یادداشت های یه آسمونی
تموم میشن اشکای سرد پاییز تموم میشه این روزای غم انگیز نفرین من یه روز تو رو میگیره یه روز میاد دل تو هم میمیره خوب میشه این زخم بدون مرهم یه روزی که بپاشه قلبت از هم یه آهی که مثل یه کوه درده با تو میاد دور و برت میگرده من اون همه دو رنگیاتو دیدم چیزی نگفتمو یه آه کشیدم چه ساه از رو قلب من گذشتی از اون همه یکی شدم گذشتی نمیذارم روزات بمونه رنگی دلم می خواد با تیرگی بجنگی نمیذارم دلت آروم بمونه دلت باید سرود غم بخونه نمیدونی روزات چرا سیاهه اینا همش کار همون یه آهه سایه ی شوم یه دل شکسته رو قله ی شادی تو نشسته خیال نکن دنیا همین دو روزه یه روز میاد دل تو هم میسوزه اون روزی که دل تو هم اسیره نفرین من دامنتو میگیره اونکسیکه دل به حرفای تو بسته بجای من تو قلب تو نشسته یه روزی که میگی خیلی محاله می بینی که عشقت همش خیاله تو هم مثل من میشی اسیر پاییز گم میشی تو این غربت غم انگیز هنگامی که صلیب طلایی را به گردن او انداختم به من گفـــت:صـــلـــیب علامـــت مرگ اسـت به او گفتم:او را به گردن تو می آویزم تا عشقم همیشه در گورستان قلبت باقی بمانم به نام تک صلیب کلیسای عشق یه باغ بارون زده ام پُر از گُلایِ اطلسی چِقَد باید گریه کنم تا تو به دادم برسی * چِقَد نفس تازه کنم تو پَرپَرِ ترانه ها چِقَد تو رُ کم بیارم میون عاشقانه ها * چِقَد برام قصه بگن تا تو به خوابِ من بیای شب که میاد به دیدن حالِ خراب من بیای * یه عمره بی صدا دلم پشت درایِ بسته بود فاصله بین من و تو فقط دلِ شکسته بود * دوسِت دارم از ته دل دلی که پَرپَر می زنه دلی که سازِ عشقِتُ از همه بهتر می زنه * دوسِت دارم حتی اَگه یه شب به خواب من نیای عاشقتم مثل همه حتی اَگه منُ نخوای * یه باغ بارون زده ام...
من / عشق پاک یعنی سرزمین لحظه یعنی بیداد عشق من باختن عشق جان یعنی زندگی لیلی و قمار مجنون در عشق یعنی ... شدن ساختن عشق دل یعنی کلبه وامق و یعنی عذرا عشق شدن من عشق فردای یعنی کودک مسجد یعنی الاقصی عشق / من برای تو می نویسم........ غم ، واژه ای بی مفهوم *******************************
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست...
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست...
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...
برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است ...
برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است....
برای تویی که قلبت پـاک است...
برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است...
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...
برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است
که سراسر همه عمر
در پی هر کس و ناکس به مریدی می رفت
گویمش :ای غم بیچاره درمانده درد
مگر از عمر فلک چندی باقی هست
که مراد توی درمانده درد
من مفلوک گریبان گره با درد شوم
گرهی از سر آن بود و نبود
تو بدنبال مرادی بِه از این درد بگرد
گویمش درد به عشق درد بی درمانی است
غم زبان را بگشود
باصدایی که دو عالم همه آن را بشنود
مطلبی زمزمه کرد
درد آن بود و نبود ،درد بی درمانی است