دوستت دارم .. بسیار هنوز - یادداشت های یه آسمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یه آسمونی

بی تو چندین نفس آمد و رفت این گران جانِ پریشانِ پشیمان را ؟

کودکی بودم وقتی که تو رفتی .. اینک مردی است ز اندوه تو سرشار هنوز

شرمساری که به پنهانی چندی است به درد در دل خویش گریست

نشد از گریه سبک بال هنوز آن سیه دستِ سیه داس سیه دل

که تو را چون گلی با ریشه از میان دل من کند و ربود ..



نیمی از روح مرا با خود برد



نشد این خاک بهم ریخته هموار هنوز

ساقه ای بودم پیچیده بر آن قامت مهر .. ناتوان، نازک، ترد

تند بادی برخواست

تکیه گاهم افتاد ..

برگهایم پژمرد ..



بی تو آن هستی غمگین دیگر به چه کارم آمد یا به چه دردم خورد

روزها طی شد از تنهایی مالامال .. شب همه غربت و تاریکی و غم بود و خیال

همه شب چهره لرزان تو بود که از فراسوی سپهر گرم می آمد .. در آینه ی اشک فرود

نقش روی تو در این چشمه پدیدار هنوز ..



تو گذشتی شب و روز گذشت



آن زمان ها به امیدی که تو برخواهی گشت پای هر پنجره مات می نشتم به تماشا //تنها//

گاه بر پرده ی ابر، گاه بر روزن ماه، دور تا دورترین جاده می رفت نگاه، باز می گشتم تنها ..



هیهات ..

چشمها دوخته ام بر در و دیوار هنوز



بی تو چندین نفس آمد و رفت مرغ تنها .. خسته .. خون آلود؟

که به دنبال تو پر پر می زد و سپس می افتاد .. در قفس می فرسود

ناله ها می کند این مرغ گرفتار هنوز .. رنگ خون بر دم شمشیر قضا می بیند

بوی خاک از قدم تند زمان می شنوم



شوق دیدار توام هست چه باک

به نشیب آمدن روز فراز

به تو نزدیکترم می دانم

یک دو روزی دیگر از همین شاخه ی لرزان حیات پر کشان سوی تو می آیم



دوستت دارم .. بسیار هنوز

نوشته شده در شنبه 87/8/4ساعت 1:26 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


فال عشق

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس