یادداشت های یه آسمونی
از ازدحام کوچه ی خوشبخت بگذریم از گرمی تن تو و این تخت بگذریم فردا که پشت بام پر از قاصدک شده است از بندهای ساکت و بی رخت - بگذریم حالا که خواجه شیراز هم رضایت داد دیگر نمی شود که از این بخت بگذریم دستی به جام باده و دستی به زلف یار با هم از این زمانه ی سرسخت بگذریم.. لحظات را گذراندیم که به خوشبختی برسیم غافل از اینکه لحظات همان خوشبختی اند خداوندا اگر روزی بشر گردی ز حال ما خبر گردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت از این بودن از این بدعت
خداوندا نمی دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه زجری می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است گاهی مسیر جاده به بن بست می رود گاهی تمام حادثه از دست می رود گاهی همان کسی که دم از عقل می زند در راه هوشیاری خود مست می رود گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست وقتی که قلب خون شده بشکست، می رود اول اگرچه با سخن از عشق آمده است آخر، خلاف آنچه که گفته است می رود وای از غرور تازه به دوران رسیده ای وقتی میان طایفه ای پست میرود هرچند مضحک است و پر از خنده های تلخ بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود.. حرفهایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود نمیگوییم و حرفهایی است برای نگفتن حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند حرفهای شگفت,زیبا و اهورایی همین هایند و سرمایه ماورایی هرکس به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد حرفهای بیتاب و طاقت فرسا که همچون زبانه های بیقرار آتشند و کلماتش, هریک، انفجاری را به بند کشیده اند کلماتی که پاره های بودن آدم اند... اینان هماره در جستجوی مخاطب خویشند اگر یافتند، یافته می شوند... ...و در صمیم وجدان او آرام می گیرند و اگر مخاطب خویش را نیافتند، نیستند و اگر او را گم کردند، روح را از درون به آتش میکشند و دمادم حریق های دهشتناک عذاب بر او میافروزند... نامم را پدرم انتخاب کرد! نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم! دیگر بس است! راهم را خودم انتخاب خواهم کرد... حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند رنج تلخ است ولی وقتی آن را به تنهایی می کشیم تا دوست را به یاری نخوانیم، یاد "تنهایی" را در سرت زنده میکند
دکتر علی شریعتی
برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند
طعم توفیق را می چشاند
و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن
و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن
و چه بدبختی آزاردهنده ای ست "تنها" خوشبخت بودن
در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
در بهار هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زند
"تنها" خوشبخت بودن خوشبختی ای رنج آور و نیمه تمام است
" تنها" بودن ، بودنی به نیمه است
و من برای نخستین بار در هستی ام رنج "تنهایی" را احساس کردم
دکتر علی شریعتی