قاصدک - یادداشت های یه آسمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یه آسمونی

سلام و درود به همه عزیزان

مو سیقی سر منشاء هر گونه آزادگیست رانش هر گونه احساس و بروز آن در بالاترین مرتبه ....گاه

گاهی در این خلوتکده آثاری ا ز این بی تابیهای ذهن دیده میشد و اینک دوستدار این بودم که از این وا مانده

های حسی مجدد بنگارم ...


موسیقی در ابتدا جایگاهیست برای تفنن و آزادی جسم و در انتها مرحله ای از رسیدن به بی نهایت . قالب

دادن وچهار چوب بخشیدن به این تراوشات مطمئنا محدودیت ایجاد میکند اما همانند سایر هنرها میبایست

از قالب به بینظمی رسید ...موسیقی کلاسیک ایرانی را در گوشه ها و دستگاههای متفاوت بررسی کردیم

و تا حد امکان سعی در ارائه ساده تر آن داشتیم قصدم این بود که هر گوشه از دستگاهی خاص را با

صدای حقیر و ساز شکسته ام ارائه کنم . مقوله ساز امکان واقع شد و بحث آواز نیز در آینده ای بسیار

نزدیک امکان پذیر خواهد گردید. امید وارم در نوشتار بعدی با آواز شور و با صدای حقیر آغاز کنیم .....

انشالله که مد نظر شما نازک بینان و عز یزان واقع شود . در این نوشته در انتها قطعه شعری اززبان

قاصدک به نام عشق در شب که زاییدهً عشقی زیبا در درون آزاداین بی پرواست تقدیم حضورتان میگردد . شاد و پیروزباشید



عشق در شب

بازی مهتاب با خورشید  گرم

 لمس این آزادگی

 لحظه لحظه رقص رقصان

 کور سوی زندگی را 

 نور داد از جنس رعد

 پرتوی در جان من

 لرزشی در جان او

 قاصدک در پرتو این شعله گرم

 آتشی از نوع عشق

 دل کجای آتش است

 شب گذشت

 سیل بر نام کبودم روشنی آورد و رفت

 شعله داغی که حسش صیقلی ارام بر روحم نهاد

 ساغر مستی به یک دم سر کشید

 قاصدک آرام آرام  دم در دم نهاد

 آندم مستش

 چنان بر قاصدک ماوا گذارد

  روبرو 

 چشم در چشم

 عاقبت لرزید و رفت

 قاصدک با آروز خندید و غلط غلطان در گذشت  

 در بر عشق و نگاه زندگی

 حامل یک نکته سخت

 سختی دل را به عشقش وا سپرد

 اشک را در ان نگاه سنگ مانند

 عاقبت لرزاند و چشم در چشم

 خواند و رفت

 قاصدک تنها نگاه مست را کاوید و دید

قاصدک دلدادگی اموخت

در پناه قدرت یک تکه ابر

ابرک بارانی و دلگیر از هر قاصدک

قاصدکهای پیام آور چه سخت

گاه آزار گاه آرام

گاه در بند سر افرازی قلب

عشق گنگی وار در بند لطافتهای ابر

 قاصدک ترسان ز آن خیسی ابر

ابر رقصان تر

شتابان تر ز قبل

قاصدک با هر وزش با ابرکش  در سوی باد

رقص او با باد و ابر

نرم نرمک میگذشت

هر دو ضد در فکر عشقی ماندگار

در پی فکری بلند

قاصدک رقصید در آغوش ابر

ابر هم از وحشت باران به تندی می گریخت ......

*********************

شب گذشت و عشق در پایان آن اغاز شد

امتداد عشق در آغاز آن با راز شد

عشق در شب

عشق در راحت سرای قلب بود

گنگی ما هم نماز امتداد گرمی آن قلب بود

زندگی آشوب این وا مانده هاست

زندگی آغاز یک آرامش طوفانی است

 پرتو آغازها

 همرازها

رعد این پایانه ها

سقف این پیمانه ها

چشم  وا کردن برای عقلهاست

مستها را هیچ پایانی نباشد

همچنان آغازهاست

این زمان

 داستان قاصدک با ابر بود

آن زمان 

بوستان آنهمه گلبرگ بود

بودن عشقی به شب یا روز داستان زندگیست

قاصدکها را نباشد بهر مستی مردگی

من همان مستم که در سر عشق را گنجانده ای

عشق را مرگی نباشد ابرکان را سادگی

قاصدک رقصان ازاین بامم گذشت

قاصدک در فکر عشقی در شب است

 عشق با گرمای خورشید!

 در شبی بی انتها

عشق آخر عشق اول بطن این آزادگیست

دل به دلداری سپردن انتهای زندگیست

مست در راه غرورم

شرم در راه حضور

منتظر بی تاب و بی تاب

در پناه گرم این دلدادگی


نوشته شده در جمعه 87/2/27ساعت 12:41 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


فال عشق

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس