یادداشت های یه آسمونی
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها ای آتشی افروخته در بیشه اندیشهها امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا در سینهها برخاسته اندیشه را آراسته هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا ای روح بخش بیبدل وی لذت علم و عمل باقی بهانهست و دغل کاین علت آمد وان دوا ما زان دغل کژبین شده با بیگنه در کین شده گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا این سکر بین هل عقل را وین نقل بین هل نقل را کز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا تدبیر صدرنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی و اندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لا یری میمال پنهان گوش جان مینه بهانه بر کسان جان رب خلصنی زنان والله که لاغست ای کیا خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم کاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا به افسون محو کردی شکوههای بیکرانم را بهرنوعی که بود ای نوش لب بسی زبانم را به نیکی میبری نامم ولی چندان بدی با من که گم میخواهی از روی زمین نام و نشانم را به این خوش دل توان بودن که بهر مصلحت با من نمائی دوستی و دوست داری دشمنانم را گمانم بود کاخر آشنائی بر طرف سازی شدی بیگانه خوش تا یقین کردی گمانم را چو رنجانید یاران را به جان نتوان نشست ایمن خبر کن ای صبا زین نکته باری نکته دانم را چو بلبل زان نکردم باز میل گلشن کویت که چون رفتم به زاغان دادی ای گل آشیانم را اگر فرمان برد دل محتشم من بعد باخوبان من و بیگانگی کین آشنائی سوخت جانم را بعد هزار انتظار این فلک بی وفا شهد وصالم چشاند زهر فراق از قفا وه که ز کین میکند هر بدو روزم سپهر با تو به زحمت قرین وز تو به حسرت جدا رفتی و میآورد جذبهی شوقت ز پی خاک مرا عنقریب همره باد صبا با تو بگویم که هجر با من بی دل چه کرد روزی من گر شود وصل تو روز جزا شد همه جا چون شبه بی تو به چشمم سیه چشم سیه روی من دید تو را از کجا از خردم تا ابد فکر تو بیگانه کرد این دل دیوانه گشت با تو کجا آشنا شرکت در ختم قران با تشکر از همه ی دوستانی که در ختم قران قبلی شرکت کردند به اطلاع میرسانیم که سری جدید ختم قران شروع شده.لذا از کلیه علاقه مندان دعوت میکنیم تا در این کار خیر همراه ما باشند.هر 1نفر 1جزئ اعلام امادگی خودتونو در بخش نظرات بزارید تا براتون جزئ بفرستم......التماس دعا برکات خدا زیاد است. در این جهان همه چیز هست و هرکس به حسب همّت خودش از آن استفاده میکند. یکی به اقتصاد میرسد و میگوید: کار درست است، بعضی به مقداری معلومات میرسند، میگویند: کار تمام است و ما از رفقا جلوتر هستیم. و این اشتباه انسان است. اگر میخواهید مقایسه کنید؛ با تمام بشر مقایسه کنید که نسبت به آنها صفر هستید. همّت عالی برای انسان مؤثر است و انسان را به چیزهای کم و علم ناچیز قانع نمیکند و موقعیت بلندی در دنیا و آخرت نصیب او میشود. این دنیا که تمام شد، تازه اول کار انسان است. او را رها نمیکنند. انسان وقتی از دنیا میرود یا ظلمت محض است و یا موجود نورانی. اگر انسان نورانی باشد من احتمال میدهم یکی از سَترهای بشر در آن نشئه نور است. نور به طوری او را احاطه میکند که خود نور، ساتر معایب او باشد. و اگر موجود ظلمانی باشد، عریان است و خودش خجالت میکشد. علوم نوری، حرکتروحانی میخواهد، احتیاج به حرکت جسمانی ندارد. لازم نیست انسان از محل خودش برای کسب آن حرکت و مسافرت کند، بلکه با حرکت روحانی به این علوم نائل میشود. این علوم اختصاص به اهل علم ندارد. غیر اهل علم هم میتوانند از این علوم استفاده کنند. این در صورتی است که مبادی و مقدمات آن مهیا باشد و به حسب اعتقاد و اخلاِ و عبادات، کفر و الحاد نداشته باشد، خودش را ساخته باشد، زبان، زبان خدا باشد، زبان دروغگو نباشد؛ وگرنه به این علوم نوری نمیرسد و راهی به آن پیدا نمیکند. باید اعتقادات، اسلامی باشد. باید از آلودگیها نجات پیدا کرد و دارای اخلاِ کریمه شد. مبادی این علوم از انبیاست. تمام علوم به علم انبیا و اولیا و اوصیا بازمیگردد. برای نیل به آن، آدم باید خودش را درست کند. این علوم، اختیاری نیست. اگر مبادی درست شد، این علوم غرس میشود و تا ابد روشن میشوید.مثل رعبی که خدا در قلوب کفار قرار میدهد. اساس این علوم، اخلاص در عمل و طهارت و پاکدامنی است. هرکس این مسیر را نرود پشیمان میشود و ضرر میبیند. «وَالْعَصْرِ إِنَّ الاْنْس"انَ لَفی خُسْرٍ» .
پیغمبر فرمودند: اولاً که شما از من طلبکار نیستی و ثانیاً اجاره بده که من بروم منزل و برای شما پول بیاورم، زیرا پولی همراه من نیست.
یهودی گفت: یک قدم هم نمیگذارم از اینجا بردارید. هر چه پیامبر با او نرمش نشان دادند او بیشتر خشونت نشان داد، تا آنجا که عبا و ردای پیامبر اکرم را گرفت و به دور گردن حضرت پیچید وآنقدر کشید که اثر قرمزی، در گردن مبارک پیامبر به جای ماند.
حضرت که قبل از این اتفاق عازم مسجد برای اقامه نماز جماعت بودند، با این پیشامد تأخیر کردند. مسلمین دیدند حضرت نیامدند و وقت گذشت، آمدند مشاهده کردند که یک نفر یهودی جلوی رسول خدا(ص) را گرفته است و آن حضرت را اذیت میکند.
مسلمین خواستند یهودی را کنار بزنند ویا احتمالاً کتک کاری کنند.
حضرت فرمود: نه، من خودم میدانم با رفیقم چه بکنم. شما کاری نداشته باشید، آنقدر نرمش نشان داد که یهودی همان جا گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک رسول الله. شما با چنین قدرتی که دارید، این همه تحمل میکنید! و این، تحمل یک انسان عادی نیست ومسلماً از جانب خدا مبعوث شده اید. شهید مرتضی مطهری،سیره نبوی، ص 139.