جوش جوانی یا آکنه (acne) - یادداشت های یه آسمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یه آسمونی

دائما خود را  به سوق  لذتی مطلوب میبینم

لذتی وافر  ز اندامی بی حاصل

عاقبت چیست ؟

درک این احساس را با که باید گفت ؟

با تو ؟  

با  عشق ؟

 با  دلبرانی که عشق را در  جسم میبینند ؟

زندگی را همچنان با نفس  میبینم

زندگی را همچنان در بند لذتهای پنهانی

 به دام ترس  میبینم

زندگی را در پی  عاشق شدن

 با چشم خصم  میبینم

خدواندا؟؟؟؟

چه نام  با شکوهی !!

چه عزت

چه  حکمت

چه رفعتهای  بی نامی

چه مجذوبم

چه در بند تو بیتابم

خداوندا  حلالم کن

که با نام تو در خوابم

خداوندا در این وادی

در این دنیای پر لذت

تو خود ضدیتی را از برای دیدن و گفتن

پسندیدن ، ببریدن ، خندیدن

برای آدمیت

برای سر به  سر کردن

برای عشق و نفرتهای انسانی

تو خود دادی

که من مقهور این بندم

سراسر رقص

سراسر  عشق

خداوندا نگاهم کن

که من در گیر آن حسم

همان حسی که خود دادی

خداوندا نگاهم کن

که من آنم ندانم در پی عشق  که در بندم ؟

خداوندا نگاهم کن

نگاهم کن


نوشته شده در جمعه 87/2/27ساعت 12:48 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


میخواهم دو بیت از یک غزل بسیار زیبا از سعدی را برای دوستانم بنویسم امیدوارم که خوششون بیاد  

غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود

عجب فتادن مرد است در کمند غزال

جماعتی که نظـــر را حرام می گویند

نظر حرام بکردندو خـون خــــلق حلال


نوشته شده در جمعه 87/2/27ساعت 12:46 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


ملامت
 
سخنی از سعدی شیرین سخن
هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش
نگــران تو چـه اندیشــــه که بیـــــند دگرانــــش
ان پی وصــل تو گیرد که نگیرد پی خویشـــــش
وان سر وصــــل تو دارد که ندارد دل و جانــــش
هر که از یــــار تحـــــمل نکنــد یار مگــو یــــش
وانکه در عشــــق ملامــت نکشد مرد نـخـوانش

نوشته شده در جمعه 87/2/27ساعت 12:44 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


سلام و درود به همه عزیزان

مو سیقی سر منشاء هر گونه آزادگیست رانش هر گونه احساس و بروز آن در بالاترین مرتبه ....گاه

گاهی در این خلوتکده آثاری ا ز این بی تابیهای ذهن دیده میشد و اینک دوستدار این بودم که از این وا مانده

های حسی مجدد بنگارم ...


موسیقی در ابتدا جایگاهیست برای تفنن و آزادی جسم و در انتها مرحله ای از رسیدن به بی نهایت . قالب

دادن وچهار چوب بخشیدن به این تراوشات مطمئنا محدودیت ایجاد میکند اما همانند سایر هنرها میبایست

از قالب به بینظمی رسید ...موسیقی کلاسیک ایرانی را در گوشه ها و دستگاههای متفاوت بررسی کردیم

و تا حد امکان سعی در ارائه ساده تر آن داشتیم قصدم این بود که هر گوشه از دستگاهی خاص را با

صدای حقیر و ساز شکسته ام ارائه کنم . مقوله ساز امکان واقع شد و بحث آواز نیز در آینده ای بسیار

نزدیک امکان پذیر خواهد گردید. امید وارم در نوشتار بعدی با آواز شور و با صدای حقیر آغاز کنیم .....

انشالله که مد نظر شما نازک بینان و عز یزان واقع شود . در این نوشته در انتها قطعه شعری اززبان

قاصدک به نام عشق در شب که زاییدهً عشقی زیبا در درون آزاداین بی پرواست تقدیم حضورتان میگردد . شاد و پیروزباشید



عشق در شب

بازی مهتاب با خورشید  گرم

 لمس این آزادگی

 لحظه لحظه رقص رقصان

 کور سوی زندگی را 

 نور داد از جنس رعد

 پرتوی در جان من

 لرزشی در جان او

 قاصدک در پرتو این شعله گرم

 آتشی از نوع عشق

 دل کجای آتش است

 شب گذشت

 سیل بر نام کبودم روشنی آورد و رفت

 شعله داغی که حسش صیقلی ارام بر روحم نهاد

 ساغر مستی به یک دم سر کشید

 قاصدک آرام آرام  دم در دم نهاد

 آندم مستش

 چنان بر قاصدک ماوا گذارد

  روبرو 

 چشم در چشم

 عاقبت لرزید و رفت

 قاصدک با آروز خندید و غلط غلطان در گذشت  

 در بر عشق و نگاه زندگی

 حامل یک نکته سخت

 سختی دل را به عشقش وا سپرد

 اشک را در ان نگاه سنگ مانند

 عاقبت لرزاند و چشم در چشم

 خواند و رفت

 قاصدک تنها نگاه مست را کاوید و دید

قاصدک دلدادگی اموخت

در پناه قدرت یک تکه ابر

ابرک بارانی و دلگیر از هر قاصدک

قاصدکهای پیام آور چه سخت

گاه آزار گاه آرام

گاه در بند سر افرازی قلب

عشق گنگی وار در بند لطافتهای ابر

 قاصدک ترسان ز آن خیسی ابر

ابر رقصان تر

شتابان تر ز قبل

قاصدک با هر وزش با ابرکش  در سوی باد

رقص او با باد و ابر

نرم نرمک میگذشت

هر دو ضد در فکر عشقی ماندگار

در پی فکری بلند

قاصدک رقصید در آغوش ابر

ابر هم از وحشت باران به تندی می گریخت ......

*********************

شب گذشت و عشق در پایان آن اغاز شد

امتداد عشق در آغاز آن با راز شد

عشق در شب

عشق در راحت سرای قلب بود

گنگی ما هم نماز امتداد گرمی آن قلب بود

زندگی آشوب این وا مانده هاست

زندگی آغاز یک آرامش طوفانی است

 پرتو آغازها

 همرازها

رعد این پایانه ها

سقف این پیمانه ها

چشم  وا کردن برای عقلهاست

مستها را هیچ پایانی نباشد

همچنان آغازهاست

این زمان

 داستان قاصدک با ابر بود

آن زمان 

بوستان آنهمه گلبرگ بود

بودن عشقی به شب یا روز داستان زندگیست

قاصدکها را نباشد بهر مستی مردگی

من همان مستم که در سر عشق را گنجانده ای

عشق را مرگی نباشد ابرکان را سادگی

قاصدک رقصان ازاین بامم گذشت

قاصدک در فکر عشقی در شب است

 عشق با گرمای خورشید!

 در شبی بی انتها

عشق آخر عشق اول بطن این آزادگیست

دل به دلداری سپردن انتهای زندگیست

مست در راه غرورم

شرم در راه حضور

منتظر بی تاب و بی تاب

در پناه گرم این دلدادگی


نوشته شده در جمعه 87/2/27ساعت 12:41 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


سلامم را پاسخگوی سرها در گریبان است  
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن ودیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دیدو نتواند که ره تاریک ولغزان است
نفس کز گرمگاه سینه می اید برون ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کین است پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیک

نوشته شده در جمعه 87/2/27ساعت 12:38 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


بشکسته تار

 

شیرین لبی  شیرین تبار

مست و می آلود و خمار

مه پاره ای  بی بندو بار

با  عشوه هایی بیشمار

هم کرده یاران را ملول

هم برده از دلها قرار

مجنون مهرویان کنار

تو یار بی همتا کنار

زلفت چو افشان میکنی

مارا پریشان میکنی

آن خرمن از گیسوی تو

خود را بیاویزم به دار

یاران هـــــــــــوار

 مردم هـــــــــــــوار

از دست این بی بند وبار

از دست این دیوانه یار

از کف بدادم اعتبار

می میزنم  جام پیاپی میزنم

هی میزنم بی اختیار

کندوی کامت را بیار

بر کام بیمارم گذار

تا جان فزاید  کام تو

بر جان این دل خسته بشکسته تار  


نوشته شده در جمعه 87/2/27ساعت 12:37 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


زندگینامه یک دیوونه

یکی خوابش سنگین میشه تختش میشکنه .
بعد از خواب میپره دستش هم میشکنه .
فرداش از مرحله پرت میشه پاش هم میشکنه .
میزنه به سرش سرش هم می شکنه .
خودش رو میزنه به اون راه گم میشه .
کلی اعصابش خرد میشه نوار خالی گوش میده .
فرداش میره نوار مغز میگیره میبینه20 دقیقه ی اولش خالییه .
یه هو میخوره زمین تا خونه سینه خیز میره .
یه روز میخوره به شیشه میگه عجب هوای سفتی .
روز بعد میخوره به دیوار میگه ببخشید .
فرداش بازم میخوره به دیوار وای میسته تا پلیس بیاد .
دوپینگ میکنه برای اینکه کسی نفهمه آخر میشه .
میره لایه اوزون رو میدوزه اون ورش میمونه .
میره پشت بوم میخوابه سردش میشه میره در پشت بوم رو  میبنده .
بعد از این همه اتفاق بی هوا از خونه میره بیرون خفه میشه


نوشته شده در پنج شنبه 87/2/26ساعت 1:22 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


مرتفع ترین پایتخت جهان شهر لاپاز، در بولیوی است. این شهر 12 هزار پا از سطح دریا ارتفاع دارد.
ترین‏های جهان



 بلندترین صدای جهان
بلندترین صدای جهان صدای گردش زمین به دور خودش می باشد و آنقدر شدید است که اگر ما بشنویم فورآ خواهیم مرد 

زیبا ترین و بلند ترین ساختمانها
ساختمان های شهر نیویورک در کشور آمریکا، بزرگ ترین و بهترین ساختمان های جهان معرفی شدند.

بلندترین کوه های جهان
عموما فکر می شود که بلندترین کوه های جهان در تبت قرار دارد .ولی اگر خاطرات مسافران به قطب جنوب برسی شود , آنان از کوه هایی صحبت کرده اند که بسیار بلندتر از اورست است .

 بلندترین بادگیر
بلندترین بادگیر در ایران در شهرستان ابرکوه در استان یزد قرار دارد.این باد گیر زیبا به صورت یک بادگیر بزرگ در پایین ویک بادگیرکوچکتر برروی آن می باشد.این بادگیر در خانه آقازاده قرار داردو
مربوط به عصرقاجار می باشد

 بلندترین جراثقال سیار
جراثقال 810 تنی مارک " روزن کرانزک 10001 " بلندترین جراثقال سیار در جهان است. قدرت بالابری ( حداکثر وزن بار ) آن 984 تن و طول بازوی متحرک آن 202 متر است.

بلندترین طناب
برای مسابقات طناب کشی که در جشنواره سالانه ناهاسیتی ( در اوکیناوای ژاپن ) در اکتبر 1995 برگزار شد، طنابی به طول 172 متر و قطر 1/54 متر از الیاف گیاه برنج تهیه گردید. وزن این طناب عظیم الجثه 26/73 تن بود.

بلندترین مجتمع آپارتمانی
ساختمان 100 طبقه موسوم به جان هنکاک سنتر در شهر شیکاگو، با 343/5 متر ارتفاع ، بلندترین مجتمع آپارتمانی در جهان به شمار می رود.

بلندترین ساختمان بانک
ساختمان 72 طبقه فرست بنک تاور (First Bank Tower) بانک مونترال در شهر تورنتو در کانادا با 284/98 متر ارتفاع ، بلندترین ساختمان بانک در جهان است.

 بلندترین شمع
بلندترین شمع جهان در نمایشگاه استکهلم در سال 1897 به نمایش گذاشته شد که ارتفاعش 24/38 متر و قطرش 2/59 متر بود


نوشته شده در پنج شنبه 87/2/26ساعت 1:20 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


« گفتارها  سپرده نزد نگهدار است » و « نهفته‏ها آشکار » ، و « هر نفس بدانچه کرده گرفتار » . و مردم ناقص عقل و بیمار ، جز آن را که خداست نگهدار . پرسنده‏شان پرسنده‏شان مردم آزار و پاسخ دهنده‏شان به تکلف در گفتار . آن که رایى بهتر داند ، بود که خشنودى یا خشمى وى را بگرداند ، و آن که از همه استوارتر است از نیم نگاهى بیازارد یا کلمه‏اى وى را دگرگون دارد » . [نهج البلاغه]
نوشته شده در جمعه 87/2/13ساعت 5:55 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


شعری تقدیمتون میکنم از نغمه نظامی



وقتی دلی برای دلی تنگ میشود


انگار پای عقربه ها لنگ میشود


تکراریند پنجره ها و ستاره ها


خورشید بی درخشش و گل سنگ میشود


پیغام اشنا ندارند بلبلان


هر ساز و قافیه بد اهنگ میشود


باران بدون عاطفه خشکی می اورد


رنگین کمان یخ زده بی رنگ میشود


هرکس بجز عزیز دلت یک غریبه است


وقتی دلی برای دلی تنگ میشود


نوشته شده در پنج شنبه 87/2/12ساعت 12:52 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


<      1   2   3   4   5   >>   >

فال عشق

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس