وحید - یادداشت های یه آسمونی

یادداشت های یه آسمونی

 از لبخند شیرین شقایق بی نصیبم....غریبه غم مخور من هم غریبم

آن روز که دلت پیش دلم بود گرو ...دامان مرا سخت گرفتی که نرو.... حالا که دلت به دیگران مایل شد...کفش کج من راست نهادی که برو

 سخن را نمی دانم چگونه آغاز کنم نمیدانم از سینوس چشانت بگویم یا از کسینوس لبانت ولی فقط این را می دانم که تو مرا در مثلث دستهای خود اسیر کردی و باید بصورت یک اتحاد مزدوج با من ازدواج کنی واگر بخواهی از دستانم بگریزی من تو را زیر رادیکال ملاقات خواهم کرد

امشب فهمیدم ماه رنگ پریدگی خود را پشت ابر سیاه مخفی میکند!!! ماه خجالتیست

شنو همسفر من .... باهم رهسپار راه دوریم .... با هم لحظه ها را گریه کردیم .... ما در صدای بی صدای گریه بودیم ..... ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختیم .... شاید در این راه اگر با هم بمانیم ..... وقت رسیدن شعر خوشبختی بخوانیم

 

 سر کلاس ریاضی بود که استاد اومد دو خط موازی رو تخته کشید. خط پایینی نگاهی به خط بالایی انداخت و در دل خود عاشقش شد. خط بالایی نگاهی به خط پایینی انداخت و در دل عاشقش شد. در همین هنگام بود که استاد داد زد دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند


نوشته شده در یکشنبه 87/5/27ساعت 1:8 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


هرگز به دنبال کسی نباش که با اون زندگی کنی


به دنبال کسی باش که بدون اون نتونی

زندگی کنی


نوشته شده در پنج شنبه 87/5/24ساعت 8:54 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


نظر...من نظرمیخوام
نوشته شده در پنج شنبه 87/5/24ساعت 8:46 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


                      عاشقت خواهم ماند..............................بی آنکه بدانی.

دوستت خواهم داشت............................بی آنکه بگویم.

درد دل خواهم گفت.................................بی هیچ کلامی.

گوش خواهم داد..................................بی هیچ سخنی.

در آغوشت خواهم گریست.......................بی آنکه حس کنی.

در تو ذوب خواهم شد..............................بی هیچ حرارتی.

اینگونه شاید احساسم نمیرد.


نوشته شده در پنج شنبه 87/5/24ساعت 8:45 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


از لبخند شیرین شقایق بی نصیبم....غریبه غم مخور من هم غریبم

نوشته شده در پنج شنبه 87/5/24ساعت 8:36 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


تو اگر میدانستی که چه دردی دارد که چه زخمی دارد

خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته

نمیپرسیدی:چرا تنهایی


نوشته شده در پنج شنبه 87/5/24ساعت 8:34 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


هوالرحمان

 

" آچاریا " فیلسوف معاصر هندی می گوید :
نشانه های عاشق بودن سه تا است :
اول ـ اغنای محض ...

 به هیچ چیز دیگری نیاز نیست.
دوم ـ آینده وجود ندارد. همین لحظه عشق ابدیت دارد...

نه لحظه بعد ... نه آ ینده ... نه فردا ،

عشق امری است که در زمان حال رخ می دهد .
سوم ـ وجودت از میان بر می خیزد ... دیگر وجود نداری

اگر هنوز وجود داشته باشی ...

معنی اش این است که هنوز وارد معبد عشق نشده ای...


نوشته شده در پنج شنبه 87/5/24ساعت 8:24 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


حرفهای ما هنوز ناتمام

                            تا نگاه می کنی  

                                              وقت رفتن است ...

باز هم همان حکایت همیشگی!

                          پیش از آن که با خبرشوی

                                             لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود ...

آی ...

 ای دریغ و حسرت همیشگی!

ناگهان چقدر زود، 

                       دیر می شود ...


نوشته شده در پنج شنبه 87/5/24ساعت 8:23 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


 زندگی مثل دیوار است و سرنوشت فریادی است که هریک از ما بر می آوریم.آنچه ما انجام می دهیم به سوی «قلب» او بالا می رود و به همین شکل به سوی ما باز می گردد.آنچه خدا می کند بازتاب اعمال خود ماست..."
"پائولو کوئلیو"
نوشته شده در پنج شنبه 87/5/24ساعت 8:22 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


 فریاد من از داغ توست ...... بیهوده خاموشم مکن ...... حالا که یادت میکنم ...... دیگر فراموشم مکن ...... همرنگ دریا کن مرا ...... یکبار معنا کن مرا
نوشته شده در پنج شنبه 87/5/24ساعت 8:20 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

فال عشق

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس