یادداشت های یه آسمونی
در آغاز، نمی دانم، حرفی بزن، چیزی بگو، اینجا، نگاه من... در انتها، نمی دانم،... خسته تر از صدای من، گریه بی صدای تو رفتی و آشنای تو، بی تو غریب ماند و بس طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن تکیه به شانه ام بده، دل به ترانه ام بده خسته تر از صدای من، گریه بی صدای تو یکسره فتح می شود، با تو اگر خطر کنم شب شکن صد آینه، با شب من چه می کنی؟ وقت غروب آرزو، بُهت مرا نظاره کن بی تو چه فرق می کند، زنده و مرده بودنم خسته تر از صدای من، گریه بی صدای تو رفتی و آشنای تو، بی تو غریب ماند و بس خدایا به سجود مستمر امواج بر ساحل عبودیتت رشک می برم...غافلتر از آب و خاکم مکن زمونه خیلی بی رحم شده خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم یه روزی میگفتم دنیا اینقدرام بد نیست اما... اما حالا اصلا قبولش ندارم شاید اون موقع به خودم دروغ می گفتم شاید می خواستم دلمو به چیزای پوچ خوش کنم اره شاید... اما اگه این شایدها واقعیت بود دیگه هیچ غمی نبود شاید یه روزی این غم ها منو رها کنن و این مغزم عاری از هر بدی بشه شاید دیگه نتونم گریه کنم اما همه ی اینها یه شایده خدایا حالا که یکمی وضعه مشکلاتم بهتره چرا؟ چرا هنوز غم توی روحم مونده؟ چرا هنوز فکر میکنم همونی هستم که بودم؟ ای کاش بهم کمک کنی تا یکم جون بگیرم فقط از تو یاری میخوام نه از غیر تو همیشه به یاد قلب مهربونتم تو هم به یاد من باش می خواهم زنده بمانم! این جمله ایست که در ذهن هزاران هزار انسان وجود دارد و هر کس برایش می جنگد. او می جنگد اما نمی داند که هرچقدر می گذرد یک قدم از ان دور می شود. می دود که به او برسد اما با اینکار یه قدم از او فاصله می گیرد. اری او هر لحظه به سوی مرگ می رود در حالی که اصلا نمی فهمد مرگ در انتظارش است. نمی فهمد که امروز و فرداها باید برود اما می جنگد به خاطر پوچ... او در این جنگ خیلی چیزها را زیر پا می گذارد و شعار او اینست: اری او می خواهد بماند اما در پی این ماندن هر چیزی را زیر پایش له می کند. او به دوستی ها بها نمی دهد. او خیانت می کند. قلب انسان های مهربان را می شکند و هزاران هزار کار انجام می دهد چون می خواهد زنده بماند. اما ایا این زنده ماندن است؟ افسوس که هیچ کس به این حرفها بها نمی دهد و تنها به دنبال چیزی است که در ان سود باشد. او زندگی می کند اما با ذلت... و هیچ کس این ذلت را درک نمی کند زیرا همه می گویند: اما به چه قیمتی؟ به قیمت دراوردن چیز کثیفی به نام پول! چیزی که در نظر افراد انگشت شماری پوچ است و خالی! البته گناهی ندارد وقتی می بیند همه ی مردم قبل از اینکه او را بشناسند، به وضع زندگیش می نگرند. اگر او پول داشته باشد یعنی همه چیز دارد: احترام، اعتبار، آبرو و چیزهای دیگری که از گفتنش بیزارم. اری این انسان امروز است... اما انسان دیروز چه؟ انسانهایی که برای اینکه نامشان به نیکی یاد شود کارهایی می کردند که انسان امروز از شنیدن ان لرزه بر اندامش می افتد. و هنوز که هنوز است ما ان کارها را به نیکی یاد می کنیم. انها مهر داشتند و در دوستی کوتاهی نمی کردند. انها شانه های خود را پله ایی برای بالا رفتن مردم از نردبان سعادت قرار می دادند و در عوض ان چیزی جز عشق و دوستی نمی خواستند. انها خودشان بودند نه پشت نقابی زیبا چهره ی کثیفشان را پنهان می کردند نه توقع زیادی از مردم داشتند. اما همه ی انها تنها بودند و حال نیستند... ای کاش مردم به انسان های دیروز بنگرند و سرنوشت انها را سرلوحه خویش قرار دهند. هرچند این خیالی بس واهی است.... دیگر دستانم به قلم نمی رود دیگر انگشتانم توای در خود نمی بینند. دیگر مغزم نمی اندیشند و عاری از هر اتفاق و حرف هستند. حتی دیگر نمی خواهم ببینم. نمی خواهم بدی های این دنیا را تماشا کنم. با تمام وجودم از اینجا بیزارم. از ادمها و هر چیزی که رنگ و بوی انسان بدهند. از هر چیزی که نشانه ای دوستی و عشق را در خود دارد، متنفرم. از زنده بودن بیزارم. از شاد بودن حالم به هم می خورد. از تظاهر فراری ام. دیگر نمی توانم نقابی از شادی بر صورتم بزنم. فقط می خواهم نباشم. فقط و فقط... هر چند که حالا مرده ای متحرک بیش نیستم. نه احساسی نه عشقی نه چیزی که قلبم را به وجد بیاورد. تنها چیزی که امیدوارم می کند وجود خداست. اگر او نبود دیگر نبودم. خیلی وقتها به او تکیه کرده ام. هنوز هم پشت و پناه من اوست. ای کاش به حرفهایم گوش می داد و مرا از این غم رها می کرد... همین امشب چرا قرآن سهم الارث زنان را نصف سهم مردان قرار داده است ؟ براستی آیا این ظلم بزرگی در حق زنان نیست ؟ قبل از بیان اصل جواب دو مقدمه را خدمت شما عرض می کنیم مقدمه اوّل: در روم باستان و همچنین دوره عرب جاهلیت، زنان به هیچ وجه ارث نمی بردند. در ایران باستان هم ارتباط اقتصادی دختران با پدرانشان بعد از ازدواج قطع میشد و فقط در صورتی ارث می بردند که در خانه پدر بوده باشند. { با این قانون اکثر دختران ایران باستان هم ارث نمیبردند چرا که غالبا پدرانشان بعد از ازدواج آنها از دنیا میرفتند } اسلام قوانین روم باستان و عرب جاهلیت و ایران باستان شکست و برای زنان بدون قید و شرط سهم الارث قائل شد مقدمه دوّم: در اسلام بار اقتصادی خانواده به دوش مردان گذاشته شده است ( سوره نساء آیه 34 ) و باید طبق دستورات، نفقه و خرج خانواده را او بپردازد. در مقابل ؛ زن در نظام خانواده هیچ مسئولیت اقتصادی ندارد { یعنی از دیدگاه اسلام اگر زنی مال فراوانی از خودش داشته باشد هیچ دستوری برای اینکه آن مال را برای خانواده باید خرج کند، وارد نشده است و او می تواند مال خود را برای مسائل شخصی خودش خرج کند } اصل جواب: با توجه به اینکه اسلام بار اقتصادی خانواده را به دوش مردان گذاشته است نیاز است که مردان از جهت اقتصادی غنی تر از زنانی باشند که هیچ مسؤلیت اقتصادی را در خانواده ندارند. دقت کنید! مرد به هنگام تقسیم ارث دو سهم بر می دارد و در مقام عمل یک سهم بیشتر ندارند چرا که باید هر دو سهم را از باب نفقه برای خود و همسر خود خرج کند اما زن به هنگام تقسیم ارث یک سهم بر می دارد و در مقام عمل دو سهم دارد یکی سهمی که از پدر خود به ارث برده و یکی آنچه که از سهم شوهر برای او خرج می شود. حال خود قضاوت کنید........ آیا این حکم اسلام ظلم در حق زنان است ؟! نکته 1: عده ای می گویند: شاید کسی نخواست ازدواج کند آنوقت آیا آنچه که بین پسر و دختر تقسیم می شود ظلم در حق جامعه زنان به حساب نمی آید؟........ عرض می کنیم: احکامی که برای یک جامعه تدوین میشود طبق وضعیت غالب افراد جامعه تدوین می شود. در تمام جوامع خصوصا جوامع اسلامی غالب افراد ازدواج می کنند و تشکیل خانواده می دهند. بر همین اساس بسیاری از احکام در اسلام صادر شده است. نکته 2: عده ای می گویند: چرا اسلام مسائل اقتصادی خانواده ( و یا جامعه ) را به عهده زنان نگذاشته است تا آنها دو سهم بردارند. مگر ما در طول تاریخ زنانی نداشتیم که از جهت اقتصادی قوی عمل کردند ؟...... در جواب عرض می کنیم: اصولا سود آوری در مسائل اقتصادی نیاز به یک جنبه تعقل قوی دارد که این فطرتا در مردان نهادینه شده است ( همچنانکه جنبه تعطف در زنان نهادینه شده است ) و اینکه زنانی در طول تاریخ در امر اقتصادی موفق بوده اند، استثنائی از جامعه زنان بوده است چرا که تعداد آنها بالنسبه به مردان بسیار کمتر است.
از کدامین حادثه ی بی هنگام،
گریستی...
که اینگونه چشمانت،
ناخواسته، غروب را آبستن است.
که رخوت این سوز و درد را،
با یاد موج موج دامنت در باد،
در دورترین فراموشی تاریخ بسپارم.
که شعله شعله ی عشق را،...
از چشمان تو،...
تا دورترین اختران، به رهایی خویشتن،
فروزان کنم.
در امتداد سکوت خاطرمان تهی ست.
در دستهای تو شاید،
خفته!...
موعود رویش نجات بخش این غریب.
از کدامین حادثه ی بی هنگام،
جز گره خوردن دستهایمان،
در گرگ و میش لحظه ی دیدار...
پایان می شویم؟...
حیف که مانده پیش من، خاطراه ات بجای تو
قلب شکسته اش ولی، پاک و نجیب ماند و بس
قلب مرا ستاره کن، دل به ستاره ها بزن
راوی آوراه گی ام، راه به خانه ام بده
حیف که مانده پیش من خاطراه ات، بجای تو
سایه عشق می شوم، با تو اگر سفر کنم
این همه نور داری و ، صحبت سایه می کنی
با تو طلوع می کنم، ول وله ی دوباره کن
کاش خجل نباشم از، زخم نخورده بودنم
حیف که مانده پیش من، خاطراه ات بجای تو
قلب شکسته اش ولی، پاک و نجیب ماند و بس
< این ترانه نمی دانم مال کیه؛ اما دوستش دارم. >
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه ی عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود
زندگی جذبه ی دستیست که میچیند
زندگی تجربه ی شب پره در تاریکیست
زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاریست که در خواب پلی میپیچد
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دلها
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است
همین امشب که قلبم داغدار است
به دنبال نگاهت گشت و چون پیدا نکردش، بیقراراست.
برایت ناله خواهم زد:
همین امشب
همین امشب که چون ناله زدم من، آسمان گفت
که او در شهر خود آرام
کنار بستر مادر
به امید وهوای دیگری خفت .
به یادت اشک خواهم ریخت:
همین حالا
در این تنهایی غمگین مرد افکن
به یاد خاطرات روشن دیروز
چو می خواندم برایت قصه قلبم
بسی جانسوز و جان افروز
تو می گفتی که قلبم کوه درد است
ولی دیدم در آن شب
که چشمانت بسی بی درد و سرد است.
برایت باز خواهم خواند:
ولی بی تو، بدون لمس دستانت
بدون خنده هایت
بدون لحظه ای باتو ،بدون قصه ای از تو.
بدان من باز خواهم خواند:
ولی باتو
به همراه تمام لحظه هایم
که یادت با من است و می نگارد
به سطر دفتر قلبم نوایی
که غربت در تمام لحظه هایش هست
به دنبال تو خواهم رفت
به همراه سرابی که کشاندم
به صحرای کویر بی ترنم
که آنجا خواب باران هم حرام است
در این جاده ،اگر مردم
مرا روزی ، فقط یک روز
کنار لانه مرغان دریایی
که دریا را برای آسمانش دوست میدارند
که از دریا جدا و با نوایش
سرود عشق میخوانند
بخوابانید
که شاید دوری ام از تو
مثال دوری مرغان دریایی
زدریای بزرگ قلب تو باشد
برایت من خواهم مرد........
همچینین علی لاریجانی به علت موضع گیری هایش در قبال وقایع اخیر مورد اتهام قرار گرفت.
به گزارش انی سایت خبری عملکرد ناخوشایند میرحسین موسوی در سوء استفاده و بهره برداری نادرست از احساسات هواداران خود و نیز سوق دادن کشور به سمت اغتشاش و ناآرامی بسیاری از شخصیت های اجرایی و علمی نظام را نگران و ناخورسند کرده است.
در جلسه چندی پیش شورای عالی انقلاب فرهنگی، یکی از موضوعات مورد بحث، حوادث قبل و بعد از انتخابات ریاست جمهوری بوده است که به استناد آن عملکرد دو نامزد اصلاح طلب به خصوص مهندس موسوی با نارضایتی شدید اعضای این شورا مواجه می شود.
دراین جلسه، دکتر ولایتی که سابقه فعالیت در زمان نخست وزیری میرحسین را نیز دارد با تحلیل شرایط فعلی کشور و لغزش های موسوی و نزدیکانش، سخنان و انتقادات تندی را علیه وی مطرح می کند .
بر اساس این گزارش، از حاشیه های داغ جلسه این شورا تاکید یکی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی بر اخراج میرحسین از فرهنگستان هنر بوده است. به طوری که این پیشنهاد با نظر دیگری ضمیمه شده و بر پایه آن چند تن از اعضای عالی ترین شورای سیاست گذاری های فرهنگی کشور به صراحت بیان می دارند که میرحسین موسوی نباید جایی در این شورا داشته و بایستی از آن کنار گذاشته شود.
گفتنی است که در پاسخ به درخواست چند عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی که درخواست اخراج موسوی را از این شورا داشته اند یکی از اعضای بانفوذ این شورا بیان می دارد که میرحسین موسوی با اقداماتی که انجام داده خود به خود عزل شده است.
باید خاطر نشان کرد که با توجه به پرونده نه چندان مثبت میرحسین موسوی در دامن زدن به اغتشاشات و انجام اقدامات غیر قانونی، برخی از نزدیکان وی که یقین به عدم صلاحیت وی در اشتغال به پست ها و سمت های عمومی پیدا کرده اند با فرار به جلو مدعی شده اند که موسوی از تمامی سمت های خود استعفا می دهد. این در حالی است که برخی نمایندگان مجلس و مسئولان و تشکل های مردمی برای تشکیل پرونده قضائی درباره سوء استفاده های موسوی، رایزنی ها و اقدامات خود را شروع کرده اند.
همچنین این سایت با اشاره به روزنامه خبر گفت:
روزنامه خبر با مدیریت جدید، از سال گذشته با هدف تاثیرگذاری و تبلیغ کاندیدای خود در دوره یازدهم انتخابات ریاست جمهوری پا به عرصه مطبوعات کشور گذاشت.
این روزنامه ثروتمند و پر هزینه که برای علی لاریجانی رئیس مجلس هشتم فعالیت می کند، در ابتکاری بدیع، اقدام به انتشار مطالب و تیترهای تمسخرآمیز نسبت به رسانه ها و افراد مخالف عقیده خود کرده است.
این اقدام به همراه جعل اخبار گوناگون که از دیگر شگردهای این روزنامه می باشد، در حالی صورت می گیرد که گردانندگان آن، خود را روزنامه نخبگان کشور! می نامند.
حمایتهای تمام قد این روزنامه از اصلاح طلبان و میرحسین موسوی در ایام انتخابات و آشوبهای پس از آن که با نقد غیر اصولی و تخریبهای افراطی از دولت محمود احمدی نژاد همراه بود، در حالی صورت می گرفت که عملکرد این طیف، در سالهای گذشته در صداوسیما و با تولید برنامه هایی نظیر، هویت، چراغ و نمایش رقاصی زنان و مردان عریان در کنفرانس معروف برلین، مورد اعتراض رقبای دیروز و متحدان استراتژیک امروز آنها قرار گرفته بود.
بنا براین گزارش، گسترده شدن دایره اهانتهای این روزنامه از دولت به منتقدین عبدالله جاسبی که وی نیز از حامیان بی چون و چرای میرحسین موسوی در انتخابات بود، کنجکاوی خبرنگار جهان را به دنبال داشت.
با بررسی های اولیه مشخص شد، حسین انتظامی مدیر مسئول روزنامه خبر، که به جهت انتشارمقاله ای موهن در روزنامه جام جم از این روزنامه اخراج شده بود، از نزدیکان جاسبی(رئیس دانشگاه آزاد) می باشد و هم اکنون نیز با عنوان رئیس کانون فارغ التحصیلان دانشگاه آزاد مشغول به فعالیت است.
با این تفاصیل به نظر می رسد در آستانه تغییر قریب الوقوع عبدالله جاسبی از دانشگاه آزاد، تحرکات جریانات وابسته به وی که همراه با عصبیت های اهانت آمیز است افزایش یافته و لمپنیزم مطبوعاتی جای نخبه گرایی در این رسانه را گرفته است