یادداشت های یه آسمونی
لیلی، زیر درخت انار لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ. گلها انار شد داغ داغ. هر اناری هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد. عنوان: هیشکی کی دوستم داره؟ هیشکی. کی بهم اعتنا می کنه؟ هیشکی. کی واسم هلو و گلابی می چینه؟ هیشکی. کی به من نوشابه و شیرینی می ده؟ هیشکی. کی به لطیفه هام گوش می ده و می خنده؟ هیشکی. کی وقتی دعوام می شه به کمکم میاد؟ هیشکی. کی شب ها تمام مشق هام رو می نویسه؟ هیشکی. کی دلش برام تنگ می شه؟ هیشکی. کی واسم گریه می کنه؟ هیشکی. که به نظرش من یه آدم استثنایی ام؟ هیشکی. پس اگه ازم بپرسید که بهترین رفیقم کیه، فورا بهتون می گم که هیشکی یه. اما دیشب که ترس برم داشته بود، بیدار شدم ولی " هیشکی" نبود، من صدا زدم و خواستم دست " هیشکی" یو بگیرم، همون جا در تاریکی که معمولا جای" هیشکی" یه_ اما اون رو ندیدم. بعدش از خونه زدم بیرون و به هر سوراخ سمبه ای سر کشیدم؛ هر جا نگاه کردم، دیدم خلاصه ش " یکی" بوده. اینقده گشتم که الان حسابی خسته م_ حالا هم سپیده زده. دیگه جای هیچ شکی نیست که " هیشکی" نیست!!!!!! به خدا نگو مشکل بزرگی دارم، به مشکلات بگو خدای بزرگی دارم. خدا فرمود: کسی که در دنیا مرا فراموش کند من در آخرت او را فراموش می کنم. اگر به آنچه دوست داری نرسیدی، آنچه را داری دوست بدار. از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد ، خدا گفت : نه ! رها کردن کار توست ، تو باید از آن ها دست بکشی . از خدا خواستم تا کودک معلولم را درمان کند ، خدا گفت : نه ! روح او بی نقص است و تن او موقت و فناپذیر . از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد ، خدا گفت : نه ! شکیبایی زاده ی رنج و سختی است ، شکیبایی بخشیدنی نیست ، به دست آوردنی است . از خدا خواستم تا خوشی و سعادت ام بخشد ، خدا گفت : نه ! من به تو نعمت و برکت داده ام ، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری . از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد ، خدا گفت : نه ! رنج و سختی ، تو را از دنیا دورتر و دورتر و به من نزدیک تر و نزدیک تر می کند . از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشید ، خدا گفت : نه ! بایسته آن است که تو خود سربرآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پرثمر شوی . من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفرید از خدا خواستم ، و باز خدا گفت : نه ! من به تو زندگی خواهم داد ، تا تو خود را از هر چیزی لذتی به کف آری . از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم ،همان گونه که او مرا دوست دارد ، و خدا گفت : آه ، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم ! خدا مشتی خاک را برگرفت. می خواست لیلی را بسازد، از خود در او دمید و لیلی پیش از آنکه با خبر شود، عاشق شد. سالیانی است که لیلی عشق می ورزد. لیلی باید عاشق باشد. زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا در او بدمد، عاشق می شود. لیلی نام تمام دختران زمین است؛ نام دیگر انسان. خدا گفت: به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید. آزمونتان تنها همین است؛ عشق. هر که عاشق تر آمد، نزدیکتر است. پس نزدیکتر آیید، نزدیکتر. عشق، کمند من است. کمندی که شما را پیش من می آورد. کمندم را بگیرید. ولیلی کمند خدا را گرفت. خدا گفت: عشق فرصت گفتگو است، گفتگو با من، با من گفتگو کنید. لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد. لیلی هم صحبت خدا شد. خدا گفت: عشق، همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند. لیلی مشتی نور شد، در دستان خداوند. عنوان: مفاعله اگه هم دیگه رو ببینیم و من بگم " سلام"، این می شه یه جور "معارفه". اگه تو حال من رو پرسیدی، این می شه یه جور توجه و " ملاحظه". اگه چند دقیقه ای با هم قدم زنان حرف بزنیم، این می شه یه جور" مکالمه". اگه با هم دیگه ارتباط داشته باشیم، این می شه یه جور "مراوده". اگه یکه به دو کنیم، داد بزنیم و دعوا کنیم، این می شه یه جور "مجادله". اگه بعدش عذرخواهی کنیم و خواسته هامون رو باهم منطبق کنیم این می شه یه جور" مطابقه". اگه به هم دیگه یاری برسونیم، کمک کنیم، این می شه یه جور" معاضده". ضمنا همه این" مفاعله" ها با هم دیگه می شن، یه جور " مشاعره". (اگه هم من بگم که این شعر خیلی عالیه، لابد اون وقت می شه یه جور" مبالغه"!!!!!!!!!!!!!!) آنی تو که کز نام تو می بارد عشق
وز نامه و پیغام تو می بارد عشق عاشق شود هر کس که به کویت گذرد گویی ز در و بام تو می بارد عشقش برای رسیدن به معتای حکمت روزگار ، تمام دشت های استغنا رو طی کردم ودویدم و دویدم و دویدم و اونقدر تو دریای فهمش دست و پا زدم که غرق شدم واصلا یادم رفت معنای حکمت رو ! هر صدایی برای من یه نشونه است ، هر نگاهی برای من یه ایه است ؛ پس خدایا برای من یه نشونه ، یه ایه برای درک تمامی رویا های گم شده و معنا های بی معنی و درک روشنی روز و سیاهی شب بفرست برای من یک نوازش به حکم لبخند توکافسیت ... یادمان باشد از امروز خطائی نکنیم. گرچه در خود شکستیم،صدائی نکنیم . یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پائی نکنیم.