وحید - یادداشت های یه آسمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یه آسمونی

I"m so tired of being here

از بودن در اینجا چه بسیار خسته ام

Suppressed by all of my childish fears

محصور در هراس های کودکانه ام

And if you have to leave

اگر باید میرفتی و ترکم میکردی

I wish that you would just leave

ای کاش کاملا ترکم می گفتی

Because your presence still lingers here

چرا که همچنان حضورت در من مردد است

And it won"t leave me alone

و تنهایم نمی گذارد.

These wounds won"t seem to heal

انگار دیگر این زخمها شفا یافتی نیست.

This pain is just too real

این دردها بسیار واقعی اند و

There"s just too much that time cannot erase

چه بسیارند که حتی گذر زمان هم یارای زدودنشان نیست.

When you cried I"d wipe away all of your tears

هنگامی که می گریستی اشکهایت را پاک می کردم

When you"d scream I"d fight away all of your fears

وقتی می ترسیدی هراسهایت را دور می کردم

And I"ve held your hand through all of these years

در تمامی این سالها تنها دستهایت را گرفتم

But you still have all of me

اما تو همچنان همه وجودم را در اختیار داری

You used to captivate me

زمانی مرا شیفته و اسیر خود میکردی

By your resonating light

با درخشش تابناک ات

But now I"m bound by the life you left behind

و من اکنون در بند هر آنچه تو در زندگی ام بر جای گذاشتی اسیر

مانده ام.

Your face it haunts my once pleasant dreams

صورتت مانند شبحی در تنها رویاهای سرخوشانه ام خطور میکند.

Your voice it chased away all the sanity in me

صدایت عقل و هوش را از من میبرد.

These wounds won"t seem to heal

انگار این دیگر این زخمها شفا یافتنی نیست

This pain is just too real

این دردها بسیار واقعی است

There"s just too much that time cannot erase

و چه بسیارند که حتی گذر زمان هم یارای زدودنشان نیست.

When you cried I"d wipe away all of your tears

هنگامی که می گریستی اشکهایت را پاک می کردم

When you"d scream I"d fight away all of your fears

وقتی می ترسیدی هراسهایت را دور می کردم

And I"ve held your hand through all of these years

در تمامی این سالها تنها دستهایت را گرفتم

But you still have all of me

اما تو همچنان همه وجودم را در اختیار داری.

I"ve tried so hard to tell myself that you"re gone

بسیار کوشیدم تا به خود بگویم که دیگر رفته ای

And though you"re still with me

اما همچنان با منی

I"ve been alone all along

من همیشه تنها بوده ام (و خواهم ماند)


نوشته شده در دوشنبه 87/8/6ساعت 1:21 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


                                                                      هر کس از من خواست با او باشم از من دور شد 

مهربانی دید و از این لطف من مغرور شد

خواستم با او بمانم تا ابد هم آشیان

دیدم اما هر چه را گفتم به او در گور شد

کاش میشود قلب وسعت میگرفت

شمع باپروانه الفت میگرفت

کاش میشود در پس احساسها

خنده ها از اشک سبقت میگرفت

کاش میشود از الفبای وجود

عین و شین و قاف نشاط میگرفت

کاش میشود در پس سجاده ها

یک دعا تا اوج رفعت میگرفت.


نوشته شده در دوشنبه 87/8/6ساعت 12:47 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


خدایا هر آنکه دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن

                                           بهتر است

                                                  و

 به هر آنکه دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق

                                           برتر است ش


نوشته شده در دوشنبه 87/8/6ساعت 12:47 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


شب ما بی ماه است

ماه ما بی نور است

نورمان بی گرماست روز هم تاریک است

راه ما باریک است

مهر نیز بی نور است

تنمان بی سایه دردمان بی درمان

گریه مان بی اثر است

ناله مان بی سوز است

شعرمان بی ساز است

ابرمان بی باران پنجره بی روزن

در گلویم فریاد ضجه تاریخ است

دردمان تاریخ است

دردمان بی درمان

را ه ما پر مانع،روزگار بی شرم است

زندگی هم دردی است

مرگ درمان است


نوشته شده در دوشنبه 87/8/6ساعت 12:41 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


سوال عبارتند از: 1- "به چی فکر می کنی؟"، 2- "دوستم داری؟"، 3- "به نظرت من چاقم؟"، 4- "فکر می کنی اون خانم از من زیباتره؟" و 5- " اگر من بمیرم تو چی کار میکنی؟"

چیزی که این سوال ها را اینقدر پیچیده کرده این است که یک پاسخ اشتباه ممکن است یک دعوای طولانی مدت را به وجود آورده و در بعضی موارد منجر به طلاق شود. به نمونه های زیر توجه کنید:

1- "به چی فکر می کنی؟" مطمئنا پاسخ مناسب به این سوال چیزی جز این نیسـت: "ببخشید اگه ناراحتت کردم، عزیزم، فقط داشتم به این فکر می کردم که تو چه خانم فوق العاده، با ارزش، با ملاحظه، باهوش و زیبایی هستی و من چقدر خوش شانس هستم که تو را در کنار خود دارم." این سوال به طور حتم افکار درونیتان را برای خانم فاش نمی کند. به عنوان مثال ممکن است شما در آن موقع در حال فکر کردن به یکی از موارد زیر بودید:

الف) بیس بال

ب) فوتبال

ث) چقدر چاق شدید

ج) خانم زیباتر است یا شما

د) اگر شما مردید پول بیمه را چطور خرج می کند

پاسخ مناسبی که به این پرسش داده شده برگرفته از کتاب "ازدواج با بچه ها" نوشته ال باندی است. این اتفاق درست زمانی روی داد که همسر ال، "پگی" به او گفت: "میخواهم بدانی که..." و ال هم گفت "بیشتر ترجیح می دهم حرف بزنم تا فکر کنم."

سوال دیگری که تنها یک پاسخ مثبت دارد و هزاران جواب منفی عبارتست از:

2- "منو دوست داری؟" پاسخ مناسب به این سوال "بله" است. کسانی که میخواهند کمی استادانه تر عمل کنند می توانند بگویند: "بله عزیزم." پاسخ های اشتباه شامل موارد زیر می شود:

الف) فکر کنم اینطور باشه

ب) اگه بگم آره خوشحال می شی؟

ث) بستگی داره منظورت از دوست داشتن چی باشه

ج) فرقیم می کنه؟

د) کی؟ من؟

3- " به نظرت من چاقم؟" پاسخ مردها باید به این سؤال مطمئنا " نه، البته که نیستی" باشد و بعد هم باید به سرعت اتاق را ترک کنند. موارد نادرست عبارتند از:

الف) نه چاقی نه لاغر

ب) در مقایسه با کی؟

ث) یکم وزنت زیاده ولی بهت می یاد

ج) من خانم های چاق تر از تو هم دیده ام

د) چی گفتی؟ من داشتم به بیمه نامت فکر می کردم

4- "فکر می کنی اون خانم از من زیباتره؟" "اون خانم" می تواند هر کسی از نامزد قبلی شما گرفته، تا یک عابر که شما آنچنان به او خیره شده اید که باعث یک سانحه اتومبیل می شوید، و یا یک هنر پیشه ای که در یک فیلم بازی می کند، باشد. در هر شرایطی پاسخ درست این است: "نه، تو خیلی زیباتری" پاسخ های اشتباه شامل موارد زیر می شوند:

الف) زیباتر از تو نیست، اما زیبایی های خودش را دارد

ب) نمی دونم آدم باید زیبایی رو چطوری دسته بندی کنه

ث) آره، ولی شرط می بندم که شخصیت تو از اون خیلی بالاتره

ج) فقط از این نظر که از تو جوانتر و لاغر تره

د) می تونی دوباره سوالت رو تکرار کنی؟ من داشتم به بیمه نامت فکر می کردم

5- "اگر من بمیرم تو چه کار می کنی؟". پاسخ مناسب: "محبوب من، اگر تو به طور ناگهانی چشم از جهان ببندی زندگی دیگر برای من هیچ معنایی نخواهد داشت و خودم را زیر چرخ های اولین کامیونی که ببینم می اندازم." همانطور که در چند خط بعدی می بینید، مشاهده خواهید کرد که یک پاسخ نا بخردانه شما را تا کجاها میشکد:

خانم: عزیزم، اگر من بمیرم تو چه کار می کنی؟

آقا: چرا عزیزم؛ خوب معلومه خیلی ناراحت می شم.

خانم: دوباره ازدواج می کنی؟

آقا: نه معلومه که نمی کنم

خانم: دوست نداری ازدواج کنی؟

آقا: خوب دوست که دارم

خانم: پس چرا ازدواج نمی کنی؟

آقا: خیلی خوب، دوباره ازدواج می کنم

خانم: تو این کار رو می کنی؟

آقا: بله

خانم :( پس از یک مکث طولانی

، حالا فهمیدم، لابد میذاری لباس های من رو هم بپوشه؟

آقا: فکر کنم اگه بخواهد بهش اجازه بدم

خانم: (با سردی) واقعا؟! حتما جای عکس های من رو هم با عکس های او عوض میکنی؟

آقا: آره فکر کنم کار درستی باشه

خانم: این طوریه؟ آیا بهش اجازه میدی که با چوب گلف من بازی کنه؟

آقا: نه عزیزم آخه اون چپ دسته!!!!


نوشته شده در شنبه 87/8/4ساعت 1:51 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


 

سلام دوستان شاید چندین بار موضوع ??/?? را شنیده باشید، به نظر من ارزش دهها بار شنیدن و مطالعه را دارد، در متن زیر خلاصه ای از بحث ??/?? آورده شده است، امیدوارم کمال استفاده را ببرید.

در سال ???? یک اقتصاددان ایتالیایی به نام ویلفر دو پارتو در حین تحقیق راجع به توزیع ثروت در ایتالیا متوجه شد که ??% ثروت کشورش در دست ??% افراد است، او ??% بانفوذ و ثروتمند را، اقلیت مهم و بقیه ??% جمعیت جامعه را اکثریت کم اهمیت نامید، بسیاری از محققان این پدیده را در امور تخصصی خود مورد بررسی قرار دادند و به نتایج مشابه جالبی رسیدند.

پیشتاز مدیریت کیفیت، دکتر ژوزف جورانکه در سال ???? در آمریکا می زیست، یک اصل جهان شمول را شناسایی کرد و آن را به پارتو نسبت داد، او این اصل را اصل پارتو یا قانون ??/?? نامید.

قانون مذکور یکی از مفیدترین مفاهیم موجود در زمینه مدیریت و زندگی است، به مثال های زیر توجه کنید:

??% سود شما مربوط به ??% از محصولات یا خدمات شماست.

??% بیماران دچار ??% بیماری ها می شوند.

??% انبار شما از ??% لوازم شما پر است.

??% تصادفات مربوط به ??% جرایم رانندگی است.

??% شاخص سهام نربوط به ??% شرکت هاست.

??% مشکلات پرسنلی سازمان شما مربوط به ??% کارکنان است.

جمله طلائی:

??% موفقیت شما مربوط به ??% از فعالیت شماست.

ما اغلب افرادی را می بینیم که در تمام مدت کار می کنند، اما ظاهرا" کار زیادی انجام نمی دهند، اما انجام یک یا دو کار اصلی را به بعد موکول می کنند.

قاعده کلی ??/?? می تواند به عنوان یک یادآوری روزانه در خدمت شما باشد و به ما یادآور شود که ??% زمان و انرژی خود را بر ??% آنچه واقعا" مهم است متمرکز کنیم.

بدین منظور قبل از شروع هر کاری از خود بپرسیم: "آیا این کار در زمره ??% مهم است یا ??% کم اهمیت؟"


نوشته شده در شنبه 87/8/4ساعت 1:32 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


خدایا! هدایتم کن! زیرا می‏دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا می‏دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! ارشادم کن که بی‏انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بی‏احترامی به یک انسان، همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه‏گرساز، تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند.
خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل توفان‏ها هستم، به من دیده‏ای عبرت‏بین ده، تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
خدایا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند می‏دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهی.

خدایا! می‏خواهم فقیری بی‏‏نیاز باشم، که جاذبه‏های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکش‏های پوچ مدفون نشوم.
خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد می‏سوزد، قلبم می‏جوشد، احساسم شعله می‏کشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه می‏زند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.
خدایا! به سوی تو می‏آیم، از عالم و عالمیان می‏گریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.
  (( دکتر مصطفی چمران))
نوشته شده در شنبه 87/8/4ساعت 1:29 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


بی تو چندین نفس آمد و رفت این گران جانِ پریشانِ پشیمان را ؟

کودکی بودم وقتی که تو رفتی .. اینک مردی است ز اندوه تو سرشار هنوز

شرمساری که به پنهانی چندی است به درد در دل خویش گریست

نشد از گریه سبک بال هنوز آن سیه دستِ سیه داس سیه دل

که تو را چون گلی با ریشه از میان دل من کند و ربود ..



نیمی از روح مرا با خود برد



نشد این خاک بهم ریخته هموار هنوز

ساقه ای بودم پیچیده بر آن قامت مهر .. ناتوان، نازک، ترد

تند بادی برخواست

تکیه گاهم افتاد ..

برگهایم پژمرد ..



بی تو آن هستی غمگین دیگر به چه کارم آمد یا به چه دردم خورد

روزها طی شد از تنهایی مالامال .. شب همه غربت و تاریکی و غم بود و خیال

همه شب چهره لرزان تو بود که از فراسوی سپهر گرم می آمد .. در آینه ی اشک فرود

نقش روی تو در این چشمه پدیدار هنوز ..



تو گذشتی شب و روز گذشت



آن زمان ها به امیدی که تو برخواهی گشت پای هر پنجره مات می نشتم به تماشا //تنها//

گاه بر پرده ی ابر، گاه بر روزن ماه، دور تا دورترین جاده می رفت نگاه، باز می گشتم تنها ..



هیهات ..

چشمها دوخته ام بر در و دیوار هنوز



بی تو چندین نفس آمد و رفت مرغ تنها .. خسته .. خون آلود؟

که به دنبال تو پر پر می زد و سپس می افتاد .. در قفس می فرسود

ناله ها می کند این مرغ گرفتار هنوز .. رنگ خون بر دم شمشیر قضا می بیند

بوی خاک از قدم تند زمان می شنوم



شوق دیدار توام هست چه باک

به نشیب آمدن روز فراز

به تو نزدیکترم می دانم

یک دو روزی دیگر از همین شاخه ی لرزان حیات پر کشان سوی تو می آیم



دوستت دارم .. بسیار هنوز

نوشته شده در شنبه 87/8/4ساعت 1:26 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


خاتمی با اشاره به علت تردیدش برای نامزدی در انتخابات آتی گفت: باید ببینیم چه کسی بهتر است نامزد انتخابات شود.
وی در دیدار گروهی موسوم به «پویش دعوت از خاتمی» اظهار داشت: معتقدم اصلاحاتی که از آن دم می زنیم باید ضوابط، چارچوب ها، اهداف و روش های روشن و مشخصی داشته باشد تا کسانی که می خواهند به آن بپیوندند بدانند اصلاحاتی که ما می گوئیم چیست؟ امیدوارم هرچه زودتر در این زمینه گام موثر برداشته شود.
رئیس جمهور سابق گفت: اینکه تاکنون برای حضور در انتخابات به تصمیم نهایی نرسیده ام به این دلیل است که معتقدم پیش از آن باید به چند پرسش بنیادین پاسخ گفت. باید بررسی کرد که آیا می توان بدون ورود به قدرت، اصلاحات را در جامعه و کشور نهادینه کرد یا برای پیشبرد اصلاحات در جامعه و ایجاد تغییرات ریشه های فرهنگی و اجتماعی لزوماً باید در قدرت نیز حضور داشت؟ همچنین باید پرسید که ما چه تاثیری در روند به نفع آرمانهای انقلاب و مصالح و خواست مردم می توانیم داشته باشیم؟ حال چه با ورود به قدرت و چه خارج از آن؟
وی افزود: همچنین باید ببینیم که در ایران امروز چه گروه هایی مرجعیت دارند؟ روشنفکران، روحانیت، سیاستمداران و دیگر گروه های اجتماعی به چه میزان در این جامعه نفوذ دارند؟ و برای افزایش مرجعیت هر یک از این گروه ها چه می توان کرد؟ و مهمتر از اینکه چه کسی بهتر است نامزد انتخابات شود، این است که چگونه باید بیاید؟ و بر فرض پیروزی در انتخابات، چه برنامه ای باید داشته باشد و اساساً در شرایط کنونی با ورود به قدرت چه کارهایی می تواند بکند؟
وی در عین حال گفت: من خود را متعلق به نظام می دانم به نظامی که هزینه های جانی و معنوی و مادی زیادی برای دستیابی به آن و حفظ آن داده شده است، به لحاظ اخلاقی و دینی متعهدم. من به این نظام هنوز امیدها بسته ام و به همین دلیل و به خاطر تعهدی که به آن دارم، انتقاداتی که به آن دارم را بیان می کنم
نوشته شده در پنج شنبه 87/8/2ساعت 9:17 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


خبرگزاری انتخاب : محمدعلی رجایی به نقل از یکی از دوستانش می نویسد: گویا سال گذشته، سیده لیلا خاتمی، فرزند آقای خاتمی، در امتحان کنکور فوق لیسانس در رشته‌ای شرکت کرده بود که دانشگاه مربوط برای ده نفر اعلام ظرفیت کرده بود و از قضا ایشان نفر چهاردهم شده بود.

یکی از مسئولان سازمان سنجش که متوجه این امر می‌شود، قضیه را با وزیر وقت علوم در میان می‌گذارد و به او می‌گوید، ما می‌توانیم ظرفیت پذیرش دانشجوی این دانشگاه را در این رشته تا پانزده نفر هم بالا ببریم تا نام دختر آقای رئیس‌جمهور هم جزو اسامی قبول‌شدگان باشد و ماه‌ها تلاش ایشان هم به جایی برسد. وزیر مربوطه هم با این پیشنهاد موافقت می‌کند و به این ترتیب، دختر آقای خاتمی به عنوان ردیف چهاردهم اعلام می‌شود.

رجایی ادامه داده است: این عزیز می‌گفت، یکی از ارادتمندان آقای خاتمی که در سازمان سنجش کار می‌کرد، مراتب را با واسطه‌ای به اطلاع دفتر آقای خاتمی رسانید. شنیده‌ام ایشان پس از آگاهی از این مسئله، ضمن واکنش تند به مسئولان مربوطه، گفته بود: «مگر زمان سابق است که در مملکت، فرزندان مسئولان از امتیازات و عنایت‌های ویژه برخوردار شوند؟» و ادامه داده بود: «در رژیم سابق هم همین‌طور رفتار می‌شد که خانواده‌های هزار فامیلی درست می‌شد و همه امتیازات در دست آنها بود، وی سپس دستور داده بود، ظرفیت به همان تعداد ده نفر اعلام شده قبلی برگردد و نام دختر ایشان را از فهرست قبول‌شدگان حذف شود. دختر ایشان هم سال بعد بیشتر مطالعه می‌کند و دوباره در کنکور شرکت می‌کند. این در حالی بود که کار از کار گذشته و اسامی قبول‌شدگان در روزنامه‌ها اعلام شده بود.

شنیده‌ام دختر ایشان بدون آگاهی از این ماجرا، وقتی با خوشحالی نام خود را در روزنامه‌ها جزو دانشجویان پذیرفته‌شده دانشگاه می‌بیند، با خرید گل و شیرینی به خانه می‌رود و با خوشحالی خبر را به پدر و مادر خود اطلاع می‌دهد، اما از پدرش پاسخ می‌شنود که: «ولی این‌گونه که من فهمیده‌ام، شما قبول نشده‌اید» و آن‌گاه که دخترش با تعجب از این اظهارنظر، نام خود را در روزنامه به او نشان می‌دهد، پاسخ می‌شنود: بله این درست است، ولی پس از این مرحله، کار دیگری هم شد و آن این بود که ... سپس ماجرا را برای دخترش لیلا توضیح می‌دهد.

من نمی‌دانم در آن لحظه بر لیلا چه گذشته است و در دل نسبت به پدرش چه اندیشید، ولی می‌دانم حتی اگر به ظاهر، لحظات و ساعاتی را رنجیده باشد، از آنجا که وی هم از خاندان نجیب مرحوم آیت‌الله سیدروح‌الله خاتمی است ـ که شاید از معدود روحانیونی بود که از وی به عنوان یک روشنفکر دینی نام می‌برند ـ حتما در دل به خاطر داشتن چنین پدری، که عدالت‌گرایی گمنامانه، از ویژگی‌های اوست، خدا را سپاسگزار باشد. همان‌گونه که خواننده این سطور، لابد در پایان این مقال، خدا را به خاطر داشتن چنین روحانیون وارسته‌ای که قدرت هرگز نتوانست آنان را از آرمان‌های اصیل‌شان جدا کند، سپاس گزارد. تا باد، چنین باد.


نوشته شده در پنج شنبه 87/8/2ساعت 9:10 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

فال عشق

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس