یادداشت های یه آسمونی
گرچه هیچکس ندانست سالها انتظار آمدن تو عذابم داده است دلم آنروزها خیلی گرفته بود آری.... راست می گفتم .. امروز غرورم به پای تو سجده میکند آه..........آه خوب .. خوب ... خوب من
اُمگا-3 و تاریخچه آن
امگا 3 نوعی اسید چرب غیر اشباع است که در زنجیره اتصالی کربن آن یک گروه کربوکسیل (COOH) و چندین پیوند دوگانه وجود دارد. علت نامگذاری آن، قرار گرفتن اولین باند دوگانه در بین اتم کربن های 3 و 4 در ساختمان شیمیایی مولکول آن است و همین محل قرارگیری باند دوگانه باعث پیداشدن خواص بیوشیمیایی خاص امگا 3 می شود.
اولین بار دو دانشمند به نام های دکتر بنگ (Dr. Bang) و دکتر دایربرگ (Dr. Dyerberg) پس از تحقیقات علمی بر روی چربی های ماهی ، ناماُمگا 3 (OMEGA-3 ) را بر آن نهادند و آن را اولین بار در هنگام بررسی روش تغذیه اسکیموها در سال 1979 میلادی کشف کردند. آنها با مطالعه بر روی خون اسکیموها مشاهده کردند، با وجود اینکه اسکیموها همراه غذای اصلی خود ( ماهی ) از گوشت حیوانات پرچرب شکاری نیز استفاده می کنند،اسیدهای چرب موجود در خون آنها مانع از تجمع پلاکت و در نتیجه مانع از رسوبات و گرفتگی رگ ها می شود.
سه اسید چرب معروف از خانوادهامگا 3 که بر روی آن ها تحقیقات و مطالعات بیشتری انجام شده است عبارت اند از:
1. آلفا لینولئیک اسید با نام اختصاریALA.
2. ایکوزا پنتانوئیک اسید با نام اختصاریEPA.
3. دوکوزا هگزانوئیک اسید با نام اختصاریDHA.
سه اسید چرب ذکر شده از خانواده امگا- 3 در چه موادی یافت می شوند؟
مهم ترین مخزن آلفالینولئیک اسید ( ALA) روغن بذرکتان است که حاوی مقدار قابل توجهی از اسیدچربALAاست. پس از آن روغن گردو، جوانه گندم و سویا حاوی این اسید چرب هستند. سایر موادغذایی فاقد این اسید چرب هستند یا مقداری بسیار جزئی از اسید چربALA را دارند.
مخزن دو اسید چرب دیگر از خانواده امگا 3 یعنی ایکوزا پنتانوئیک اسید (EPA) و دوکوزا هگزانوئیک اسید (DHA) فقط و فقط ماهی است و در هیچ ماده غذایی دیگری تا به حال یافت نشده است. این دو اسید چرب نقش مهمی را در تغذیه دارند و در چند سال گذشته، مطالعات فراوانی بر روی آنها انجام شده است.
خواص معجزه آسای این دو اسید چرب ( DHAوEPA) در پیشگیری و درمان بسیاری از بیماری ها شناخته شده است . با توجه به این که این دو اسید چرب فقط در ماهی و روغن ماهی یافت می شود، سعی کنید ذائقه خود و خانواده خود را به این سرمایه پربهای الهی یعنی ماهی که برکت و هدیه ای ارزنده از طرف خداوند به بندگان خود است، عادت داده و آن را جزء برنامه غذایی خود قرار دهید.
متأسفانه در کشور ما به ماهی و فراورده های دریایی کمتر اهمیت داده می شود و آن را از غذاهای تشریفاتی و یا محدود به ایام خاص مانند شب عید می دانند و تنها نقاط خاصی از کشور ما ( مناطق شمالی و جنوب کشور ) آن را در برنامه غذایی خود قرار می دهند.
نقش اسید چرب امگا 3 در پیشگیری از بیماری ها
بر اساس مطالعات فراوان ثابت شده که هر چه مصرف ماهی بیشتر باشد ، اثرات مفید آن در جهت جلوگیری از امراض زیادتر خواهد بود. اگر به کشور ژاپن توجه کنیم می بینیم که ژاپنی ها نیز مانند اسکیموها مصرف ماهی بالایی دارند. به طوری که مصرف سرانه ماهی در ژاپن حدود 66 کیلوگرم در سال است. از طرفی ژاپنی ها برعکس اسکیموها در برنامه غذایی خود از چربی بسیار کمی استفاده می کنند. بررسی انجام شده نشان می دهد که افراد ساکن ژاپن دارای متوسط عمر حدود 88 سال هستند. این تحقیق تأیید کننده اثرات بسیار مفید امگا 3 است. همچنین علت مرگ و میر و کوتاهی عمر در اسکیموها را مرتبط به حوادث و صدمات می دانند نه بیماری ها و سکته های قلبی و تنگی عروق.
در ایران مصرف سرانه ماهی حدود 5 کیلوگرم است که تفاوت فاحشی با کشور ژاپن دارد و متأسفانه عمر متوسط در ایران حدود 67 سال است که با عمر متوسط ژاپنی ها یعنی 88 سال فاصله زیادی دارد.
پژوهشهای انجام شده در کشور پرتغال نیز نشان می دهد کسانی که درسواحل این کشور ساکنند و به طور مرتب از ماهی استفاده می کنند، در مقایسه با افرادی که درنقاط دیگر کشور هستند و ماهی کمی می خورند، بسیار کمتر دچار چربی خون و سکته های قلبی می شوند. افرادی که در ساحل دریا زندگی می کنند، ده برابر بیشتر از گروه دیگر ماهی می خورند و سطح امگا 3 خون آنها نیز در اندازه گیری های انجام شده بسیار بالاتر از گروه دیگر بوده است . همچنین بررسی آزمایشگاهی انجام شده نشان می دهد که این افراد علاوه بر سطح بالای امگا 3 ، دارای مقدار HDL( کلسترول خوب ) بالاتر وLDL( کلسترول بد ) کمتری از سایر افراد بوده اند. گروهی که در سایر نقاط کشور زندگی می کردند مصرف گوشت آن ها بالاتر از ماهی بوده و در این گروه سکته قلبی نسبت به گروه ساکن کنار دریا چهار برابر بیشتر بود.
همان طور که می دانید فشار خون بالا یکی از علل مهم بیماری های قلبی- عروقی و آتروسکلروز ، سکته های قلبی و مغزی است. اگر فشار خون فردی به مدت طولانی بالای عدد 160-140 میلی متر جیوه بر روی 95-85 میلی متر جیوه باشد ( البته این اعداد به سن هم بستگی دارد ) خطر ابتلاء به بیماری های قلبی- عروقی افزایش می یابد.
ناگفته نماند برای محافظت از قلب و عروق باید به فشار خون اهمیت زیادی بدهید. خوشبختانه نتایج جالبی در تحقیقات علمی اخیر در پایین آوردن فشارخون با اسید چرب امگا 3 به دست آمده و بررسی های انجام شده نشان می دهد که کمبود این چربی با افزایش فشار خون رابطه دارد.
امروزه ثابت شده که انجام ورزش های سبک به همراه مصرف اسید چرب امگا 3 به صورت یک برنامه دائمی و منظم می تواند در کاهش فشار خون بالا و تنظیم آن بسیار مفید باشد و این کار برای هر گروه سنی قابل اجراست.
در تحقیقات علمی فراوان که بر روی تنگی نفس بزرگسالان انجام گرفته ، نتایج مثبتی از تأثیرات آن مشاهده شده است. بررسی بافت جدار ریه و مجاری تنفسی در بیماران مبتلا به آسم نشان داده که این افراد دارای عوامل التهاب زا در جدار ریه و مجاری تنفسی خود هستند که همگی به علت افزایش اسید چرب آراشیدونیک مربوط به خانواده اسید چرب امگا 6 بوده است.
در نتایج آزمایش هایی که بر روی 8960 مردی که قبلاً سیگار می کشیدند ولی در حال حاضر آن را ترک کرده بودند، دیده شد که پس از ترک سیگار تعداد 667 نفر آنها مبتلا به برونشیت مزمن شده اند. هم چنین 185 نفر آن ها دچار آمفیزم ریوی و 197 نفر دچار صدمات مزمن و تنگی ریه ها شده بودند. متخصصان ریه در اروپا، در پی تحقیقات انجام شده پی بردند که با اضافه کردن اسید چرب امگا 3 در تغذیه بیماران می توان تعداد امراض، راه های هوایی و تنفسی، شدت امراض، تعداد دفعات عود آن و یا تعداد مرگ و میر حاصل از آن را کاهش داد.
تغذیه سرشار از امگا 3 کمک فراوانی به بهبود مشکلات تنفسی بیماران می کند و از طرف دیگر باعث کاهش داروهای مصرفی می شود. محققان علم تغذیه به اثبات رسانده اند که مصرف اسید چرب به فرم ترانس باعث افزایش مشکلات تنفسی مثل آسم می شود. به عبارت دیگر تغذیه نادرست و افزایش مصرف اسیدهای چرب به فرم ترانس به همراه آلودگی هوا، عاملی مهم در جهت افزایش احتمال ابتلا به بیماری های مزمن تنفسی است.
همچنین محققان نشان داده اند که مصرف اسید چرب امگا 3 نه تنها بیماری های مزمن تنفسی را بهبود می بخشد، بلکه در بیماران با تنگی نفس حاد و شدید که در بخش های مراقبت ویژه ( ICU) بستری هستند نیز تأثیر داشته است. نتایج این تحقیقات و بررسی ها در مجله علمی آمریکایی به نامCritical Care Medicine در شماره نوامبر 1999 میلادی به چاپ رسیده است. در این تحقیق دانشمندان مشاهده کردند که حتی پزشکان بخش مراقبت ویژه اورژانس توانسته اند با کمک این اسید چرب، زمان توقف بیماران را در زیر دستگاه تنفس مصنوعی تا پنج روز کاهش دهند.
طبق آمار جهانی یک چهارم زنان بالای پنجاه سال مبتلا به پوکی استخوان هستند. این آمار در کشورما بسیار بالاتر است و متأسفانه خانم های ایرانی از سن پایین تری مبتلا به پوکی استخوان می شوند. پوکی استخوان نوعی اختلال حاصل از کاهش بافت استخوانی محسوب می شود. اگر تعادل بین ساخت و تجزیه بافت استخوانی به هم بخورد، به مرور از تراکم بافت استخوانی کاسته می شود و اگر روند کمبود مزمن کلسیم و ویتامینD( به ویژه مصرف لبنیات ) ادامه داشته باشد، باید از موادی مثل داروی کورتن، سیگار پرهیز کرد و به طور مرتب فعالیت ورزشی مناسب داشت.
محققان پی برده اند که اسید چرب امگا 3 در پیشگیری از پوکی استخوان نقش بسیار مهمی به عهده دارد. اگر مصرف دائمی و منظم اسید چرب امگا 3 ادامه یابد، جذب کلسیم از روده ها بیشتر می شود.
با مصرف ماهی علاوه بر افزایش جذب کلسیم، سلول های استخوانی تحریک شده کلسیم را بهتر در خودشان رسوب می دهند.
این اسید چرب علاوه بر پیشگیری، به عنوان درمان کمکی در کنار درمان با داروهای شیمیایی در مبتلایان به پوکی استخوان، بسیار موثر است . سلام خواهشمندم پیام ی را که از تصویر زیر میگیرید را در بخش نظرات بگذارید. سلام خواهشمندم پیام هائی را که از تصویر زیر میگیرید را در بخش نظرات بگذارید. مفهوم دموکراسی بسیار پیچیده تر از آن است که تصور می شود؛ زیرا منظوری که گویندگان و نویسندگان از به کاربردن آن داشته اند و دارند، متناسب با مقتضیات زمان و شرایط هر عصر متفاوت بوده است. دموکراسی چون بسیاری دیگر از مفاهیم، تعریفی پیچیده دارد، بنابراین، تعریف هر کس از دموکراسی می تواند نوع نگرش او را آشکار سازد؛ «لیپست »در مورد دموکراسی معتقد است: «تعریف مفهوم پیچیده ای چون دموکراسی ناگزیر مبنایی فرهنگی دارد؛ بدیهی است که نگرش یک طرفدار اتحادیه کارگری در اروپای مرکزی با نگرش یک دهقان اهل جنوب صحرای آفریقا، که درآمدی بخور و نمیر دارد، فرق می کند. این تعاریف به تاریخ هم وابسته اند؛ مثلاً، شهروندان کشورهایی که پس از 1945 از دل استعمار برآمده اند تصور و شناختی از دموکراسی دارند که با تصور و شناخت شهروندان کشورهای قدیمی فرق می کند و تعریف هر شخص از دموکراسی از عوامل متعدد دیگری نیز تأثیر می پذیرد«. دموکراسی از واژه یونانی دموس ( یعنی خلق ، مردم) و کراتوس ( یعنی حاکمیت، قدرت) مشتق است. دموکراسی یکی از انواع حاکمیت بوده و وجه مشخص آن اعلام رسمی اصل تبعیت اقلیت از اکثریت و به رسمیت شناختن آزادی و حقوق مساوی افراد و شهروندان است دموکراسی را نمیتوان جدا از شرایط اقتصادی و اجتماعی زندگی بررسی کرد،باید وضع واقعی و عملی جامعه را در نظر داشت. در واقع هر دموکراسی به مثابه شکلی از سازمان سیاسی اجتماع، در تحلیل آخرین به شیوه تولید معینی خدمت می کند و توسط آن تعیین میشود. مضمون و شکل دموکراسی در طول تاریخ تکامل حاصل کرده و همواره و کاملا وابسته به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مربوطه بوده است. پس دموکراسی چیسـت ؟ آیا دموکراسی حکومت مردم است؟ یا دموکراسی حکومت نمایندکان مرد م است؟ یا دموکراسی قضاوت مردم است؟ «کارل پاپر» فیلسوف معاصر میگوید دموکراسی هرگزحکومت مردم نبوده، و نه میتواند باشد، و نه بایستی که باشد. این خطرناک است به مردم و به ویژه به کودکان بیاموزیم که دموکراسی به معنی حکومت مردم است، یعنی حکومت عموم، که حقیقت ندارد، و وقتی فرد از واقعیت مساله آگاه شود، احساس میکند فریب خورده است، و این احساس میتواند حتی به تروریسم بیانجامد. (1) ولی من با قسمت اخیر عقیده آقای «کارل پاپر» فیلسوف معاصر هم عقیده نیستم . اگر قرار باشد که درک واقعیت ها در مراحل بعدی زندگی ، انسانها را سرشکسته ساخته و بطرف تروریزم سوق دهد. پس نفوس تروریست ها از غیر تروریست ها زیاد تر خواهد بود. زیرا خود ما،جهان پیرامون ما خلاصه زمان و مکان ، شرایط و امکانات و واقعیت ها همه و همه د رحال تغییر و دگرکونی هستند .انسان متکامل به کسی میشود گفت که همواره در مسیر تغییر و تکامل ، دگر شدن و نوشدن در حرکت باشد.این دقیق است که دموکراسی هرگزحکومت مردم نبوده، و نه میتواند باشد، و نه بایستی که باشد. زیرا مردم یک مفهوم عام است .اگر دموکراسی حکومت مردم است، آیا در حدود یک ملیارد هندوستانی در هندوستان بر اریکه قدرت هستند؟ واین یک ملیارد بر کدام حد اقل یک ملیارد دیگر حکومت میکنند؟ و آیا مردمی که حکومت راانتخاب میکنند قادر به انجام تصمیم گیری درباره مسائل بغرنج نظیر سیاست اتمی یا طرح دراز مدت فضائی ویا ایجاد شبکه های گسترده وپر خرچ استخباراتی و امثالهم هستند؟ بصورت قطع خیر. پس دموکراسی حکومت مردم نبوده بلکه حکومت نماینده گان بخشی مردم میباشد. آنهم نه حکومت نماینده گان همه ای مردم ، زیرا کاندیدانی که به نماینده گی از برخی مردم جامعه با اجندای خاصی وارد کار زار شده بودند و نتوانسته اند در انتخابات برنده شوند ؛ در حکومت حضور ندارند. بنابران نماینده گان عده ای از مردم در حکومت اشتراک ندارند . در واقع دموکراسی یعنی حکومت قانون و اجتناب از استبداد، اما حکومت قانون بدون نهادهای قضاوت مردم دموکراسی نیست.بطور مثال با وجودآنکه هیتلر با رأی دموکراتیک اکثریت بقدرت رسید، اما از لحظه ای که مهمترین نهاد قضاوت مردم در آلمان، یعنی رایشتاگ را بست، به دموکراسی آلمان پایان داد. در واقع قضاوت مردم در هر سه عرصه مقننه، مجریه، و قضائیه، معنا وحقیقت دموکراسی است، که از انتخابات نمایندگان مجلس و رئیس جمهور گرفته تا انتخاب قضات و شرکت در هیئت های انتخابات و قضاوت را شامل میشود. قضاوت مداوم مردم در سطوح مختلف است که ستون اصلی همه دموکراسی های مدرن بوده است، و قانون اساسی دموکراتیک بایستی اساسات وجزئیات آزادی نهادهای قضاوت مردم را معیین ،نهادینه و پشتیبانی کند. با وجود این همه اختلاف در ارایه تعریف، می توانیم ویژگی های اصلی و ممیز نظام های دموکراتیک را از نظام های غیر دموکراتیک بازشناسیم، در این رابطه سه ویژگی را میتوان مشخص کرد: 1. رقابت آزاد برسراحراز سمتها، مقامها ویا کرسی های انتخابی(پارلمان و شورا ها از جمله شورای محل و....) 2. برگذاری انتخابات منصفانه، بدون استفاده از زور یا اجبار و بی آنکه هیچ گروهی در جامعه حذف یا محروم شود؛ که در دوره های مشخص، برای تصدی سمتها یا مقامها، برگزار می شود. 3. موجودیت آزادی های مدنی و سیاسی تا صحت و انسجام مشارکت و رقابت سیاسی تضمین شود دموکراسی فلسفه یا ایدیالوژی است و یا یک امر سیاسی ؟ 1) دموکراسی به مثابه فلسفه یا ایدیولوژی: دموکراسی به مثابه فلسفه یا ایدیولوژی حامل آموزه های لیبرالیسم است که به آن دموکراسی حداکثری نیز می گویند و بر سه اصل استوار است هومانیسیم یا فرد گرایی آزادی برابری بربنیاد این فلسفه سیاسی جدید،اصل و غایت همه هستی، انسان است و آنچه اصالت دارد اراده انسان است و فقط با عقل و علم ،سعادت انسان تأمین می شود. 2) دموکرسی به مثابه امری سیاسی آزادی (آزادی بیان، مطبوعات، احزاب و تجمعات)؛ انتخابات آزاد؛ قانونیت؛ تفکیک قواءسه گانه(قانون گذار؛ اجرایی و قضایی) مشارکت؛ شارح بزرگ نهجالبلاغه و فیلسوف شهیر شرق‚ علامه محمدتقی جعفری قدسسره‚ در طول حیات پربرکت خود علاوه بر تا›لیف دهها اثر گرانسنگ و سخنرانیهای پربار علمی در مجامع مختلف‚ گفتگوها و مناظرات عالمانه و ارزشمندی نیز با متفکران و دانشمندان کشورهای گوناگون جهان داشتند; و در این گفتوشنود به خوبی دیدگاههای دین مبین اسلام را در ابعاد مختلف تبیین کردند. در آستانه سالگرد ارتحال آن علامه فرزانه‚ متن گفتگوی آقای روژه گارودی‚ متفکر فرانسوی با ایشان -که سال 1365 در تهران انجام شده است- را به خوانندگان ارجمند افق حوزه تقدیم میکنیم. روژه گارودی: جنابعالی میدانید که مسئله زنان در مغرب زمین در دورانهای متا›خر از اهمیت بسیاری برخوردار است و به جهت شنیدن یا مطالعه مسائلی ناقص از دیدگاه اسلام در مورد زن و شخصیت او‚ مطالب غیرصحیح به طور فراوان شنیده میشود. شما در مقابل این برداشتهای ناقص درباره زن‚ چه نظری دارید؟ علامه جعفری: نخست باید در نظر بگیریم که امروزه دیدگاه مغرب زمین نه تنها درباره زنها با دیدگاه اسلامی متفاوت است‚ بلکه حتی آن شناختی که اسلام درباره انسان به طور عام (چه مرد و چه زن) دارد‚ برای غرب مطرح نیست. البته نمیخواهم بگویم: انسان در غرب در هر زمان از هر دیدگاهی با انسان در اسلام متفاوت است‚ زیرا با توجه به ایدههای عالی مذهبی و اخلاقی که در روزگار گذشته در آن سرزمین وجود داشته است - و هماکنون نیز میتوان گفت: آن ایدهها بهکلی از بین نرفته است‚ اگرچه اقلیت اسفناکی از مردم به آنها معتقدند- آنان نیز با شناختی که اسلام درباره انسان داشته است‚ مشترک میباشند. لذا منظور ما‚ دیدگاه امروزی جوامع غربی است که به جهت عوارض یتی لیتاریانیسم (منفعتگرایی مطلق) و هدونیسم (سرخوشی و لذتگرایی) انسان را تا حد دندانههای ناآگاه ماشین درآورده و <حیات> و <شخصیت> و <من> و <جان> آدمیان را نه تنها از ارزش انداخته است‚ بلکه مورد انکار نیز قرار میدهد. همانطورکه میدانید یکی از نتایج ویرانگر اینگونه دید درباره انسان اعم از مرد و زن‚ متلاشی شدن خانواده و نابودی احساسات و عواطف عالی انسانی بود که سقوط اخلاق را به دنبال داشت. بدین ترتیب‚ بار دیگر پردههای ضخیمی به چهره انسان انداخته شد و در نتیجه کتابهایی از قبیل <انسان موجود ناشناخته> تالیف الکسیس کارل‚ به طور فراوان نوشته شد. بالاتر از این‚ این پردههای ضخیم موجب شد که کمتر کتابی در علوم انسانی به عرصه تفکرات بشری عرضه شد که اعتراف به مجهولات فراوانی درباره ذات و مختصات انسانی‚ در آنها دیده نشود. بنابراین‚ اگر مغرب زمین بخواهد درباره زن اظهارنظر کند‚ لازم است که نخست خود انسان را چه مرد و چه زن - حداقل از روی مختصات ذاتی و عارضی او- برای بشریت معرفی کند. یک اشکال دیگر این است که مغرب زمین معاصر درباره شناخت زن و به طور کلی درباره انسان‚ اطلاعات اندکی در اختیار دارد و واقعا درباره انسان از دیدگاه اسلام معلومات لازم و کافی ندارد. این یک قاعده کلی است که هر اندازه فاصله اقلیمی و فرهنگی و ایدئولوژی یک اظهارنظرکننده درباره موضوعات و مسائل طرف مقابل که از دیدگاه علمی و بررسیهای آن صاحبنظران به دور است‚ زیادتر باشد‚ از این اشتباهات و خطاها به طور فراوان به وجود میآید. اما شخصیت زن از دیدگاه اسلام در قلمرو ارزشها‚ هیچگونه تفاوتی با مردها نداشته و در استعداد پذیرش فضایل عالی انسانی با همدیگر مساوی هستند‚ این حقیقت در دو مورد از آیات قرآنی صریحاً مطرح شده است: مورد اول‚ سوره حجرات‚ آیه 13: یا ایّها الناس انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عنداللّه اتقیکم; ای مردم‚ ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را تیرهها و قبایلی قرار دادیم; باکرامتترین و باارزشترین شما نزد خداوند‚ پرهیزگارترین شماست. مورد دوم‚ سوره احزاب‚ آیه 35: انّ المسلمین و المسلمات و المومنین و المومنات و القانتین و القانتات و الصّادقین و الصّادقات و الصّابرین و الصّابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و المتصدّقات و الصّائمین و الصّائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذّاکرین اللّه کثیرا و الذّکرات اعدّاللّه لهم مغفره و اجرا عظیما; مردان و زنان مسلمان‚ مردان و زنان مومن‚ مردان و زنان قنوتگیرنده (عبادتکننده به طور عام)‚ مردان و زنان راستگو‚ مردان و زنان شکیبا‚ مردان و زنان خشوع کننده‚ مردان و زنان بخششکننده‚ مردان و زنان روزهگیر‚ مردان و زنانی که ناموس خود را حفظ میکنند و مردان و زنانی که به طور فراوان خدا را ذکر میکنند‚ خداوند برای آنان بخشش و پاداش بزرگی را آماده فرموده است. و میتوان گفت آیهای که صریحاً ارزش را بر مبنای ایمان و عمل صالح و اندوختههای ارزشی کردارها معرفی میکند‚ در این حقیقت صریح است که در هر دو صنف مرد و زن‚ ملاک حقیقی‚ فضایل اخلاقی و معنوی است که با آزادی و تلاش به دست آوردهاند. در آیه 32 سوره نساء نیز چنین آمده است: و لا تتمنّوا ما فضّل اللّه به بعضکم علی بعض‚ للرجال نصیب ممّا اکتسبوا و للنساء نصیب ممّا اکتسبن و اسئلوا اللّه من فضله انّ اللّه کان بکلّ شی علیما; آن خصوصیتی را که خداوند به بعضی از شما در برابر بعضی دیگر داده است‚ آرزو نکنید. برای مردان از آنچه اندوختهاند‚ نصیبی است و برای زنان از آنچه اندوختهاند نصیبی است و از فضل الهی که بخشاینده اختصاصات است‚ مسئلت نمایید; خداوند بر همه چیز داناست. روژه گارودی: آیا زنان مسلمین نقشی موثر در تمدن اسلامی داشتهاند؟ علامه جعفری: به نظر میرسد نقش زنان در تمدن اسلامی‚ هم به طور مستقیم و هم به طور غیرمستقیم جدی بوده است‚ البته منظور از تاثیر غیرمستقیم آن نیست که وجود زنها نقشی ثانوی در تمدن داشته است‚ بلکه همان طور که میبینیم‚ تلاشها و فداکاریهای آنان در آماده کردن امکانات و زمینههای خانوادگی و تعلیم و تربیت فرزندان به انگیزگی معتقدات اسلامی بسیار فراوان بوده و حتی در آن مورد که مادران در این جریان مسامحه میکردهاند‚ به عنوان اینکه آنان از انجام وظیفه مادری کوتاهی کردهاند‚ مورد توبیخ قرار میگرفتهاند و بالعکس در صورت انجام این وظیفه مذهبی مورد تحسین و تمجید بودهاند; و اما نقش زنان در تمدن اسلامی هم‚ به طور مستقیم اساسیترین نقش زنها در تمدن اسلام از مسیر علم و ادب و فرهنگ به معنای عام آن بوده است. ما در کتاب <اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام> در پنج مجلد تالیف عمررضا کحّاله‚ در حدود سه هزار شخصیت زن را میبینیم که از طرق مختلف از عناصر فرهنگ اسلامی در تمدن بزرگ اسلام شرکت کردهاند و نیز کتابهایی مانند <بلاغات النساء و سیرالسالکات الموœمنات الخیرات> تالیف ابوبکر الحصنی و غیرذلک روشنگر این مطلباند. عبدالرحمن جامی در کتاب نفحاتالانس‚ ص 615 چنین میگوید:<صاحب فتوحات در باب هفتاد و سوم از فتوحات بعد از آنکه ذکر بعضی از طبقات رجالاللّه کرده است‚ میگوید: و شیخ ابوعبدالرحمن سلمی صاحب کتاب <طبقات المشایخ> درباره احوال زنهای عابده و عارفه کتابی مستقل نوشته و شرح احوال بسیاری از ایشان را در بیان آورده است.> و اگر بخواهیم مقالات و فصولی را که در ترجمه و تحقیق و بررسی زنها و تاثیر آنان که در فرهنگ پویا‚ هدفدار و تمدن ژرف اسلامی تاثیر داشتهاند مطرح نماییم‚ قطعا بیش از دهها هزار شخصیت زن در طول قرون و اعصار مشاهده خواهیم کرد. در اینجا این نکته را متذکر میشویم که تکلیف حیاتی مدیریتِ آشیانه خانواده‚ که عمدتا به عهده زنها بوده است‚ مانع آن گشته که نتایج کارهای فرهنگی آنان‚ نظرها را به خود جلب نموده و رسماً در کتابها و دیگر آثار نقل شود. روژه گارودی: به نظر شما محبت و عشق میان زن و مرد‚ اصیل و دارای جنبه هدفی است یا تنها وسیله اشباع غریزه جنسی است که در مقدمه پدیده با اهمیت توالد و تناسل به جریان میافتد؟ علامه جعفری: این مسئله باید با یک عده قضایایی که از حساسیت فوقالعادهای برخوردار است‚ تحلیل شود. از آن جمله: ما باید دو مفهوم <محبت> و <عشق> را در این مورد از یکدیگر تفکیک کنیم. مفهومی که از <محبت> به ذهن انسانها تبادر میکند روشنتر و قابل درکتر است از مفهوم <عشق>. لذا ممکن است بگوییم: <محبت> نیازی به تعریف منطقی ندارد‚ زیرا مفهوم آن‚ یک امر بدیهی است; در صورتی که <عشق> به جهت شدت پیچیدگی که دارد‚ غیرقابل تعریف است. پیچیدگی از آن جهت که <عشق> یک محصول کیفی از اشتیاق وصول در حد اعلا به <معشوق> است که بالاتر از آن قابل تصور نیست‚ این اشتیاق همه روابط‚ تداعی معانیها و تجسیمها و اندیشهها و تصورات و ارادهها را در استخدام خود قرار میدهد‚ مانند اینکه همه آنها عوامل کارگزار اشتیاق میباشند. شدت اشتیاق گاهی به حدی است که <عاشق>‚ <معشوق> خود را <عنصر شخصیت خود> تلقی میکند که محبوبتر از آن‚ چیزی در عناصر شخصیت خود نمیبیند. و اگر معشوق را حقیقتی بالاتر از خود بداند‚ می خواهد که خود جزئی از آن معشوق‚ یا فانی در او بوده باشد. بحث در اینجا بیش از آنکه پاسخ اقتضا میکند‚ مورد نیاز نیست. محبت و مودتی که خدا میان زن و مرد قرار داده است‚ یک حقیقت اختصاصی است که میان هیچ یک از آن دو و دیگر واقعیات امکانپذیر نیست. ممکن است علت اصلی این محبت و مودت مربوط به ضروری بودن تحقق بقای نسل آدمی باشد که به مقتضای حکمت متعالی خداوندی به وجود آمده است‚ این کشش و جذبه شگفتانگیز را خداوند سبحان جزء آیات الهی معرفی نموده و در آیه 21 سوره روم میفرماید: و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّه و رحمه انّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکّرون; و از آیات خداوندی است که برای شما از نفوس خود شما همسرانی آفریده است که به وسیله آن آرامش پیدا کنید و میان شما مهر و محبت و رحمت قرار داده است‚ قطعاً در این جریان شگفت انگیز آیاتی است برای مردمی که می اندیشند. با نظر به منشا› اصلی این محبت و مودت که یک امر ذاتی برای به راه انداختن تناسل است‚ باید گفت از حوزه ارزشها بیرون است‚ زیرا اگر هم محبت مزبور‚ تصاعدی داشته باشد‚ بالاخره از یک عامل ضروری سرچشمه میگیرد; و <اختیار> که بدون آن‚ پدیدهها و فعالیتهای بشری بهرهای از ارزش ندارند‚ در این مهر و مودت دخالتی ندارد; و جریان خام و یک بعدی آن‚ در همه جانداران وجود دارد. بنابراین‚ مهر و محبت و مودت عالی و تصعید یافته مرد به زن یا زن به مرد‚ از موقعی شروع میشود که از مجرای ضرورت تناسل بالاتر رفته و به عنوان یک انسان دارای مزایای اخلاقی و فرهنگی والا پذیرفته شود. <زیبایی> حقیقتی است که در جذب زن به مرد یا مرد به زن تا›ثیر فوقالعاده دارد و چون کشش به وسیله زیبایی اگر چه میتواند منشاء ارزشها باشد ولی خود یک ارزش تکامل یافته نیست. (بعضی از فضلایی که در جلسه حضور داشتند‚ پیشنهاد کردند که این مسئله تا حدودی بیشتر توضیح داده شود. استاد علامه‚ ادامه دادند:) این حقیقت درست است که لذت و انبساط حاصل از احساس زیبایی محسوس‚ میتواند این مسئله را تا›یید کند که مطلوبیت دریافت زیبایی و احساس لذت از آن‚ حقیقتی است مستقل و جنبه وسیله ندارد. به این معنی که انسان از دریافت زیبایی‚ بدان جهت که زیباست‚ لذت میبرد. در پاسخ این سوال باید بگویم: احساس لذت و انبساط از زیبایی‚ یک پدیده انعکاسی محض از راه حواس طبیعی به درون آدمی نیست‚ بلکه احساس مزبور معلول فعالیتهای بسیار عالی درون انسانی (مغز یا من) است که مافوق انعکاس محض آیینه ای میباشد. - و به همین جهت است که درک زیبایی و احساس لذت و انبساط به وسیله درک مزبور مخصوص انسان است. - قویترین احتمال برای دریافت لذت و انبساط مزبور این است که هر زیبایی‚ یا به طور مستقیم پدیدهای از کمال را به ذهن آدمی منتقل میکند و یا به طور غیرمستقیم. بر مبنای همین احتمال قوی است که ما زیبایی محسوس را بدین ترتیب تعریف کردیم: <نمودی است نگارین و شفاف که بر روی کمال کشیده شده است> و اینکه گفته شده هر اندازه‚ هر یک از اجزای مجموعه نگارین بتوانند وجود خود را بدون ایجاد مزاحمت به وجود جزء دیگر و بدون تحمل مزاحمت از آن وجود‚ ارائه بدهد‚ آن مجموعه زیباتر است. از اینجا روشن میشود که برای آن که یک نمود زیبا‚ واقعاً موجب احساس لذت و انبساط باشد‚ لازم است که بتواند حقیقت یا حقایقی از واقعیت مطلوب هستی را تداعی کند. در نتیجه اگر در پشت پرده یک صورت زیبا - اگر چه در عالیترین درجه زیبایی باشد - اختلالی در اعتدال مغزی یا روانی احساس شود‚ بدون تردید تا›ثیر آن زیبایی را در درون تماشاگر - از جهت لذت و انبساط - کاهش میدهد. اگر در زیباترین چشمهای یک انسان‚ نگرش خودپسندی و یا توهین به تماشاگر احساس شود‚ قطعی است که درون چنین تماشاگری در برابر آن زیبایی لذت و انبساط ناب و طبیعی پیدا نمیکند. یا اگر یک انسان بسیار زیبا‚ قاتل یک یا چند انسان به طور عمدی باشد‚ یا کسی که زیبایی خود را مانند یک کالا به معرض سوداگری درآورد‚ حتمی است که زیبایی چنین شخصی برای کسانی که از کثافت و لجن درونی وی اطلاع دارند‚ هیچگونه لذت و انبساطی به وجود نخواهد آورد. بنابراین‚ باید بگوییم: مصادیق و افراد زیبایی‚ حقایق مطلق نیستند. <نرون> زیبا و خونخوار را فراموش نکنید. -4 در آن هنگام که زن یا مرد از مشاهده زیبایی محسوس به درک زیبایی معقول نایل گردد‚ در این هنگام میتواند به انگیزگی <زیبایی معقول>‚ <مهر و محبت ارزشی> به طرف خود داشته باشد‚ و این نهایت آرمان انسانی است. اگر شهوتپرستان و خودکامگان امان بدهند‚ بشر نهایت استفاده تکاملی را از آن خواهد داشت ولی متا›سفانه همانطورکه میدانید‚ امروزه در جوامع زیادی که حتی خود را پیشرفته نامیدهاند‚ <مهر و محبت ناب و اصیل> و <زیبایی محسوس و معقول> و ارتباط آن دو با یکدیگر‚ جای خود را به یک عده مفاهیم مبتذل و آرایش کالا داده است. اگر ما تاریخی را که بالزاک در توصیف عشق و محبت زن و مرد به همدیگر به درشکههای کرایهای! توصیف کرده - و میگوید معنای عشق در این دوران چیزی جز درشکه کرایهای نیست - حدود سال 1830 میلادی تعیین کنیم - که تا حدودی مفاهیم فرهنگ انسانی رواج داشت - امروزه میفهمیم که آن مفاهیم آرمانی انسانی تا چه درجه سقوط کرده است. روژه گارودی: آیا به نظر شما زن هم میتواند مانند مرد موفق به عرفان والا شود یا خیر؟ علامه جعفری: آری. افراد زنهای عارفه در تاریخ اسلام فراوان بوده است. عبدالرحمان جامی در کتاب نفحاتالانس (صفحه 615) چنین میگوید: <صاحب فتوحات در باب هفتاد و سوم بعد از آنکه طبقات مردان عارف را ذکر میکند‚ میگوید: هر آنچه از این اشخاص به نام مردها ذکر کردیم‚ بعضی از آنان زن هستند ولی نام مردان در این موارد غلبه دارد‚ به یکی از عرفا گفته شد: ابدال چند نفرند؟ جواب داد: چهل نفرند‚ به او گفته شد: چرا نگفتی چهل مرد هستند؟ در جواب گفت: در میان آنان زنان نیز وجود دارند.> سپس جامی در همین کتاب (صفحه 677 تا 679) نام تعدادی از زنان عارفه را میآورد: 1. رابعه عدویه‚ 2. لبابه المتعبده‚ 3. مریم البصریه‚ 4. ریحانه والهه‚ 5. معاذه العدویه‚ 6. العابده‚ 7. شعرانه‚ 8. کردیه حفصه‚ 9. رابعه شامیه‚ 10. حلیمه‚ 11. حفصه اخت سیرین‚ 12. ام حسان‚ 13. فاطمه نیشابوریه‚ 14. زیتونه‚ 15. فاطمه البردعیه‚ 16. ام علی زوجه احمد بن خضرویه‚ 17. ام محمد والده شیخ ابوعبداللّه بن خفیف‚ 18. فاطمه بنت ابیبکر‚ 19. فضه‚ 20. تلمیذه سری سقطی‚ 21. تحفه 22. ام محمد‚ 23. بیبیک مرویه‚ 24. دختر کعب‚ 25. فاطمه بنتالمثنی‚ 26. جاریه سوداء‚ 27. امرئه مجهوله‚ 28. جاریه مجهوله‚ 29. امرئه مصریه‚30. امرئه مصریه اخری‚ 31. امرئه خوارزمیه‚ 32. جاریه حبشیه‚ 33. امرئه اصفهانیه‚ 34. امرئه فارسیه. عبدالرحمن جامی در سال 817 هجری قمری در ولایت جام خراسان تولد یافته است. اگر فرض کنیم که این کتاب را در چهل سالگی نوشته یا تاریخ تا›لیف کتاب در سال 857 بوده‚ تردیدی نیست که از آن تاریخ تاکنون عارفههایی از صنف زن بودهاند که یا به طور متفرقه در کتابهای مربوطه نامی از آنها برده شده است و یا مانند حقایق دیگر زیر گرد و غبار تاریخ پوشیده ماندهاند. محیالدین ابن عربی نیز از چند نفر زنان عارفه نام برده است: 1. مریم بنت محمد بن عبدون که با ابن عربی ازدواج کرده است‚ 2. شمس امالفقراء‚ 3. امالزهرا دراشبیلیه‚ 4. گلبهار مشهور به سنت غزاله‚ 5. روح القدس. با توجه به معنای عرفان چه در قلمرو نظری و چه در قلمرو علمی‚ نمیتوان صنف زنان را از این نعمت الهی مستثنی ساخت; زیرا همانگونه که تاریخ اسلامی تعداد بسیار قابل توجهی از زنان را نشان میدهد که از حکمت و عرفان نظری برخوردار بودهاند‚ همچنین افرادی فراوان از شخصیتهای زن بیان میکنند که از عرفان عملی بهرهمند بودهاند. در دوران خود ما بانوانی را مشاهده کردیم مانند خانم امین اصفهانی و بعضی از شاگردان ایشان که به هر دو مقام عرفان نظری و عرفان عملی نایل آمدهاند. در جلسات عرفانی اینجانب‚ اشتیاقی که در زنان عارفه به فراگیری حکمت عرفان مشاهده میشد‚ چندان تفاوتی با مردان نداشت. نهایت امر‚ صنف زنان پس از ازدواج به جهت تکالیف حیاتی آشیانه خانوادگی از فرا رفتن به مقامات عالی عرفان و حکمت ناتوان میگشتند‚ در عین حال عدهای قابل توجه از آنان با احساس به این که عمل به تکالیف اداره اعضای خانواده نیز شعبهای از عرفان نظری است‚ لذا به مسیر خود ادامه میدادند. روژه گارودی: من پشت سر زنم نماز به عنوان نماز جماعت خواندهام! آیا صحیح است؟ علامه جعفری: خیر‚ زیرا اقتدای مرد به زن در نماز جماعت صحیح نیست و عمده علت آن احتمال تحریک به سبب رکوع و سجود زن برای مرد است. روژه گارودی: آیا اسلام در نصف قرار دادن ارث زن با مرد‚ در حق زن کوتاه نیامده است؟ علامه جعفری: بدان جهت که عمده گردونه اقتصاد با نیروی عضلانی و فکری مردها به حرکت در میآید و در این مسیر همواره مردها هستند که تحت فشار عوامل خردکننده اقتصاد‚ انرژیهای فکری و عضوی خود را مستهلک مینمایند و از طرفی دیگر مخارج عالیه به طور اکثریت به عهده مردهاست‚ لذا سهمیه ارث مرد در چند مورد (نه در همه موارد) از زن بیشتر است. از طرفی دیگر زن به جهت عوامل جنسی خود و همچنین دوران قاعدگی و بارداری نمیتواند در تولید و دیگر جریانات اقتصادی شرکت کند‚ مخصوصاً از جهت ضرورت تربیت عاطفی و احساساتی کودکان و نوجوانان‚ مجبور است مخارج او از ناحیه مرد تا›مین شود که در اصطلاح فقه اسلامی آن را نفقه میگویند
نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده
صدا که مرهم فریاد بود زخم را
به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دسته مرا مشغله ای نیست
دیری است که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست
روبروی تو کیم من ؟ یه اسیر سرسپرده
چهره تکیده ای که تو غبار آینه مرده
من برای تو چی هستم ؟ کوه تنهای تحمل
بین ما پل عذابه ، منه خسته پایه ی پل
ای که نزدیکی مثلِ من ، به من اما خیلی دوری
خوب نگام کن تا ببینی چهره درد و صبوری
کاشکی میشد تا بدونی من برای تو چی هستم
از تو بیش از همه دنیا ، از خودم بیش از تو خستم
ببین که خستم ، غروره سنگم اما شکستم
کاشکی از عصای دستم یا که از پشت شکستم
تو بخونی تا بدونی از خودم بیش از تو خستم
ببین که خستم ، تنها غروره عصای دستم
از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم
نه صبورم و نه عاشق ، من تجسم عذابم
تو سراپا بی خیالی ، من همه تحملِ درد
تو نفهمیدی چه دردی زانوی خستمو تا کرد
زیر بار با تو بودن ، یه ستون نیمه جونم
اینکه اسمش زندگی نیست ، جون به لبهام میرسونم
هیچی جز شعر شکستن قصه ی فردای من نیست
این ترانه ی زواله ، این صدا ، صدای من نیست
ببین که خستم تنها غروره ، عصای دستم
اما بگذار من امشب از غروری بگویم که سجده میکند
امشب قنوت من یادوراه سالها انتظار است
امشب دیگر نمیخواهم مقلد این و آن باشم
فتوا داده ام نماز مسافر شکسته نیست
آری نیت کرده ام نماز یک همسفر مسافر را کاشانه ی همه ی عمر خویش کنم
امشب آمده ام تا در غیاب تو
با تو سخن گویم
تویی که سالها انتظار یادم داده است عزیزم باشی
تویی که هیچگاه چشمانم را رها نمی کنی تا به بیایان خیره شود
قلب تو حافظیه خواب من است
و نرگس چشمان مست تو
سنتور شبهای شعر من
با تو سخن گفتن آسان نیست
گرچه میتوان با نگاهت جمله ها ساخت
گرچه میتوان ....میتوان تا ابد با چشمهایت قصه گفت
اما زبانم از ترانه با تو لال است
هر روز باغچه را آب دادن
و کوچه را اب و جارو کردن
تا او بیاید آسان نیست
هر شبی را صد هزار خواب از او دیدن
و فردایش ندانی او که بود آسودگی نیست
همان دیروزهای مرگ را میگویم
دلم گرفته بود از دنیای که مترسک ها انسان بودند
و قلب ها سنگهای یخ
همه غریبه بودند حتی آنها که به نامم قسم یاد میکردند
هر روز دلم طوفانی بود
نمیدانستم آن دوردستها به کدامین قبله خیره میشوم که کعبه نیست
نمیدانستم دست مهربانی که قرار است روزی عصای روحم باشد
از آن کیست؟
باور کن حکایت رویاهای من
هیچگاه اسب سپید و شاهزاده ای سواره بر آن نبود
خواب من غول چراغ جادو نداشت
شبحی بود که نامم را می دانست
زیر یک سقف برایم قصه می گفت
خواب بود .... نمیدانم
قصه اگر بود...نمیدانم
اما ..... اما می دانستم که او می آید
آخر بارها این آمدن را فریاد کرده بودم تا او بیاید
و........................................
می دانستم او که بیاید دوباره خوابم خواهد گرفت
میدانستم او که بیاید
همه ی شعرهای سپید من
کبوترهای غزل می شوند تا پرواز را به خاطر بسپارم
تو یادمان یک عمر انتظاری
تو برای من میراث همه شکوفه هایی
دوستت دارم ... دوستت دارم
دلم نمیخواهد لحظه ای نگاهت را فراموش کنم
بی تو فردا ها همه شب میشوند
شبها چو برزخ برف و بوران میشوند
بی تو نفس از تب و تاب می افتد
تو .... تو همه ی تاب و توان ماندنی
دلم میگیرد
که سالها صدایت می کردم و کنارم بودی
دلم میگیرد که تو را می دیدم و نمی دانستم پایان انتظاری
دلم میگیرد که هرگاه دلم میگرفت .. دل تو هم گرفته بود
اما صدای اشکهای من و تو را هیچکس نمی شنید
دلم میگیرد به شبهایی که بی نام حضورت
شاید... شاید... خندیده بودم
و ... امروز
نمیدانم دست سپاس کدامین شکوفه را ببوسم که گلبرگ حضورت را برایم ارغوانی کرد.............................
نمیخواهم عاشق تو باشم
آخر .. چگونه عاشقی کنم که عشق در قیاس نام تو .. خاک هم نیست
من تو را تا بی نهایت ... بالاتر از رب خدایان .. دوست دارم
تو که میدانی .. تو بهانه ی حضور من در این جمعه بازار دنیایی
کوله بار خاطره های دیروزم
آکنده از اشکها و گریه هایی است که می ماندند تا تو بیایی
مرز فاصله های بودن و نبودنم
مژه های قشنگ چشمان تو بود تا بمانم
من از خدا هیچگاه نخواسته ام تا تو .. مرا بخوانی
من از تو .. از تو میخواهم تا مرا بخواهی
اگر خدا تو را هدیه ام دهد.. شاید گمانم شود.. دست تقدیر دلت را بازی داده است
و تو که خوب میدانی .. من دیگر طاقت لجاجت و حلاوت این بازیچه های تقدیر را ندارم
میعاد سالها انتظار من باران نگاه تو بود
و امروز.. موهای خیس و ترم از باران
عاشقانه ترانه سر میدهند که آسمان بارانی است
نگاهت را دریای عشقم کن تا بمانم
صدایت را مسیحا همدمی کن تا من نمیرم
دستهایت را عصای خستگیهایم کن
مژه هایم را تا میتوانی بوسه باش
بوسه هایت..مژه هایت...خسته خسته خنده هایت را دوست دارم
نمیخواهم دوباره انتظارم پر کشد
انتظارم را به بالین سپیدی ها سپردم تا بیایی
خسته خاطر . لحظه های بیگانگی را یک نسیم باد کردم تا .. بیایی
آمدی جانم به قربانت
وه .. چه خوب و ناز و رویا آمدی
من به پاس بودنت تا مرز آخر بودنم
فرش زیر پای عشقت میشوم
گرچه هیچم گرچه پوچم
از تو می خواهم
که یادم را در گذار باد و بوران زمانه
لحظه ای تنها نذاری
لحظه ای .. لحظه ای ... تنها نذاری
من قسم با غصه هایم یاد کردم..یا نباشم.. یا اگر باشم..تو باشی تا که من باشم بمانم
پس چرا نیستی پیشم ؟ نگاه خیس تو کو ؟...
گوش گوش دو تا گوش...
2 دست باز یه آغوش...
بیا بگیر قلبمو یادم تو را فراموش...
چوب چوب یه گردن ...
جایی نری تو بی من ؟...
دق می کنم می میرم اگه دور بشی از من ...
دست دست دو تا پا...
یاد تو مونده این جا ...
یادت میاد که گفتی : بی تو نمی رم هیچ جا ؟....
من ؟من ؟ یه عاشق . همون مجنون سابق...
دموکراسی از زمانی که پریکلس ، آن را «حکومت مردم» تعریف کرد، تا امروز که در مجامع مختلف نظریه پردازی غرب به ویژه امریکا، تحکیم و گسترش آن کار اساسی و تخصصی دولت معرفی می شود، تحولات زیادی داشته است.
مردم معمولآ نتائج بغرنج ترین سیاست ها را پس از مدتی می بینند، و در سیستمی که نهادهای قضاوت مردم قدرت دارد، در انتخاب بعدی، آن سیاست ها ومسولین آنان، میتوانند دوباره انتخاب ویا رد شوند.
کارل ریموند پویر معتقد است ، انسان نقاد و آزاد از هرگونه قید آسمانی در حیات؛ انسانی که برای اداره زندگی جمعی، جز فردگرایی و سود انگاری مصلحت دیگری را نمی نگرد و به منابع مشروعیت فراانسانی بی اعتناست،موضوع بحث دموکراسی است. نهادهای اجتماعی نیز تنها در خدمت به فرد معنا می یابند. از این منظر انسان در همه فعالیت های خویش، چه به او مربوط باشد و چه نباشد، همیشه باید به عنوان غایت در نظر گرفته شود. از همین روی به نظر کانت، پدر مدرنیته، همه اشیاء دارای قیمت هستند و این تنها انسان است که دارای حرمت و منزلت است. کانت در این باره می گوید: «چنان رفتار کن که بشریت را، چه در شخص خود و چه در هرکس دیگر، همواره به مثابه غایتی به شمار آوری و نه هرگز فقط به مثابه وسیله ای».(2)
کارل ریموند پوپر نیز با اشاره به همین جمله کانت چنین نتیجه گیری کرده که اصالت فرد، توأم با دیگرخواهی، به صورت شالوده تمدن غرب در آمد و هسته مرکزی تمام نظرات اخلاقی برآمده از تمدن غرب شد.(3) دیگرخواهی در این جا ناظر به تنها قید مکتب اصالت فرد است که تصریح می کند فقط مزاحم حقوق دیگران مباش. نکته مهم این که فردیت دموکراتیک، فردیتی خود محور نیست.
یکی دیگر از اصول اساسی دموکراسیِ به مثابه فلسفه، اصل «برابری» است. برابری در اصل به این معنی است که همه انسان ها، به حکم انسانیت خود، برابرند و بر یکدیگر برتری ندارند.ولی از لحاظ سیاسی، اصالت برابری به این معنی است که شهروندان در نزد قانون و از لحاظ حقوق و آزادی ها با هم برابرند. در دموکراسی، شهروندان دست کم باید از لحاظ حقوقی با هم برابر باشند. برابری در دموکراسی، برابری در فرصت هاست نه لزوماً در دستاوردها. کسانی که به طور برابر تحت حمایت قانون باشند می توانند از فرصت هایی که نظام اجتماعی و سیاسی فراهم می آورد بهره گیرند و به مشارکت و رقابت در زندگی سیاسی بپردازند. به عبارت دیگر برابری، مستلزم عدم تبعیض بین افراد از هر نوع، به ویژه از لحاظ نژاد، قومیت، جنسیت، مذهب و عقیده سیاسی، است.(4)
اصل مهم دیگر در دموکراسی، اصل «آزادی» است. آزادی در دموکراسیِ فلسفی همان معنایی را به ذهن متبلور می سازد که لیبرالیسم منادی آن است؛ یعنی آزادی انسان از تقدیس و مقدسات. نتیجه آن که هومانیسم و فردگرایی، برابری و آزادی سه ضلع مثلث دموکراسی به مثابه فلسفه یا ایدئولوژی است.(5)
دموکراسی به مثابه امری سیاسی، حامل آموزه هایی است که بیشتر با معنای مرسوم و جاری از دموکراسی سازگار است. در این معنا دموکراسی شیوه ای عقلانی، تجربه شده، مفید و مؤثر در زندگی جمعی است که مبتنی بر اصل «رضایت» و «اکثریت» است و همواره در حوزه رابطه دولت بخصوص حکومت و ملت مطرح می شود. به بیان دیگر رایج ترین منظوراز دموکراسی همان دموکراسی سیاسی است که عمده ترین مبانی و اصول آن عبارتند از:
شخصیت زن در اسلام
در گفتگوی روژه گارودی با علامه محمد تقی جعفری