز هستید.
 

بین 14 تیر ماه تا 23 تیر ماه باشد شما نارنجی هستید.
 

بین 24 تیر ماه تا سوم مرداد ماه باشد شما زرد هستید.
 

بین 4 مرداد ماه تا 13 مرداد باشد شما صورتی هستید.
 

بین 14 مرداد تا 22 مرداد باشد شما آبی هستید.
 

بین 23 مرداد تا یکم شهریور باشد شما سبز هستید.
 

بین 2 شهریور تا 11 شهریور باشد شما قهوه ای هستید.
 

بین 12 شهریور تا 21 شهریور باشد شما کبود رنگ هستید.
 

بین 22 شهریور تا 31 شهریور باشد شما لیموئی هستید.
 

متولدین یکم مهر ماه زیتونی هستند.
 

بین 2 مهر تا 11 مهر ماه ارغوانی هستید.
 

بین 12 مهر تا 21 مهر ماه شما رنگ سرمه ای دارید.
 

بین 22 مهر ماه تا یکم آبان ماه شما نقره ای هستید.
 

بین 2 آبان تا 20 آبانماه باشد شما سفید هستید.
 

بین 21 آبانماه تا 30 آبانماه باشد رنگ شما طلائی است.
 

بین یکم آذر ماه تا 10 آذر ماه باشد شما شیری رنگ هستید.
 

بین 11 آذر ماه تا 20 آذر ماه باشد شما خاکستری هستید.
 

بین 21 آذر تا 30 آذر باشد شما خرمائی رنگ هستید.
 

متولدین اول دیماه نیلی رنگ هستند.
 

بین دوم دی ماه تا 11 دی ماه باشد رنگ شما قرمز است.
 

بین 12 دی ماه تا21 دی ماه باشد شما نارنجی هستید..
 

بین 22 دی ماه تا 4 بهمن ماه باشد شما زرد هستید.
 

بین 5 بهمن تا 14 بهمن ماه باشد شما صورتی هستید.
 

بین 15 بهمن تا 19 بهمن ماه باشد شما آبی هستید.
 

بین 20 بهمن تا 29 بهمن ماه باشد شما سبز هستید.
 

بین 30 بهمن تا 9 اسفند ماه باشد شما قهوه ای هستید.
 

بین 10 اسفند تا 20 اسفند باشد شما کبودی رنگ هستید.
 

بین 21 اسفند تا 29 اسفند باشد لیمویی هستید...خزان

 

 

قرمز
با نمک و دوستداشتنی، مشکل پسند اما همیشه عاشق......و اینطور بنظر میرسد که مورد محبت نیز باشید. با روحیه و  بشاش اما در همان زمان میتوانید بد اخلاق هم شوید قادرید با مردم بسیار خوب و با ملاطفت برخورد کنید و این همان عشقی است که میتواند در راهی که در پیش دارید همراهتان باشد
آدمهایی را که راحت صحبت میکنند دوست دارید این آدمها باعث میشوند احساس راحتی بیشتری داشته باشید..



شیری رنگ
اهل رقابت و بازی دوست. دوست ندارد ببازد ولی همیشه بشاش است. شما قابل اعتماد و امین هستید و خیلی علاقه دارید وقت خود را بیرون بگذرانید، با دقت عشقتان را انتخاب میکنید و بسادگی عاشق نمی شوید اما وقتی او را یافتید تا مدتهای طولانی دوستش خواهید داشت.


نیلی
شما بیشتر متوجه نگاهتان هستید و استانداردهای بالائی در انتخاب عشق دارید. هر راه حلی را با دقت و تفکر انتخاب می کنید و بسیار بندرت مرتکب اشتباه احمقانه میشوید دوست دارید رهبر باشید و به راحتی می توانید دوستان جدید پیدا کنید.


خاکستری
جذاب و فعال هستید، شما هرگز احساستان را پنهان نمی کنید و هر آنچه را که درونتان استآشکار می سازید. اما ضمنا میتوانید خودخواه هم باشید. می خواهید مورد توجه باشید و نمی خواهید بطور نا برابر با شما برخورد شود.. میتوانید روز مردم را روشن کنید. شما میدانید در زمان مناسب چه بگویید و خوش اخلاق هستید.

 

سبز
خیلی خوب با افراد تازه کنار می آیید.. در واقع آدم خجالتی ای نیستی اما گاهی اوقات با کلماتت به عواطف مردم آسیب می رسانید. دوست دارید تا مورد توجه و علاقه کسی باشید که دوستش دارید ولی اغلب تنهایید و به انتظار فرد مورد نظرت می مانید.


طلائی
شما میدانید چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است. آدم بشاشی هستید و زیاد بیرون میروید. بسیار سخت میتوانی فرد مورد نظرت را پیدا کنی اما وقتی او را یافتی تا سالیان متمادی دوباره عاشق نمی شوی.


صورتی
شما همواره در تلاشید تا درهرچیزی بهترین باشید و دوست دارید به سایرین کمک کنید. امابسادگی قانع نمی شوی . دارای افکاری منفی هستید و در جستجوی عشقی شورانگیز  مانند آنچه در قصه هاست هستید.

 

زرد
شما شیرین و بیگناهید ، مورد اعتماد بسیاری از مردم ، و دارای رهبریتی قوی در ارتباطاتتان هستید. شما خوب تصمیم میگیرید و انتخاب درستی در زمان مناسب می گیرید... همواره در افکار داشتن روابط عاشقانه بسر می برید.


خرمائی
باهوشید و میدانید چه چیزی درست است. میخواهید همه چیز را مطابق میل خود کنید که گاهی میتواند بدلیل عدم توجه به نظر دیگران مشکل ساز باشد. اما در مورد عشق صبور ستید. وقتی فرد مورد نظرتان را یافتید برایتان دشوار است فرد بهتری پیدا کنید.


نارنجی
در مقابل اعمالتان مسئولیت پذیر هستید، می دانید چگونه با مردم رفتار کنید. همواره اهدافی برای دستیابی به آنها دارید و حقیقتا برای رسیدن به آنها تلاش میکنید ، فردی آماده رقابت هستید. دوستانتان برایت بسیار مهم هستند و قدر آنچه را که دارید میدانید، گاهی اوقات واکنشتان زیادی شدید است و علت آن نیز احساساتی بودنتان است.

 

ارغوانی
اسرار آمیز هستید، بهیچوجه خودخواه نیستید ، زود و آسان نظرتان جلب میشود. روزتان با توجه به خلقتان میتواند غمگین یا خوش باشد. بین دوستان محبوب هستید اما میتوانید دست به عمل احمقانه ای نیز بزنید ، بسادگی امور را فراموش میکنید. بدنبال شخصی هستید که قابل اعتماد باشد.

 

لیموئی
آرام هستید، اما بسادگی عصبانی می شوید. به آسانی حسادت می ورزید و در مورد چیزهای کوچک اعتراض میکنید، نمی توانید به یک کار بچسبید اما دارای شخصیتی هستید که اعتماد و علاقه همه را جلب میکند.


نقره ای
خیال پرداز و بامزه اید ، دوست دارید چیز های جدید را بیازمایید. علاقه دارید خود سازی کنید و بسادگی می آموزید، براحتی میتوان با شما صحبت کرد و شما نصایح خوبی میدهید. وقتی موضوع دوستی است متوجه میشوید نمی توان به کسی اعتماد کرد، اما وقتی دوستان واقعی خود را یافتید تا پایان عمر به آنها اعتماد میکنید.

سیاه
شما یک مبارز هستید و دارای انگیزه اید. اما تغییر در زندگی را نمی پسندید. زمانی که تصمیمی گرفتید، روی تصمیمتان تا مدتها پای می فشارید. زندگی عشقی شما نیز توام با مبارزه است و مثل همه نیست.
 


زیتونی
شما روشن قلب و آدم گرمی هستید. همراه خوبی برای فامیل و دوستانید. خشونت را نمی پسندید و میدانید چه چیزی درست است. شما مهربان و بشاش هستید اما بسادگی به مردم حسادت نورزید.

 

قهوه ای
فعال و ورزشکارید ، برای دیگران مشکل است که به شما نزدیک شوند. زمانی که متوجه میشوید نمی توانید به چیزی که میخواهید دستیابید ،‌ بسادگی تسلیم شده آنرا رها میکنید.


آبی
اتکا به نفس کمی دارید و خیلی ایرادی هستید. هنرمند هستید و دوست دارید عاشق شوید ، اما میگذارید عشقتان از دستتان برود چون در این مورد از مغزتان فرمان میگیرید نه از قلبتان.


سرمه ای
شما جذابید و عاشق زندگی خود هستید ، نسبت به همه  چیز دارای احساسی قوی هستید و خیلی زود گیج میشوید . زمانی که از دست شخص یا اشخاصی عصبانی می شوید برایتان  مشکل است آنها را ببخشید.

 

سفید
شما آرزو و اهدافی در زندگی دارید زود حسادت می ورزید نسبت به دیگران متفاوت و گاهی اوقات عجیب هستید اما همه این حالت شما را دوست دارند.

 

کبود
احساسات شما بسادگی و ناگهانی تغییر میکند اغلب تنها  هستید ، مسافرت را دوست دارید. انسان صادقی هستید ولی  حرف مردم را زود باور میکنید. یافتن عشق برای شما سخت است و گمگشته عشق هستید..


نوشته شده در چهارشنبه 87/11/30ساعت 1:31 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


شب آرامی بود، می روم در ایوان تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست، گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من.
خواهرم تکه نانی آورد، آمد و آن جا لب پاشویه نشست.
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد ، شعر زیبایی خواند و مرا برد به آرامش زیبای یقین.
با خودم گفتم:زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست.
زندگی ، فاصله آمدن و رفتن ماست. رود دنیا جاریست.
زندگی آبتنی کردن در این رود است. وقت رفتن به همان عریانی، که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف رود، به دنبال چه می گردد؟هیچ!!!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند.
شاید این حسرت بیهوده که در دل داری، شعله گرم امید تو را خواهد کشت.
زندگی، درک همین امروز است.
زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد آمد.
تو نه در دیروزی و نه در فردایی، ظرف امروز، پر از بودن توست.
تو نه در دیروزی و نه در فردایی، ظرف امروز، پر از بودن توست.
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی، آخرین فرصت همراهی با امید است.
زندگی یاد غریبی است که در حافظه خاک، بجا می ماند.
زندگی سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود.
زندگی شاید آن لبخندیست، که دریغش کردیم.
زندگی، زمزمه پاک حیات است، میان دو سکوت.
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی است.
من دلم می خواهد قدر این خاطره ها را دریابم

نوشته شده در سه شنبه 87/11/29ساعت 3:33 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


بوده دل بیقرار، یکسره چشم انتظار
تا که ببیند تو را، ای ضربان بهار!
غایب سبز صبور! چشم تو، یک چشمه نور
لذت یک دم حضور، کرده مرا بی قرار
نبض زمان، دست توست! جمله جهان، مست توست
غرق دعا می شوم، تا که شوی آشکار
سبز خرامان تویی! باد گل افشان تویی!
پرده غیبت بدر، از سر رحمت بیار
نیت پروازکن، نغمه ما سازکن
لب به سخن بازکن، ای صنم گلعذار!
عالم و آدم تمام، منتظران قیام
تا بفرستی پیام، سر برسد انتظار

نوشته شده در سه شنبه 87/11/29ساعت 3:31 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


کاش دائم دل ما از تو بلرزد ای عشق
آن دلی کز تو نلرزد، به چه ارزد؟ ای عشق
عماد خراسانی


به نام دوست گشائیم دفتر دل را
به فَرّ عشق فروزان کنیم منزل را
نظام وفا


حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بُدَم، پخته شدم، سوختم
مولوی


چنان با نیک و بد سر کن، که بعد از مُردنت عُرفی
مسلمانت به زَمزَم شوید و هندو بسوزاند
عُرفی شیرازی


عدالت کن که در عدل آنچه یکساعت به دست آید
میسّر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را
صائب تبریزی


روز شادی همه کس یاد کند از یاران
یار آنست که ما را شب غم یاد کند

خواجوی کرمان



آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خُرمیست، ما و غم روی دوست
سعدی


رهرو آن نیست که گَه تند و گَهی خسته رود
رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود


شمع سه گونه کار می آموزم
می گریم و می گدازم و می سوزم
مسعود سعد سلما


شیر عشقیم و به خود پوست بدرّیم ز رَشک
گر دَمی شیرِ فلک بگذرد از بیش? ما
وثوق الدول


طاعت از دست نیاید گُنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
نشاط اصفهانی


نوشته شده در سه شنبه 87/11/29ساعت 3:23 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


یک شب دلی به مسلخ خونم کشید ورفت

دیوانه‌ای به دام جنونم کشیدورفت

پس کوچه‌های قلب مرا جستجو نکرد

اما مرا به عمق درونم کشید ورفت

یک آسمان ستاره آتش گرفته را

برالتهاب سردقرونم کشید ورفت

من در سکوت وبغض وشکایت زسرنوشت

خطی بروی بخت نگونم کشید ورفت

تا ازخیال گنگ رهایی رها شوم

بانگی به خواب سکونم کشیدو رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه‌های عشق

مرحم به زخم فاجعه گونم کشید ورفت

تا ازحصارحسرت رفتن گذر کنم

رنجی به قدر کوچ کنونم کشید ورفت

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم

ازخود چه عاشقانه برونم کشید ورفت

  

 ای دریغا چه گلی ریخت به خاک 

چه بهاری پژمرد 

چه دلی رفت به باد 

چه چراغی افسرد


نوشته شده در سه شنبه 87/11/29ساعت 3:21 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان -در بستر شب-خواب و بیدار است
 
 
هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
رود آنجا که می بافند کولی های جادو، گیسوی شب را
همان جاها ،که شب ها در رواق کهکشان ها عود می سوزند
همان جاها ، که اخترها، به بام قصرها مشعل می افروزند
همان جاها که رهبانان معبد های ظلمت نیل می سایند
همان جاها که پشت پرده شب
دختر خورشید فردا را می آرایند
 
 
همین فردای افسون ریز رویایی
همین فردا که راه خواب من بسته است
همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
همین فردا که ما را روز دیدار است
همین فردا ، همین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد .....
 
زمان در بستر شب ، خواب و بیدار است
سیاهی تار می بندد
جراغ ماه لرزان ، از نسیم سرد پائیز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
به هر سو چشم من رو می کند : فرداست
سحر از ماورای ظلمت شب  می زند لبخند
....قناری ها سرود صبح می خوانند
من آنجا چشم در راه توام، ناگاه.....
تو را ،از دور می بینم که می آیی
،تو را از دور می بینم که می خندی
تو را از دور می بینم که می خندی و می آیی
 
، نگاهم باز حیران تو خواهد ماند......
سراپا چشم خواهم شد
!تو را در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
،برایم شعر خواهی خواند
تبسم های شیرین تو را،با بوسه خواهم چید
 
،وگر بختم کند یاری
...در آغوش تو
!ای افسوس.......
 
سیاهی تار می بندد
،چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پائیز است
هوا آرام ، شب خاموش ، راه آسمان ها باز
!زمان -در بستر شب- خواب و بیدار است

نوشته شده در سه شنبه 87/11/29ساعت 3:15 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |



صدای زوزه باد از پس آن کوه می آید
زمین قهر است با دستان باران
ستاره می درخشد ، نورش اما در پس حیرانی مهتاب گم گشته
و دریا رنگ می بازد میان دست های بی فروغ شب
درخت اما نگاهش رو به باران است ، تمنا می کند آبی

و گلدان های پیچک پشت پرچین خیال از آب لبریزند

و در آنسوی باران چشمه ها در حسرت دیدار مرداب زمین غم در بغل دارند

یکی باید بیاید
سواری با سپیدی همچو باد از راه
یکی باید نوازش های باران را به روی خاک بفشاند

یکی باید بیاید
یکی از جنش نور ماه یا مهتاب
یکی باید صدای له له جان زمین را پیش باران مست بگشاید

یکی باید بیاید
مسیحی باید از آغوش شب بیدار گردد
تا که دستان زمین و آب را آرام بفشارد

.............

و اکنون قهر را پایان دیگر است
صدای باد می آید و ابر آرام می نالد
درختان از نوای آب لبریزند
زمین با وحشتی دلگیر ، آب می نوشد
ستاره نور می افشاند و مغرور می خواند

نوشته شده در دوشنبه 87/11/28ساعت 8:27 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


در دل کوچک تنهایی شب
دفترم را می گشایم
آه ... خودکارم کو؟
می نویسم بر هر سطرش با اشک
نام تو
و تو در سیاهی کوچک شبهای امید من و تو
گم شدی
من به دنبال تو باز
همه جا را گشتم

آی ... ای روشن شب های سیاهم
تو کجایی اکنون؟
آی ... ای بی خبر از گریه و زاری من بی کس و تنها
تو کجایی اکنون

تو به من می گفتی
"گر چه شب تاریک است
دل قوی دار سحر نزدیک است"

پس کجاست
کو ، کو؟
شب چنان تاریک است
و سحر دور تر از هر چه که هست
وای ، ای بی خبر از تاریکی
شب من تاریک است
تو ولی مهتابی
وای ویران شده است
همه چیز
چه کنم؟
به کسی می رسد آیا اکنون فریادم؟
چه کنم؟

وای ، ای هستی من
هستی ام را بردی
آی ... با تو هستم ، با تو
تو که هستی مرا دزدیدی
نور مهتاب مرا به سیاهی نبودت
پیوند زدی

با تو هستم ، با تو
تو کجایی اکنون
دل من در طلبت زارزنان
شکوه ها سر داده

با تو هستم ، با تو
کی به شب های سیاه من تنها
رنگ نو می بخشی

با تو هستم ، با تو
کی می آیی مهتاب؟
من همین جا هستم
در کنارت شاید
نه ، در درون مشتت
که گره کرده ای و کور شدی
و نمی بینی من
در درون مشتت ، می دهم جانم را

بگشا دستانت
نور مهتاب شدن
فارغ از ظلمت شب گشتن را می خواهد
و صداقت شاید
تو صداقت داری؟
راستی ، اصلا جر?ت داری که تو مهتاب شوی؟
من ولی
منتظر می مانم
تا تو مهتاب شوی
و بتابی یک شب

نوشته شده در دوشنبه 87/11/28ساعت 8:19 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


جهان ز باده من مست و من ز بوی تو مست
ز طــره طــره زلـفت دلـم رمـیـده ز دسـت

لب تــو لعل فشــان و نـوای تو چـون نـی
کمـان ابـرویـت انــدر کمین جانـــان است

دلــم ذکــات جـمــال تـــو را طـلـب دارد
که غنچه ای و صدت عندلیب باده پرست

درون مجلس مـا گـو به شمع خامـش بـاد
که جمع گشته ز انوار تو کنون سر مست

بگـــو به یــار که نـازش ، نیــاز ما باشــد
که از نیاز تو صوفی شده پیاله به دست

قـدح قـدح ز بـر یـار درد خــواهـم بــرد
اگر چه یار بدستش سبوی ما بشکست

درون خانقاه و خرابات گشته ام ساقی
جهان ز باده من مست و من ز بوی تو مست

نوشته شده در دوشنبه 87/11/28ساعت 8:14 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


آدمک تنها ، بر سر مزرعه ای بنشسته
مزرعه خالی است از سبزی و آب
آدمک بی کار است
می نشینم پیشش

آدمک می پرسد
"تو مگر می دانی چه شده که چنین گشته ده کوچک ما"

من به او می گویم

آدمک برق صداقت دیگر در چشمان کسی پیدا نیست
تو اگر دیدی ، شک کن
شاید آن تابش خورشید بود

آدمک مردم آبادی ما نان ندارند که در آب روان خیس کنند و درخت گردو خشکیده
نان و گردو و پنیر قیمت جان من و ما شده است

آدمک مزرعه ات را بنگر
هیچ چیز در آن نیست
همه را دزدیدند
مردم ما همه می دزدند از یکدیگر
گاه یک دانه نان
گاه یک دانه قلب
گاه جان از هم می گیرند به زور

آدمک در خوابی
چشم بگشا و ببین
که اگر شانس شود یار تو در این دنیا
تو شوی خان ، شاید خانزاده
و دگر هیچ کسی به دو دستان دراز تو نخواهد خندید
و اگر نه تو فقط آدمک جالیزی
و دگر حتی آن بچه کلاغ از نگاه تو نخواهد ترسید
و نشیند بر دستان درازت و سرت را کند او تکه و پاره بد بخت

آدمک اینجا مردم گوشهاشان کر گشته و دو چشماشان کور
هیچ کس نشنود اندوه کسی را دیگر

آدمک ، مردم آبادی ما
اگر از جنس بزرگان گردند ، نانشان در روغن خواهد بود
و اگر نه شاید همه مجبور شوند که تو را بیرون انداخته
و خودشان آدمکی بر سر جالیز شوند
و هر از چند دو دستاشان را رو به بالا ببرند
تا که شاید دو کلاغی بپرند

آدمک اینجا هیچ ، بر سر جای خودش نیست دگر
شب همه بیدارند و همه غم دارند
و اگر خواب به چشم آنها باز آید ، خوابشان کابوس است

آدمک نیم نگاهی به نگاهم انداخت
لیک لبخند زدم

آدمک گفت برو
و پس از رفتن من ، آن کلاغ کوچک هر دو چشمش را کند
نوشته شده در دوشنبه 87/11/28ساعت 8:12 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


   1   2   3   4   5      >

فال عشق

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس