جوش جوانی یا آکنه (acne) - یادداشت های یه آسمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یه آسمونی

هیچ موقع چشمانت را برای کسی که مفهوم نگاهت را نمی داندگریان نکن


نوشته شده در سه شنبه 86/11/30ساعت 7:0 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


غروب عاشقی رنگش طلایی است           ولی در آخرش مرگ و جدایی است
نوشته شده در سه شنبه 86/11/30ساعت 6:58 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


  سالهاست که از حضور او جا ماندیم
  در ظلمت سرد خویش تنها ماندیم
  او منتظرست  تا که ما برگردیم
  مائیم که در غربت کبرا ماندیم
 
نوشته شده در یکشنبه 86/11/28ساعت 12:0 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


وقتی که دستات رو بلند می کنی و باهاش حرف می زنی یه حس خاصی داری ، یه حس آرامش و اطمینان ، یه حس آسودگی خیال و امنیت رو با تموم وجودت حس می کنی ...
نوشته شده در شنبه 86/11/27ساعت 11:23 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


ص
نوشته شده در شنبه 86/11/27ساعت 10:14 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


 آزادی، چونان روش و ارزش
وقتی سخن از آزادی به منزلة روش به میان آید، به این معنا است که آزادی، روش و زمینه و شیوه‌ای است که بدان وسیله می‌توان به پاره‌ای از اهداف خاص رسید و آزادی به خودی خود و به اصطلاح فی نفسه، اصالت نخواهد داشت، بلکه آزادی به منظور فراهم آمدن شرایط مساعد برای رشد و آگاهی و عقلانیت لازم و ضروری است. به دیگر سخن آزادی به مثابه ابزار و روشی است برای تعالی اخلاقی و عقلانی و توسعة آگاهی‌ها.[27] آزادی روشی است برای دانستن و شناختن و آموختن.
پاره‌ای از مباحث آیت‌الله مطهری ناظر به روش و زمینه و ابزار بودن آزادی است. از این منظر، آزادی، راه و روشی برای رسیدن به مقصد و مقصودی دیگر است. آزادی، هدف و غایت اساسی و اصلی نیست، بلکه راه و روشی است برای دست‌یابی به هدف‌هایی برتر و بالاتر دیگری که همانا رسیدن به کمال و سعادت است. اصطلاحی که مطهری برای آزادی به مثابه روش به کار می‌گیرد «کمال وسیله‌ای» در مقابل «کمال هدفی» است:
«آزادی «کمال وسیله‌ای» است نه «کمال هدفی». هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان یابد آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد. آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند و حتی به تعبیر دقیق‌تر خودش باید خودش را انتخاب کند ... . انسان اگر آزاد نبود نمی‌توانست که کمالات بشریت را تحصیل کند. [همچنان که] یک موجود مجبور نمی‌تواند به آنجا برسد. پس آزادی یک کمال وسیله‌ای است، نه یک کمال هدفی.» ]
در عین حال که آزادی کارویژة ابزاری بودن را ایفا می‌کند، اما در همان حال می‌بایست آدمی آزاد باشد تا بتواند از این روش برای رسیدن به هدفی خاص بهره‌مند گردد؛ آنچه که مطهری از آن به بایستگی آزادی انسان یاد می‌کند. به هر حال در این صورت نیز بدون اینکه ابزار بودن آزادی به معنای کاهش نقش آزادی در زندگی تلقی شود، اما می‌توان به تقدم آزادی بر اخلاق حکم کرد. اگر انسان بخواهد به فضائل اخلاقی و اخلاقیات نائل شود نیز می‌بایست از آزادی برخوردار باشد. مطهری ضمن اینکه به نقش روشی آزادی تصریح می‌کند، اما از سوی دیگر تصور اینکه بدون آزادی بتوان به هدفی دست یافت را ناممکن می‌شمارد و بر آزاد بودن انسان تأکید و تصرح می‌کند. و البته این چنین وضعیتی را در شمار ویژگی‌های آدمی برمی‌شمارد.
بنابراین، از منظر مطهری، آزادی، زمینه و معبری برای رسیدن به مقصدی خاص است. در واقع آزادی در این معنا، وسیله‌ای برای بروز و ظهور استعدادهای پنهان و نهفته و کشف‌ناشدة آدمی است. انسان نیازمند آزادی است و از این رو گرایش به آزادی به گونة فطری در نهاد وی به ودیعت نهاده شده است و آدمی در مسیر زندگی خویش و برای بروز و ظهور استعدادهای عالی و برتر انسانی و اخلاقی از آن بهره‌مند می‌شود.

نوشته شده در جمعه 86/11/26ساعت 6:49 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


قرآن کریم همچنین به فرد مستبد، جامعه استبداد زده و حکومت استبدادى، ضمن بررسى اعمال فرعون و اطرافیانش، مى‏پردازد. قرآن کریم فهرست دیگرى از اَعمال طغیان گرایانه آنها را چنین بر مى‏شمارد: 1. جلوگیرى دیگران از فرمان‏هاى الهى به گونه‏اى که ایمان آوردن مردم به موسى را منوط به اجازه خود مى‏داند: «فرعون گفت: آیا پیش از آن که به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟!...»؛29 2. برترى جویى: «موسى با دلایل روشن به سراغشان آمد، اما آنان در زمین برترى‏جویى کردند...30؛ 3. سبک و خوار شمردن مردمان: «(فرعون) قوم خود را سبک شمرد و در نتیجه از او اطاعت کردند»31؛ 4. ستمگرى به دیگران: «و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا، خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش».32 نمونه‏هایى از ستمگرى‏هاى فرعون در قرآن بیان شده است، اعمالى چون اسرافگرى،33 شکنجه مردم خود: «و (به خاطر بیاور) هنگامى را که موسى به قریش گفت: نعمت خدا را بر خود به یاد داشته باشید، زمانى که شما را از (چنگال) آل فرعون رهایى بخشید، همان‏ها که شما را به بدترین وجهى عذاب مى‏کردند؛ پسرانتان را سر مى‏بریدند و زنانتان را (براى خدمتکارى) زنده مى‏گذاشتند»،34 گمراه کردن آنها: «موسى گفت: پروردگارا، تو فرعون و اطرافیان او را زینت و اموالى (سرشار) در زندگى دنیا داده‏اى، پروردگارا، در نتیجه (بندگانت را) از راه تو گمراه مى‏سازند. پروردگارا، اموالشان را نابود کن»35 و ناتوان کردن آنها: «فرعون در زمین برترى جویى مى‏کرد، و اهل آن را به گروه‏هاى مختلفى تقسیم مى‏کرد، گروهى را به ناتوانى مى‏کشاند».36

به این ترتیب، قرآن کریم برخى ویژگى‏هاى شخصیت مستبد، جامعه استبداد زده و حکومت استبدادى را بیان مى‏کند: بر اساس آموزه‏هاى قرآنى، استبداد در فرد یا جامعه یا حکومت، پیرامون چنین معیارهایى مى‏چرخد که جامعه استبداد زده جامعه‏اى است که به جاى خدا محورى بر اساس «انسان محورى» فرد مستبد یا بر اساس خود بنیاد انگارى جمعى به پا شده است. چنین حکومتى یا جامعه‏اى اجازه خروج مردم خود را از سیطره انسانى به سیطره الهى نمى‏دهند، فرهنگ برترى جویى میان حکمرانان و مردم از یک سو، و میان طبقات مختلف مردم نسبت به هم از سوى دیگر، و میان لایه‏هاى مختلف حکومت از دیگر سو به شدت رواج دارد.

در جامعه استبداد زده، خوار شمردن و سبک انگاشتن مردم امرى رایج است، ستمگرى به شهروندان شایع، مصرف مسرفانه به عنوان یک فرهنگ، برقرارى نظام پلیسى توأم با رعب و وحشت، گمراه کردن مردمان به شیوه‏هاى مختلف تبلیغاتى، اطلاعاتى، مالى و ... به وضوح دیده مى‏شود و در آن به سبب نوع مدیریت مستبدانه، مردمان ناتوان نگاه داشته مى‏شوند، چرا که ضعف مردم در ابعاد مختلف پایه‏هاى حکومت استبدادى را تقویت مى‏کند.

قرآن کریم همچنین در توضیح اعمال مستبدانه اقوام لوط، نوح، اصحاب رأس، قوم تُبَّع، اصحاب ایکه، مشرکان هم عصر پیامبر، اهل کتاب و منافقان و برخى از مسلمانان، دوباره به ملاک‏هاى اشاره شده درباره قوم فرعون اشاره مى‏کند.37


نوشته شده در جمعه 86/11/26ساعت 6:41 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


وقتی که ما به متن اسلام مراجعه می‏کنیم می‏بینیم نتیجه آنچه که اسلام در مورد زن می‏خواهد،شخصیت است و گرانبها بودن.در پرتو همین شخصیت و گرانبهایی،عفاف در جامعه مستقر می‏شود،روانها سالم باقی می‏مانند،کانونهای خانوادگی در جامعه سالم می‏مانند و«رشید»از کار در می‏آید.گرانبها بودن زن به این است که بین او و مرد در حدودی که اسلام مشخص کرده،حریم باشد،یعنی اسلام اجازه نمی‏د

وقتی که ما به متن اسلام مراجعه می‏کنیم می‏بینیم نتیجه آنچه که اسلام در مورد زن می‏خواهد،شخصیت است و گرانبها بودن.در پرتو همین شخصیت و گرانبهایی،عفاف در جامعه مستقر می‏شود،روانها سالم باقی می‏مانند،کانونهای خانوادگی در جامعه سالم می‏مانند و«رشید»از کار در می‏آید.گرانبها بودن زن به این است که بین او و مرد در حدودی که اسلام مشخص کرده،حریم باشد،یعنی اسلام اجازه نمی‏دهد که جز کانون خانوادگی،یعنی صحنه اجتماع،صحنه بهره برداری و التذاذ جنسی مرد از زن باشد چه به صورت نگاه کردن به بدن و اندامش،چه به صورت لمس کردن بدنش،چه به صورت استشمام عطر زنانه‏اش و یا شنیدن صدای پایش که اگر به اصطلاح به صورت مهیج‏باشد،اسلام اجازه نمی‏دهد.ولی اگر بگوییم علم،اختیار و اراده،ایمان و عبادت و هنر و خلاقیت چطور؟می‏گوید بسیار خوب،مثل مرد.چیزهایی را شارع حرام کرده که به زن مربوط است.آنچه را که حرام نکرده،بر هیچ کدام حرام نکرده است.اسلام برای زن شخصیت می‏خواهد نه ابتذال.

هد که جز کانون خانوادگی،یعنی صحنه اجتماع،صحنه بهره برداری و التذاذ جنسی مرد از زن باشد چه به صورت نگاه کردن به بدن و اندامش،چه به صورت لمس کردن بدنش،چه به صورت استشمام عطر زنانه‏اش و یا شنیدن صدای پایش که اگر به اصطلاح به صورت مهیج‏باشد،اسلام اجازه نمی‏دهد.ولی اگر بگوییم علم،اختیار و اراده،ایمان و عبادت و هنر و خلاقیت چطور؟می‏گوید بسیار خوب،مثل مرد.چیزهایی را شارع حرام کرده که به زن مربوط است.آنچه را که حرام نکرده،بر هیچ کدام حرام نکرده است.اسلام برای زن شخصیت می‏خواهد نه ابتذال.


نوشته شده در دوشنبه 86/11/22ساعت 5:29 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


گناه امری است که آدمیان و اجنه به سهو یا به عمد مرتکب می شده اند و خداوند هم همیشه این موجودات صاحب اختیار و مشمول ابتلاء را به توبه و بازگشت فراخوانده است و از آنان خواسته است که با انجام دادن نیکی ها آثار بدی ها را بزدایند و این موجودات به صراط مستقیم درافتند و از طریق ضالین و مغضوب علیهم نشوند.

بسیاری از آدمیان در مواجهه با گناه شیطان گونه می اندیشند و می گویند که خدا ما را گمراه کرد و از راه به در برد،پس مسبب اصلی هموست؛غافل از اینکه آنان به اشتباه عمل خود را مخفی کرده و عمل خالق را ظاهر می کنند،در حالی که پدر و مادر آدمیان در مواجهه با گناه کوتاهی خود را پذیرفتند و عمل خداوند را پنهان نمودند.

 

قَالا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنْ الْخَاسِرِینَ (/اعراف23)

 

قابیل هم آنگاه که برادر خود را کشت و ندانست که جسد وی را چه کند،خداوند کلاغی را امر کرد که تدفین را به او بیاموزد،با درک نادانی و ناتوانی خود ،قابیل به سرزنش خود پرداخت.

 

فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنْ النَّادِمِینَ (31/مائده)

 

بسیار تفاوت است میان این دو نگرش که انسان بپندارد که همه ی خطاها از نفس اوست و یا اینکه چون فاعل اصلی خداست پس نعوذ بالله هم خطا از جانب اوست.

بنگرید که شیطان در برابر نافرمانی به سبب کبر خداوند را تقصیربار می داند.

 

قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ (12) قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنْ الصَّاغِرِینَ (13) قَالَ أَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (14) قَالَ إِنَّکَ مِنْ الْمُنظَرِینَ (15) قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ(مائده/16).

 

گفت شیطان که بما اغویتنی= کرد فعل خود نهان دیو دنی

گفت آدم که ظلمنا نفسنا= او ز فعل حق نبد غافل چو ما

در گنه او از ادب پنهانش کرد=زآن گنه بر خود زدن او بر بخورد

(مثنوی معنوی ،دفتر اول ،1488-1490)

 

نیایش آدم در نسبت دادن کناه به خود بسیار نغز و پرمعناست،آدمی که خداوند همه ی اسماء را به او آموخت گرفتار جهل  شد و غافل گشت که فرشته گی و جاودانه گی در مرحله ابتلاء او را زیبنده نیست.آدم موجودی دیگر و فرشته موجود دیگر است،هر چند آدم به طاعت از ملک هم برتر می پرد اما خداوند هر مخلوقی را کمالی درخور وظیفه و کار خود داده است.

جهل آدم ،جهلی عارضی بود که به سبب شهوت جاودانگی اسیر آن گشت و بر آن دانایی رازگونه خویش پوششی نهاد که خود از آن به عنوان ظلم یاد می کند که همان پوشش حق است.تاریکی ایی که روی حقیقت تابناک وجود او را پوشاند و او را اسیر شهوت نمود.

این نشان می دهد که جهل و هوس دو نقطه ضعف آدمی است که اگر آن دو را بپذیرد و در مقابل گناه خود را چنین بپندارد دروازه ی توبه به روی او گشوده می شود.

پیرو همان مقدمه باید گفت که پشیمانی متعاقب امری اختیاری رخ می دهد،همان طور که آدم در پی پشیمانی دست به آن نیایش برداشت.

 

دست کآن لرزان بود از ارتعاش=و آنکه دستی را تو لرزانی زجاش

هر دو جنبش آفریده ی حق شناس=لیک نتوان کرد این با آن قیاس

زآن پشیمانی که لرزانیدی اش=مرتعش را کی پشیمان دیدی اش

(مثنوی معنوی ،دفتر اول ،1497-1499)

 

نگرش شیطان گونه چنین است که چون خدا مرا گمراه کرده است پس من هم بقیه را گمراه می کنم.او گمراهی خود را از جانب خدا می داند بنابراین توبه و بازگشتی نمی بیند و همچنان بر طبل شقاوت و گناه می کوبد تا دنیا را برای خود و دیگران جهنم می کند و هم به درک اسفل جهنم وارد می شود.

انحراف شیطان هم مانند انحراف آدم،انحرافی از جنبه ی هوس است که او خود را برتر از آدم دید(قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ).این نگرش ناسیونالیستی بیمار دلیل واقعی از راه به در شدن است که شیطان مرتکب آن شد.بسیاری گفته اند که شیطان عالمی بزرگ بود، اما به نظرم این سخن از اسرائیلیات باشد زیرا که اولا دلیل فضیلت و تکریم بر سایر مخلوقات ناشی از علمی است که به اخلاص منجر می شود و خود را برای خدا خاص می کند از این رو بر شیطان غلبه می یابد در ثانی اگر شیطان علم داشت خشیت در او ایجاد می شد و دست به نافرمانی خداوند نمی زد.

آدم انحراف هوس را با انابت درمان نمود اما شیطان انحراف هوس خود را نه تنها درمان نکرد بلکه با خداوند که صاحب خلق او بود به در دلیل تراشی افتاد.

 


نوشته شده در یکشنبه 86/11/21ساعت 12:5 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


تعریف سکولاریسم


سکولاریسم (Saecularism) در اصطلاح، در معانى مختلف مانند: «جدا انگارى دین و دنیا»، «غیر مقدس و غیر روحانى»، «عقلانیت» و «علم گرایى» به کار مى‏رود. [


واژه لاتینى آن، سکولوم (Saeculum)، به معناى قرن و سده مى‏باشد. سکولوم در زبان کلاسیک مسیحیت، نقطه مقابل ابدیت و جاودانگى الوهیت؛ یعنى زمان حاضر است و در اصطلاح به معناى هر چیزى است که به این جهان تعلق دارد و به همان مقدار، از خداوند و الوهیت دور است. واژه ژرمنى آن (Weltich) به معناى «این جهانى» است که به دنیاى کنونى و مسائل آن نظر دارد.  


کاربرد اصطلاح سکولاریسم در جهان غرب، در معانى ذیل است:


1. جدایى دین از عرصه سیاست و حکومت: تعریفِ شایعِ سکولاریسم است. در این تعریف، دخالت دین در امور سیاسى وحکومتى مورد انکار و نفى قرار گرفته است.


2. جدایى دین و دنیا: در تعریف پیشین، تنها مشارکت دین در عرصه حکومت وسیاست نفى شده بود، اما در این تعریف هر نوع فعالیت دین در عرصه‏هاى دنیوى واجتماعى، حتى آموزشى نفى شده است. مبناى این تعریف تفسیر تجربى دینى وروانشناسى از دین است که آن را به امر فردى و قلبى فرو مى‏کاهد.


3. نفى دین: رویکرد افراطى علیه دین، نه حذف آن از عرصه اجتماع و دنیا، بلکه حذف آن از ذهن و دل انسانى است. در این نگرش، آموزه‏هاى فراطبیعى مورد نقد و جرح قرار مى‏گیرد و چون دین نیز از مصادیق بارز آن است، به نفى و پاک کردن صورت آن از ذهن انسانى پرداخته مى‏شود.عصر زندگانى شهید مطهرى، اصطلاح سکولاریسم کاربرد کمترى داشت و زیاد معمول نبوده، شاید یکى از علل آن، تحقّق عملى آن در حکومت پهلوى بوده است. با این وجود، استاد به دلیل تتبّع و مطالعات خود در اندیشه سیاسى و اجتماعى اسلام و غرب، با این نظریه آشنا بود.


اصطلاح سکولاریسم، در موارد محدود، در آثار قلمى و بیانى استاد به معناى جدایى دین از سیاست و حکومت به‏کار رفته است. چنانکه بعد از تبیین نظریه «همبستگى دین و سیاست» سید جمال الدین اسد آبادى، مخالف آن را سکولاریسم و «علمانیت» وصف مى‏کند: «کوشش‏هایى بعدها متقابلاً از طرف عمال استعمار در جهت جدایى دین و سیاست (سکولاریسم) به عمل آمد که به نام «علمانیت» معروف شد.»


ایشان جدایى دین از سیاست را به «بیرون کردن دین از صحنه سیاست» تعریف کرده و آن را جدایى از اعضاى ذاتى و اصلى خود وصف مى‏کند.


«جدایى دین و سیاست - به مفهومى که آتاتورک قهرمانِ آن بود که ترکیه را به بدبختى کشانید و به شکلى که در ایران عمل شد - به معناى بیرون کردن دین از صحنه سیاست بود که مساوى است با جدا کردن یکى از عزیزترین اعضاى پیکر اسلام از اسلام.»  


تعریف فنى‏ترِ سکولاریسم این است که دین تنها به امور عبادى و معنوى منحصر شده است و یا فاقد احکام اجتماعى و سیاسى است یا اینکه احکام اجتماعى دین مانند تشکیل حکومت توسط پیامبر(ص) نه به عنوان امر دینى که به عنوان امر دنیوى و اتفاقى صورت گرفته است، این رویکرد به دین در چهار سده پیش در ایران آغاز شده بود؛ استاد در آن عصر با نقد این رویکردمى‏نویسد:


«من نمى‏توانم باور کنم یک نفر در یک کشور اسلامى زندگى کند واین اندازه از منطق اسلام بى خبر باشد، ما با این نغمه که اسلام خوب است اما به شرط اینکه محدود به مساجد و معابد بوده و با اجتماع کارى نداشته باشد، حدود نیم قرن است که آشناییم.»  


استاد در ادامه جملات فوق، خاستگاه سکولاریسم را «جهان غرب» مى‏خواند. «این نغمه از ماوراى مرزهاى کشورهاى اسلامى بلند شده و در همه کشورهاى اسلام تبلیغ شده است.»  


«علمانیت» واژگان عربى سکولاریسم است که در محاورات عربى معادل سکولاریسم به کار مى‏رود. این واژه اصطلاح جدیدى است که در ادبیات عرب سابقه‏اى ندارد.


تلفظ این واژه، دوگونه - با فتح یا کسر حرف اوّل قرائت شده است، با فتح آن «عَلْمانیت»، از عالَم به معناى دنیا، مشتق شده است که به معناى دنیوى است. با کسر آن «عِلمانیت»، از علم اشتقاق یافته که به معناى علم گرایى در مقابل دین‏گرایى بکار می رود 

نوشته شده در پنج شنبه 86/11/18ساعت 1:26 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


<   <<   6   7   8   9   10      >

فال عشق

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس