یادداشت های یه آسمونی
در مناظره دیشب هم باز خطوط قرمز شکسته شد و احمدی نژاد که مذاکره کنندگان قهار سازمان سیاه از پس او بر نیامده بودند این بار موسوی را له کرد!!!!!!حرفهای که مردم داشت یادشان میرفت که همان مافیای فرزندان هاشمی و ناطق نوری بودند را بر ملا کرد و معلوم شد این خرجهای ستاد موسوی از کجا امده!!!!!!!اقای رئس جمهور دم شما گرم.اما چرا اینها رو محاکمه نمی کنید؟و اگر دولت شما را مورد انتقاد قرار نمی دادند اسم انان را اعلام نمی کردید؟و یک سوال چرا در این4 سال این کار را نکردید؟ایا این یک کار تبلیغاتی است؟امیدوارم که نباشد. اقای رئس جمهور!افشا کافی نیست بلکه غارت گران بیتالمال باید محاکمه شوند.شما اعلام می کنید کسانی هستند از باند قدرت که از دزدان حمایت میکنند حال سوال اینجاست که ایا این حمیان خود مجرم نیستند؟و ایا انانی که میدانند و سکوت می کنند در جرمشان شریک نیستند ؟ اقای رئس جمهور این انقلاب ثمره خون دها هزار انسان پاک است........... اشاره: حضرت صدیقه طاهره، دخت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ستایشگران بی شمار دارد و از فضایل، مناقب و مقامات عالیه او ستایش های فراوانی شده است. دوست و دشمن، به کمال و عظمت او اعترافات کرده و جلالت شأن وی را ستودهاند. در این مجموعه قصد آن داریم تا ستایشها و ستایشگران بانوی آب و آیینه را به منظر چشم شما آوریم. در سخنان دُر افشان پیامبر بزرگوار اسلام صلیاللهعلیهوآله از فاطمه زهرا علیهاالسلام به نکاتی جالب و ارزشمند اشاره شده و واژه ای اعجاب انگیز در وصف او به کار رفته که در توجه دادن نفوس به عظمت مقام آن بانوی دو جهان نقشی بسزا دارد. گاهی او را همراه بات چند نفر بانوان مخصوص ذکر کردهاند و زمانی سخنی در مورد آن بانوی دوسرا فرموده و واژه ای، ویژه دخت گرامی خود به کار برده اند، و اینک برای هر کدام از این دو قسم، نمونه ای میآوریم: 1. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الا مریم و آسیه امرأه فرعون و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله 1 بسیاری از مردان به کمال مطلوب انسانی رسیدهاند ولی از گروه زنان جز مریم و آسیه همسر فرعون، خدیجه بنت خویلد و فاطمه دخت محمد صلیاللهعلیهوآله کسی به مرز کمال نرسیده است. به مقتضای این کلام شریف، فاطمه طاهره علیهاالسلام از معدود بانوانی است که به کمال انسانی نائل گردیده است که البته با ملاحظه ادله و متون دیگر و با در نظر گرفتن قرائن، فاطمه طاهره در میان این عده معدود مقام مخصوصی دارد و ایشان در این میان به اوج کمال انسانی رسیده است. 2. پیامبر بزرگ اسلام صلیاللهعلیهوآله فرمود: ... و اما ابنتی فاطمه سلام الله علیها فانها سیده نساء العالمین من الاولین و الاخرین و هی نور عینی و هی ثمرة فودای و هی روحی التی بین جنبی و هی الحوراء الانسیة... 2 ... و امادختر من فاطمه سلام الله علیها پس او سیده، خانم و بزرگ زنان جهان از اولین و آخرین است و او پاره ای از من است و نور چشم من و میوه قلب من میباشد و او روح من است که در میان دو پهلوی من جای دارد و او حوریه بهشتی است که به صورت انسان تجلی کرده است. به راستی که باید در این حدیث شریف تامل کرد و از تعبیرات ویژه آن الهام گرفت. پیامبر بزرگوار از دختر خود سخن میگوید و نام زیبای او را میبرد؛ بر او درود میفرستد و آن گاه شش واژه بسیار عجیب و آموزنده در مورد او به کار میبرد. الف. «سیده نساءالعالمین من الاولین و الاخرین». او سیده زنان جهان است نه زنان عصر خود بلکه همه اعصار و امصار، زنان امت های نخستین و آینده به گستردگی جهان، پیامبر به «من الاولین و الاخرین» تصریح میکنند تا کسی گمان نبرد که مقصود، زنان عصر فاطمه یا زنان محیط زیستن فاطمه یا زنان هم شهری او و یا عرب است نه، بلکه او برتر و بالاتر از تمامی زنان از آغاز تا پایان جهان است. ب. «هی بضعة منی»: با این جمله، اتصال فاطمه نسبت به خود را اثبات میکند، گویی فاطمه پارهای وجود رسول الله بوده که از او منقطع شده و طبیعی است که کل، جزء را در برگیرد و هر جزیی خود را به کل متصل سازد. ج. «هی نور عینی»: او نور دیدگان من است و میدانیم که اعتبار وارزش دیدگان، به ویژگی آنهاست و آن دیدن است. د. «هی ثمرة فوادی»"او ثمره و میوه دل من است. فاطمه حاصل جان و فشرده انتاجات قلب مبارک رسول الله است. هـ. «هی روحی التی بین جنبی»: او روح من است که در میان دو پهلوی من قرار دارد. بقا و دوام وجود انسان به برکت روح است و فاطمه روح پیامبر است و مباد روزی که بدن، روح نداشته باشد که آن زمان همه چیز از بین رفته و تن هم قوامی ندارد. و. «هی الحوراء الانسیه»: او موجودی بهشتی، گل چهره آسمانی و زیباروی جهان دیگر است که به صورت انسان درآمده و در میان مخلوقات جهان ناسوت، جلوه گر شده است؛ ظاهر او زمینی است و باطن و ملکوتش آسمانی میباشد. شیخ طوسی قدس سره نقل کرد: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: فاطمه اعزّ البریه علی3 فاطمه عزیزترین خلق خدا نزد من است. بنا به نقل کتب اهل سنت، رسول خدا فرمود: فاطمه قلبی و روحی التی بین جنبی4 فاطمه قلب و روح و جان من است که در میان دو پهلوی من قرار دارد. و فرمود: فاطمه سیده نساءالعالمین5 فاطمه سیده زنان جهان است. و نیز فرموده اند: ان الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضی برضاها6 در وصف عظمت و جلال فاطمه همین بس که خشم او خشم خدا و خشنودی او خشنودی خداست. چه کسی در جهان به این امتیاز شناخته شده است؟ این مطلب، کاشف از آن است که حضرت زهرا نشأت یافته از جهان قدس و متصل به ذات ذوالجلال خداوندی است؛ مدار رضا و خشنودی ذات اقدس الهی قلب مطهر حضرت صدیقه طاخره است چنان که مطلب فوق حاکی از عصمت آن معظمه جهانیان است؛ زیرا در هر موردی که غضب میکند خدا غضبناک است و هر جا راضی و خشنود بود خداوند خشنود است؛ و روشن است که خداوند از بدی، فساد، گناه و تبهکاری غضب میکند و از خوبی ها، پاکی ها، عدل، انصاف، احسان و ایثار خشنود میگردد. جان کلام آنچه غضب و رضای فاطمه به خاطر امور شخصی نیست بلکه ملاک رضای او تقوا و پاکی است و معیار غضب و ناراحتی او عصیان، طغیان و مخالفت با مقررات شرعی و الهی است. تامل در این حدیث شریف، انسان را لرزانده و موجب هراس آدمی میشود و من اکنون که این حدیث را در اینجا نقل کردم و مختصر تاملی در آن نمودم حالت خاصی در خود احساس کرده و این جمله در ذهنم پدید آمد که «نعوذ بالله من غضب فاطمه" ای وای از خشم فاطمه! مبادا زهرا از ما خشمگین باشد که به دنبال آن، خشم خداوندی مسلم و ثابت است. بانوان و دختران مسلمان، بیمناک باشند که با پوشش نامناسب خود فاطمه طاهره را دلگیر و غضبناک نسازند، چه آنکه حضرتش برای پوشش کامل برای زنان اهمیت بسیاری قائل بود؛ جای تردید نیست که آن بانوی گرامی از سر و صورت باز، دست و بازوی عریان و به طور کلی حجاب غیر اسلامی زنان مسلمان خشمگین خواهد گردید؛ از پوشش های مهیج شهوات که متاسفانه در پسران و دختران دیده میشود و احیاناً فراوان است به غضب میآید. او کجا میپسندد و رضا میدهد که دختر مسلمان با چهره و یا لباسی بیرون بیاید که پسران را تحریک و تهییج کند؟ یا اینکه پسر مسلمان، لباسی بپوشد که مفاتن بدن او را کاملاً آشکار کند و بالمآل زنان، به ویژه دختران را به وسوسه بیندازد و هیجان شهوات را در روح و قلب آنان تحقق بخشد و یا با لباس یا حرکات نامعقول آمادگی خود برای گناه، فساد و ناپاکی را اعلان کند؟ و از سخنان روح بخش رسول الله صلیاللهعلیهوآله در وصف دخت گرامی اش، فاطمه زهرا علیهاالسلام این است: فاطمه بضعة منی من آذاها فقد آذانی و من احبّها فقد احبّنی 7 جمله نخستین این روایت در اخبار قبلی ذکر شده و در مورد آن، سخن گفتیم؛ مطلب اختصاصی روایت این است که به فرموده پیامبر بزگوار، فاطمه موقعیتی دارد که هر کس او را برنجاند خدای را رنجانیده چنان که اگر کسی او را دوست بدارد خدای سبحان را دوست داشته است. این دو جمله همچنین حاکی از آن است که فاطمه پیوسته با خداست به طوری که اذیت کردن او مساوی با اذیت خداست و محبت به او برابر با محبت به خداست. این حدیث شریف را در کنار این مطلب بگذاریم که گناهان، به خصوص بی عفتی، آلوده کردن جو جامعه به ناپاکی و کنار زدن پرده حجب و حیا از مهم ترین عوامل آزار فاطمه زهرا علیهاالسلام به شمار میروند؛ بنابراین کسانی که در این مسیر افتاده اند، فاطمه طاهره را اذیت کردهاند و طبق حدیث، شخص پیامبر اکرم را آزار نمودهاند و کجا امید نجات و رستگاری برای کسی وجود دارد که پیامبر اکرم را اذیت کرده و از گناه بزرگ خود نادم و پشیمان نباشد و توبه نکند؟! و نقل شده روزی رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله از منزل بیرون آمدند و دست فاطمه علیهاالسلام را گرفته بودند و فرمودند: «کسی که این دختر را میشناسد که شناخته و کسی که او را نمیشناسد پس بداند او فاطمه دخت محمد است. و هی بضغه من و هی قلبی الذی بین جنبی فمن آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله8 و او پاره تن من است و او قلب من است که میان دو پهلوی من قرار دارد؛ پس کسی که او را اذیت کرده و کسی که مرا بیازارد خداوند را آزرده است. آنچه در این روایت شریفه اضافقه شده این است که پس از بیان اینکه هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده میفرماید: «و کسی که مرا اذیت کرده است."بنابراین طبق قیاس مساوات- که در منطق بحث شده- نتیجه میگیریم هر کس فاطمه را بیازارد خدای را آزرده و اذیت کرده است. و نیز بنا به نقل ابن عباس، حضرت خاتم الانبیاء فرمودند: ابتنی فاطمه حوراء آدمیه لم تحض و لم تطمث و انما سماها فاطمه لان الله فطمها و محبیها عن النار9 سید محمد طاهر هاشمی شافعی مذهب11 میگوید: دیلمی مرفوعاً نقل کرده که پیامبر فرمود: انما سمیت ابتنی فاطمه لان الله فطمها و محبیها عن النار 12 و همین عالم شافعی مذهب، روایاتی را از پیامبر بزرگوار در مورد ورود حضرت زهرا در محشر بیان کرده است؛ از جمله، نقل میکند از تعدادی از کتاب های اهل تسنن مانند اخبار الدول، مقتل خوارزمی، فصول المهمه، الصواعق المحرقه و ینابیع الموده که همه از ابو ایوب نقل کرده اند، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: اذا کان یوم القیامه نادی مناد من بطنان العرش: یا اهل الجمع نکسوا رووسکم حتی تمر فاطمه بنت محمد علی الصراط فتمر مع سبعین الف جاریه من الحور العین کمر البرق13 چون روز قیامت شود، منادی از اعماق عرش ندا کند: «ای جمع شدگان برای حساب و جزا! سرهایتان را پایین اندازید تا فاطمه دختر محمد بر صراط بگذرد»، پس فاطمه با هفتاد هزار کنیز که همه حوریان بهشتیاند همانند برق، عبور میکنند. و نیز صواعق ابن حجر نقل میکند از ابوهریره که پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: اذا کان یوم القیامه ینادی مناد من بطنان العرش: ایها الناس غضّوا ابصارکم حتی تجوز فاطمه الی الجنة14 نحوه ورود حضرت زهرای طاهره علیهاالسلام در محشر، برنامهای استثنایی و اختصاصی است و از فضایل ویژه آن حضرت به شمار میرود؛ یعنی برای احدی از انبیا، اولیا و اوصیای پیامبران این برنامه اجرا نمیشود جز برای دختر پیامبر خاتم و نیز برای هیچ بانوی با جلالتی همچون حضرت مریم، ساهر، حوا و آسیه و حتی برای همسر نمونه و فداکار پیامبر اکرم، حضرت خدیجه علیهاالسلام انجام نمیگیرد و تحقق نمییابد جز برای حضرت زهرای صدیقه علیهاالسلام و به راستی حضرت زهرا علیهاالسلام چه جلال و عظمتی دارد که اهل جمع و همه کسانی که در صحنه قیامت حضور دارند باید سر را به زیر آورند تا او بگذرد و تمام مردم چشم بر هم نهند تا ایشان از میان صفوف خلایق به سوی بهشت رود! نیز شیخ صدوق از حضرت امیرالمومنین علیهالسلام نقل میکند که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: تحشر ابنتی فاطمه علیها السلام یوم القیامة و معها ثیاب مصبوغة بالدماء تتعلق بقائمة من قوائم العرش تقول: یا احکم الحاکمین! حکم بینی و بین قاتل ولدی... و یحکم لابنتی فاطمة و رب الکعبه 15 دخترم فاطمه در روز قیامت محشور میشود و جامه هایی خون آلود به همراه دارد و در حالی که به یکی از ستون های عرش الهی چنگ میزند، میگوید: «ای احکم الحاکمین! میان من و کسانی که فرزندم (حسین) را کشتند حکم فرما»... و به خداوند کعبه سوگند که برای دخترم فاطمه حکم صادر خواهد شد. و در آخر، روایتی را یادآور میشویم که در بردارنده فضیلتی بزرگ و مستمر در مورد حضرت زهرا علیهاالسلام از زبان پیامبر بزرگوار اسلام است و بالمآل سخنی در وصف جلال و عظمت بانوی دو جهان به شمار میرود: علی بن عیسی اربلی نقل کرده که حضرت زهرا علیهاالسلام میفرماید: رسول خدا به من خطاب کرده و فرمود: یا فاطمه! من صلی علیک غفرالله له و الحقه بی حیث کنت من الجنة16 و نیز فرمودند: من احب فاطمة ابنتی فهو فی الجنة معی17 آیت الله کریمی جهرمی حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) فرمود: وقتی خداوند زمین را آفرید، بر خود لرزید. پس کوه را آفرید تا وى را فرو گرفت. ملایک گفتند خداوند چیزی قویتر از کوه نیافریده است. پس خداوند آهن را آفرید تا کوه را بُبرد، پس گفتند: آهن قوىتر است، آتش را بیافرید تا آهن را گداخته نماید، پس از آن آب را آفرید تا آتش را مهار کند، سپس باد را فرمان داد تا آب را برجاى خود قرار دهد. پس از خلق اینها ملایک به اشتباه افتادند که چه چیز قویتر است، گفتند: از حق تعالى بپرسیم که چه چیز از آفریدههای خداوند از همه قویتر است؟ خداوند فرمود: وقتی که انسان با دست راستش صدقه بدهد و دست چپ وى خبردار نشود، هیچ آفریدهاى قوىتر از وى نیست و نیافریدهام .
برگرفته از: عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، حسین انصاریان، ج10 . ابزارهای مختلف معرفت و مراحل متفاوت آن، هر یک برای خود شرایط و موانعی خاص دارند. شرایط دیدن، سلامت چشم و حفظ فاصله مناسب و صافی هوا و روشنایی فضا و مانند آن است و موانع آن اموری از قبیل بیماری چشم، گرد و غبار، حجاب، تیرگی، تاریکی است، با بودن شرایط لازم و نبود موانع است که چشم کار خود را انجام میدهد و چیز دیدنی را میبیند. قوه عاقله نیز برای تعقل، نیازمند به فضای صاف و پاک از دامهای وهمی و خیالی است و پس از ایجاد شرایط و رفع موانع، نیاز به آن است که سمت نظر و آنچه که مطلوب است مشخص شده و حد وسط مناسب با آن پیدا شود. با پیدا کردن مقدمات لازم و پرهیز از موانع، شرایط درونی عاقله برای تعقل فراهم میگردد. قلب نیز موانع و شرایطی خاص دارد. کار قلب مشاهده حقایق کلی، به صورت اشخاص خارجی است این مشاهده از طریق صیقل دادن قلب و صاف کردن آن حاصل میگردد، قلب علاوه بر صیقل و پاکی از غبار و زنگهایی که مناسب به آن است همانند آینه نیاز دارد تا سمت و جهت خود را نیز تصحیح کند. قرآن کریم در آیات فراوانی به شرایط و موانع معرفت اشاره کرده است: تقوا، عمدهترین شرط معرفت حقایق در قرآن شمرده شده است: «إِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(1)، یعنی اگر تقوای الهی پیشه کنید خداوند برای شما فرقان (قوه تمییز حق از باطل) قرار میدهد. این آیه شریفه با اطلاقی که دارد تنها به بیان شرط شهود عرفانی اختصاص نداشته و شرط معرفت برهانی را نیز شامل میشود، به این معنا که تقوا، هم در فهم عقل و هم در شهود قلب مؤثر است، به طوری که ادراک صحیح مفاهیم ذهنی و دیدن حقایق عینی در پرتو تقوا تأمین میگردد. مفاد آیه فوق را اصل کلی مستفاد از آیه سوره «طلاق» نیز تأیید میکند:«وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً.»(2) زیرا معنای آیه آن است که تقوا در هر کاری، روزی انسان را در همان کار افزایش میدهد. یعنی اگر انسان، در معامله کالای مادی، تقوا به خرج دهد و کم نفروشد و غش در معامله نکند، خداوند بر بهره اقتصادی او میافزاید و اگر در تأملات نظری، تقوای علمی را ملاحظه کند، یعنی اولاً: مطالب علمی مبتکران را به خود نسبت ندهد و ثانیاً: در نقل آرای صاحب نظران امین باشد و ثالثاً: تا چیزی برای او حل نشده است به تصدیق یا تکذیب آن مبادرت نکند و رابعاً: قبل از هضم مطلب آن را برای دیگران بیان نکند و خامساً: در مناظره اگر چیزی برای او حل شد آن را بپذیرد و به صحت آن اعتراف کند و در قبال رقیب جدل نکند و از هر گونه مغالطه بپرهیزد، در این صورت در مسائل علمی نیز هرگز گرفتار مشکل نمیگردد. شمول این آیه نسبت به بخش دانش شهودی نیز کاملا مشهود است، گرچه برخی خواستهاند این آیه را تنها بر بخش شهود قلبی حمل کنند ولی اطلاق آن، هم حصول مفهومی را فرا میگیرد و هم حضور عینی را؛ یعنی هم معیار برهان را شامل میشود و هم میزان عرفان را. همانگونه که تقوای الهی عمدهترین شرط معرفت است، محبت دنیا نیز سختترین مانع آن محسوب میشود، به همین دلیل در روایات آمده است: «حبُّ الدنیا رأس کل خطیئهٍ.»(3) یا به تعبیر دیگر: «رأس کل خطیئه حب الدنیا.»(4) در هر صورت، معنای روایت این است که اساس تمامی خطاها محبت دنیا است. محبت دنیا چیزی نیست که تنها مانع تهذیب علمی انسان باشد، بلکه مانع تصویب علمی انسان شده و دانش او را نیز تباه و فاسد میکند. آیات قرآن کریم در موارد بسیاری به موانع معرفت انسان اشاره کرده است. نظیر این آیه: «کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»(5)؛ یعنی سرّ این که آنان حقایق دین را نمیبینند این است که جان آنان را پرده گناه که همان زنگ دل است فرا گرفته، آنچه کسب کردهاند، غبار و چرکی است که صفحه شفاف دل آنها را پوشانده است. برخی از آیات، بعضی چیزهایی را که موجب زنگار بر دل انسان میشود ذکر میکند، مانند: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ»(6)؛ آیا آنان را که در آیات خداوند مجادله میکنند نمینگری که به کجا باز گردانیده میشوند؟ منظور آن است که اینها گروهی هستند که تنها به قصد جدال به حضور پیامبر گرامی میآمدند، مشرف میشدند تا تنها حرف خود را بزنند نه آن که سخنی از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بشنوند. یا میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِیهِ»(7)؛ آنان که بدون برهان به مجادله در آیات خداوند میپردازند در سینههایشان جز کبر، چیز دیگری نیست، آنها هرگز با این بزرگ بینی به جایی نمیرسند. جدل، ناشی از کبر است و کبر چرکی است که صفحه شفاف دل را تیره و تار میکند. آیینه اگر غبارآلود شد هرگز چیزی در آن نمیتابد و چیزی را نشان نمیدهد. حتی اگر آینه توان مشاهده خود را داشته باشد پس از غبار آلود شدن، قدرت دیدن خویش را هم ندارد. همانگونه که زنگار دل مانع شناخت مفاهیم برهانی و حقایق عرفانی است. تطهیر آن از شرایط لازم برای شناختهای یاد شده محسوب میشود: ای ایمان آورندگان! چون خواستید به نماز برخیزید صورتها و نیز دستها را تا آرنج بشویید و سر و پاها را تا برآمدگی، مسح کنید و اگر جُنب باشید غسل نموده و پاکیزه شوید، و اگر بیمار بوده و یا مسافر هستید و یا یکی از شما از محل دفع پلیدی آمده است و یا با همسران خود مباشرت کرده و آب نیافتید در این هنگام بر روی زمین پاک، مانند خاک، تیمم کنید و با آن خاک صورت و دستهای خود را مسح نمایید. خداوند در دین برای شما سختی قرار نداده، لیکن میخواهد تا شما را طاهر گرداند و نعمت را بر شما تمام کند، باشد که شکر او را به جای آورید.(8) در این آیه پس از بیان حکم وضو، غسل و تیمم، میفرماید: این فرمان خداوند برای طهارت شماست. کلام پایانی آیه یا بیان حکمت تمام احکام آیه است و یا تنها به قسمت اخیر آیه باز میگردد، در هر دو صورت تیمم را که آخرین حکم از احکام مذکور در آیه است، در برمیگیرد. بنابراین معنای آیه این است که خداود تیمم و خاکمال نمودن دست و صورت را جهت طهارت و پاکی شما وضع کرده است. این بیان به خوبی نشان میدهد که ظاهراً منظور از طهارت در این قسمت از آیه پاکیزگی و تطهیر بهداشتی و طبی نیست؛ زیرا تطهیر، پاکیزگی طبی و بهداشتی گرچه شستشوی با آب را شامل میشود، اما خاکمال کردن دست و صورت را هرگز در برنمیگیرد. به همین دلیل سجده را بهترین حالت نماز شمردهاند، و برترین اذکار را نیز مختص به آن دانستهاند؛ زیرا سجده حالتی است که انسان به خاک میافتد، آدمی هر چه پایینتر رود؛ عظمت خداوند را بهتر درک میکند، انسان در حالت رکوع به همان اندازه که خود را میشکند خداوند را درک مینماید، و ذکر مناسب با این حالت همان تسبیح و ستایش خداوند به بزرگی و عظمت است که عبارت از ذکر شریف «سبحان ربی العظیم و بحمده» است. اما در سجود که نهایت افتادگی و فروتنی انسان است خداوند را در نهایت بزرگی و عظمت میبیند، از این رو ذکر مناسب با سجده که ذکر شریف «سبحان ربی الأعلی و بحمده» است، برتر از ذکر رکوع است؛ زیرا در این ذکر، انسان خداوند را به «اعظم و اعلی» بودن میستاید، تفاوت دو ذکر «اعلی و عظیم» بدان معنا نیست که خداوند لحظهای قبل بزرگ بود و اینک برتر و بزرگتر شده است، بلکه به همان معناست که انسان هر چه پایینتر رود و فروتن شود خدا را بهتر به بزرگی و عظمت درک کرده و میشناسد. تجافی از دار غرور و صعود به سوی نور با رفع موانع و زدودن حجابها انسان قدرت قیام و صعود به سوی خداوند را پیدا میکند. اولین شرط در حکمت به سوی خداوند، آمادگی برای پرش و خیز برداشتن است که از آن به تجافی یاد میکند؛ زیرا تجافی، آن حالت نشستن است که در حین برخاستن به وقوع میپیوندد. این که گفته میشود مأموم برای رسیدن به امام سابق، در حال تشهد تجافی کند به این معناست که نیمخیز بنشیند. پینوشتها: 1- سوره انفال، آیه 29. 2- سوره طلاق، آیه 2. 3- کافی، ج 2، ص 130. 4- همان، ص 315. 5- سوره مطففین، آیه 14. 6- سوره غافر، آیه 69. 7- سوره غافر، آیه 56. 8- سوره مائده، آیه 6. 9- بحارالانوار، ج 95، ص 63، ح2؛ مفاتیح الجنان، اعمال شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان. این فرمانروا در سال 1380 قبل از میلاد به حکومت مصر رسید. او فرزند آمنحوتپ سوم و ملکه تی بود. وی که از دودمان هجدهم بود آیینی یکتاپرستانه را بنیاد نهاد.او همان گونه که در مجسمه باستانی اش مشهود است مردی بسیار لاغر اندام با چهره ای لطیف و حساس و کاسه سر دراز و بدنی بسیار ظریف بوده است. بنا به گفته ویل دورانت در تاریخ تمدن او به محض این که به شاهی رسید سخت به مخالفت با دین آمون و کاهنان برخاست.او شخصا انسانی فاضل و پاکدامن بود و به مخالفت با عیاشی ها ی کاهنان و زنان مصری که به نام همسران آمون در واقع اسباب عشرت کاهنان بودند پرداخت .او با پول پرستی و فساد کاهنان مصری به شدت مخالفت کرد و با کمال شجاعت اعلام کرد همه خدایان دین آمون پست و بت پرستانه است و جهان را جز خدای یگانه "آتون "نیست.ازآثار مکتوبی که از او به جای مانده است و در ذیل می آید او اعتقاد داشت خدایی بالاتر از همه در خورشید است که سر چشمه روشنی و زندگی بر روی زمین است .او نام خود را از آمون حوتپ به معنای "دوستدار آمون" به آخناتون یا" آتون راضی است" تغییر داد. این فرمان روای مصر بر این باور بود که آتون پروردگار همه ملتها و اقوام است.او دستور داد نام تمام خدایان غیر از آتون از نوشته و ساختمانهای مصر حذف کنند.مجسمه خدایان نابود گردد و فقط از آتون یک نقش بر اماکن عمومی قرار گیرد که همان نقش خورشید است.مساله خورشید یکی از مسائل غامضی است که در زمینه عقیده آخناتون وجود دارد.آخناتون در شعر زیبایی که از روزگار باستان بر الواح و پاپیروسها برجای مانده خدای آتون را این گونه توصیف می کند: وه که برآمدن تو از افق آسمان چه زیباست ای آتون زیبا و ای سر چشمه زندگانی در آن هنگام که از مشرق طلوع می کنی سراسر زمین را به زیبایی خود آکنده می سازی .... ای خدای یگانه که هیچ کس قدرت تو را ندارد تو زمین را آن چنان که خواستی آفریدی در آن هنگام خود تنها بودی مردم وجانوران بزرگ و کوچک و هر چه بر روی زمین است .... و سرزمین مصر ونیل را در اراضی سفلی تو آفریدی وی دستور داد که در سراسر مصر آتون را بپرستند و او را خدای یکتا بدانند که خالق و حافظ همه موجودات است.درباره اعتقاد آخناتون به آتون عقاید مختلفی و جود دارد.اگرچه عده ای معتقدند وی خورشید پرست بوده است و آتون همان خورشید است،عده ای از پژوهشگران معتقدند خورشید نمادی از خدای او و سمبل رحمت واسعه اوست. او از شهر تبس یا طیبه پاییتخت مصر متنفر بود و آن را نجس می دانست.لذا دستور داد مقامات دولتی و بزرگان به همراه خانواده اش مهاجرت کنند و شهری نو به عنوان پایتخت بنیاد کنند.یکی از مهم ترین مخالفان این مهاجرت و دین جدید او مادرش بانو تی یا تیه بود. تی یا تیه(Tiye) شهبانوی مصر باستان و سوگلی زنان فرعون آمنحوتپ سوم و مادر خاندان عمارنه بود. پدر و مادر او یویا و تویا از بزرگان و دینسالاران مصر بالا و از شهر مین بودند. برپایه دادههای دردست او پیش از پادشاهی آمنحوتپ با وی پیمان زناشویی بست. تا 1385 (پیش از میلاد) که آمنحوتپ به پادشاهی رسید آنان شش فرزند داشتند که از میان آنان در آینده آخناتون به فرعونی رسید. آمنحوتپ توجه ویژهای به تی داشت و به نام او نیایشگاههایی چند ساخت. همچنین یک کاخ و یک دریاچه مصنوعی برای همسرش فراهم نمود. او بر این اساس از قوی ترین زنان مصر بود و رو در روی آخناتون ایستاد. در مقابل بانو تی، نفر تیتی یار و غمخوار آخناتون و مومن به آتون بود.از متون و مجسمه های آن عصر بر می آید نفرتیتی از زیباترین زنان مصر بوده است.در برخی تصاویر که از آن روزگار به جای مانده آخناتون و نفر تیتیی در کنار فرزندانشان زیر سایه خدای خورشید به نیایش و زندگی مشغولند و آتون آنها را با شعاع رحمتش می نوازد. او از نفرتیتی فرزند پسر نداشت و فقط 7 دختر حاصل زندگیش با او بود.بر خلاف مجوز اجتماعی برای ازدواج مجدد وی این کار را نکرد.البته برخی روایتهای تاریخی بر خلاف این امر گواهی می دهد. در نهایت پس از برگزاری جشنی به مناسبت برپایی شهر جدید و آیین نو با حضور بانو تی ،نفرتی تی مفقود و تعادل روحی فرعون جوان بر هم می خورد.حملات شدید از سمت شام نیز او را بسیار می آزارد.در نهایت بر اثر تالمات روحی و شاید توطئه کاهنان در سنی کمتر از سی سال در سال 1362 قبل از میلاد بدرود حیات می گوید. پس از فرعونی به نام توت انخ امون به سلطنت می رسد. شجرهنامه توتانخآمون هنوز به طور دقیق شناخته نشده است و نظریههای گوناگونی وجود دارد. مثلاً مورخان نمیدانند که آیا او فرزند آخناتون است یا آمنهوتپ سوم. توتانخآتون در 9سالگی با سومین دختر آخناتون و نفرتیتی، انخاسنپاآتون (کسی که برای آتون زندگی میکند) ازدواج میکند و پس از مرگ توتانخآمون با همکاری کاهنان به پادشاهی میرسد. فرعون جوان، تحت تأثیر وزیرش ، دستور میدهد که تمامی نامهای آتون و آخناتون را از معابد پاک کنند و نام آمون را که در دوره ی حکومت آخناتون حذف شده بود دوباره حک کنند. از آن پس، به دستور کاهنان ، بردن نام آخناتون که جنایتکار بزرگ خوانده میشود قدغن است. او پایتخت خود را شهر تبس (که از زمان آخناتون رها شده بود) قرار میدهد و حدود 10 حکومت میکند، بی آن که پادشاهی او جلال یا درخشندگی خاصی داشته باشد. وی آخرین فرعون دودمان شکوهمند هجدهم است؛ و پادشاهی حکومت را به رامسسیان (دودمان نوزدهم) که حضرت موسی(ع) در دوره آن سلسله ظهور کرد ، میسپارد. یکی از کسانی که قبل از آقای سلحشور از روایت ظهور یوسف پیامبر در عصر آخناتون حمایت کرده توماس مان در رمان چهار جلدى یوسف و برادرانش بوده است. توماس مان در نوشتن رمان یوسف به این نتیجه تاریخی رسیده بود که یوسف را در دوره سلسله هجدهم مصر قرار دهد، به این معنى که در آن یوسف با پادشاه آتون پرست اخناتون، هم عصر باشد. 2-یوسف پیامبر هم عصر آپوفیس(Apophis)هیکسوس در مقابل نظریه بالا،عده زیادی بر این اعتقادند بنا بر بسیاری از شواهد و قرائن تاریخی حضرت یوسف در حدود 1600 قبل از میلاد مسیح (ع) ظهور یافته است.لذا وی هم عصر پادشاهی هیکسوسها در مصر بوده است.هیکسوسها مردمانی از نژاد سامی هستند که نخستین بار در بخش شرقی دلتای نیل پدیدار گشتند و دوره میانه دوم را در مصر باستان بنیاد نهادند. اینان در سده هفدهم (پیش از میلاد) به قدرت رسیدند و در مصر پایین و میانه بیش از صد سال فرمان راندند و دودمان پانزدهم فرمانروایی مصر و شاید دودمان هفدهم بردهدار را در این سرزمین بنیاد گذاردند. از آنجایی که آنها نامهایی همانند نامهای کنعانی داشتهاند و برای نمونه نامهایشان در بر دارنده نام ایزدان کنعانی چون بعل و انات بود برخی گمان میکنند که هیکسوسها از تبار کنعانی بودهاند. دیگر نگرهها دراینباره بر فنیقی یا عبری بودن آنها استوار است. ویل دورانت در تاریخ تمدن خود جلد 1 صفحه 352 می نویسد شاید رفتن بنی اسراییل به مصر پس از تسلط هیکسوسها بوده است و تصور می کرده اند چون این قوم قومی سامی است در مصر تحت حمایت آنان قرار می گیرند.این مورخ معتقدست حضور بنی اسراییل در مصر با دعوت یوسف(ع) از سال 1650 ق م آغاز و با رهبری موسی(ع) در سال 1220 قم به پایان رسید. در کتاب تاریخ جهان لاروس ج 1 به صراحت به این موضوع اشاره شده است .در این کتاب اشاره شده ست که آپوفیس فرمانروای هیکسوس مصر یوسف عبرانی را پاس داشت و بدو مقام و جایگاه بخشید. یکی از مسائلی که همیشه برای مردم مورد سوال است؛ همین مسئله است که چرا با این که خداوند وعده داده است «اُدعونى أستَجِب لکم» ؛ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، ولی بعضی از دعاها مستجاب نمیشود؟ اگر شخصى به فردی گفت: به هنگام برخورد با مشکل به من تلفن کن تا تو را کمک کنم، این جمله لوازم و شرایطى دارد از جمله: 1- رفاقتت را با من حفظ کنى. 2- شماره تلفن مرا گم نکنى و شماره را درست بگیرى. 3- به هنگام بازگو کردن مشکلات، حرفهاى بى ربط نزنى و توقّعات نابجا نداشته باشى و به وظیفه خود عمل کرده باشى. 4- آنچه که مىخواهی، واقعاً مشکل باشد، نه خیالات و توهّمات. 5 - براى حلّ مشکل خود، انتظار نداشته باشى تمام مقرّرات و نظام را به هم بریزم. 6- حلّ این مشکل، سبب پیدایش مشکل دیگرى براى شما یا دیگران نشود. 7- در بازگو کردن مشکلات، صادق باشى و دروغ نگویى. آیا ما در دعا و طرح مشکلات خود با خدا، این شرایط را مراعات کردهایم؟ آیا رفاقت و بندگى خود را با خدا حفظ کردهایم؟ قرآن مىفرماید: «و یَستَجیبُ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات» پاسخ مثبت، به کسانى داده مىشود که با ایمان و عمل شایسته، رابطه خود را با خدا حفظ کرده باشند. آیا شماره تلفن را درست گرفتهایم؟ در روایات مىخوانیم: دعا آدابى دارد، از جمله: ابتدا «بسم الله» بگویید، با وضو و حضور قلب و در مکان مقدّس مثل مسجد باشید، قبل از دعا از خداوند، با صفات و اسماءالحسنى تجلیل کنید، ده مرتبه «یا الله»، و یا «یا ربّ» بگویید، گوشهاى از نعمتهاى الهى را به زبان آورید، از خداوند تشکر کنید، بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستید، لغزشهاى خود را مطرح و استغفار کنید، دعا و خواسته خود را میان دو صلوات مطرح کنید و امیدوار باشید. آیا در دعاهاى خود توقّعات نابجا نداریم و به وظیفه خود عمل کردهایم؟ دانشآموز درس نخوانده، دعا مىکند که قبول شود. مىگویند: دانش آموزى به خانه آمد و مشغول دعا شد. به خدا گفت: پروردگارا! کوه هیمالیا را در فلان کشور قرار بده و دریاچه ارومیّه را در نیشابور قرار بده. مادرش گفت: این چه دعایى است که مىکنى؟! گفت: من در امتحان جغرافیا پاسخ سؤالات را اشتباه نوشتهام، حالا به خدا مىگویم کوه و دریا را جابجا کند تا من نمره بیاورم! آیا زمان دعا و شرایط دیگر را در نظر گرفتهایم؟ در اسلام زمانهایى براى دعا سفارش شده است، از جمله: شبهاى جمعه، سحرها، بعد از نماز، غروب جمعه، بعد از خطبههاى نماز جمعه، هنگام نزول باران و جارى شدن اشک و ... . آیا مشکلات ما واقعاً مشکل است یا خیال مىکنیم که مشکل است؟ بسیارى مشکلات، لازمه نظام طبیعت است و رفع آن، به معناى به هم زدن نظام عالم. همچون فقیرى که سقف خانهاش خراب است و باران که مىآید، سقفش چکّه مىکند. براى رفع مشکل او، یا باید خداوند باران نفرستد یا بر بام خانه او باران نبارد و یا آب باران در پشتبام خانهاش نفوذ نکند و یا ... که هر کدام از اینها به معناى نادیده گرفتن قوانین حاکم بر طبیعت است. پس دریافتیم که خیلی از اوقات تقصیر از خود ما است که دعاهایمان مستجاب نمیشود. قرآن زیانبارترین معامله را آن دانسته که انسان گمراهی بخرد و راه راست و هدایت را بفروشد. خداوند چنین انسانی را در گمراهی رها میسازد، به گونهای که حالت سرگشتگی بر آنان چیره شود: «الله یستهزی بهم و یمدّهم فی طغیانهم یعمهون أولئک الّذین اشتروُا الضّلالة بالهدی فما ربحت تجارتُهم و ما کانوا مهتدین»(1)؛ خداوند در قیامت آنان را به استهزا گیرد و در گمراهی چنان رها کند که در بیابان جهل و گمراهی حیران و سرگردان باشند؛ زیرا ایشان به جای راه راست، گمراهی را خریدند و تجارتشان سود نخواهد کرد و راه راست نیافتند. در قرآن کریم در آیاتی به تلاوت قرآن و تدبر در آن توصیه شدهایم. در قرآن مجید دستورات اخلاقی و احکام بسیار ذکر شده که برای رسیدن به سعادت واقعی راهگشاست. از طرف خداوند ثواب بسیاری برای قرائت قرآن در نظر گرفته شده است اما کدام قرائت؟ آیا هر قرائتی ارزش دارد و پسندیده است. در آیهای خداوند میفرماید: یا ایهاالمزمل. قم الیل الا قلیلا ... اوزد علیه و رتل القرآن ترتیلا؛ ای جامه به خویش فرو پیچیده، شب را به پا خیز مگر اندکی ... و قرآن را شمرده شمرده بخوان. در این آیه نوعی از تلاوت بیان شده است. در روایات زیر نیز بیان شده که کدامین قرائت ارزش دارد: امام محمدباقر(علیهالسلام) فرمود: قاریان قرآن سه دستهاند: 1- کسی که قرآن میخواند و آن را سرمایه قرار میدهد و با آن از پادشاهان پول میگیرد و به مردم فخر میفروشد. 2- فردی که قرآن میخواند و حروف آن را حفظ میکند ولی حدود احکام آن را ضایع میکند. 3- فردی که قرآن میخواند و دوای قرآن را بر بیماری دلش میگذارد و شب را با آن بیدار میماند و روز را (به خاطر روزهداری) تشنه میماند و در مساجد با آن مشغول است و به وسیله آن از خواب بیدار میشود. خداوند عزیز و جبار به خاطر آنان از آسمان باران نازل میکند. به خدا سوگند این قاریان قرآن از یاقوت سرخ کمترند. روایتی دیگر توسط هشام بن سالم از امام صادق(علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: قاریان قرآن سه دستهاند: 1- کسی که قرآن میخواند تا از پادشاهان پول بگیرد و به مردم فخرفروشی کند، چنین کسی از اهل آتش است. 2- کسی که قرآن میخواند و حروف آن را حفظ میکند ولی حدودش را ضایع میکند، او نیز اهل آتش است. 3- کسی که قرآت میخواند و آن را در ذهن خود جای داده و به آیات محکم آن عمل میکند و به آیات متشابه آن ایمان دارد و واجباتش را به جای میآورد و حلالش را حلال و حرامش را حرام میداند چنین فردی از کسانی است که خداوند او را از فتنههای گمراه کننده نجات میدهد و او اهل بهشت است و میتواند درباره هر کسی که بخواهد شفاعت کند. دو حدیث گرانبهای فوق، از دو امام معصوم(علیهماالسلام) در مورد چگونگی قرائت قرآن به ما رسیده است؛ حال باید بررسی کنیم که جزء کدام یک از این دستهها هستیم و ببینیم که قرآن را برای چه تلاوت میکنیم؟ اگر جزء گروه اول و دوم هستیم که بدا به حال ما. باید هر چه زودتر توبه کنیم و راه درست را انتخاب کنیم ولی اگر در دسته سوم قرار میگیریم، فراموش نکنیم که توفیقی از جانب خداوند است و خشنود باشیم که به درستی قاری قرآن کریم هستیم و خداوند را شاکر باشیم. و از همه بیشتر مراقب باشیم که خدایی نکرده، شیطان از این راه به نفسمان وارد نشود و فریبمان ندهد و ما را دچار عجب و غرور نکند.
الف) تقوای الهی
ب) بزرگترین مانع معرفت
زنگار دل و عوامل آن
زدودن زنگار و تطهیر دل
من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای کوچک، برایش یک خاطره باشد.
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.
ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد. همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...
تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛
ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...
می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...
یک بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار کنم که هر روز دلم برایت تنگ می شود. روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین من و تو،...
هر روز به خود می گویم کاش شیشه عمر غرورم را شکسته بودم
کاش به تو می گفتم که عاشقانه دوستت دارم تا ابد...
باز کن پنجره را... خواهی دید که آسمان نیز چون دل من، بارانی است…
به گزارش گروه دریافت خبر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، متن کامل پاسخ خاتمی به نامه مهندس میرحسین موسوی به این شرح است:
"برادر عزیزم آقای مهندس میرحسین موسوی
با سلام و احترام
از محبتی که ابراز فرمودهاید و همواره مشمول آن بودهام تشکر میکنم.
بازگشت پویا و با نشاط آن عزیز از سرمایههای گرانسنگ انقلاب، میهن و مردمید به صحنه و آمادگیتان برای حضور در عرصه سرنوشت ساز انتخابات ریاست جمهوری را مبارک میدانم و امیدوارم شاهد انتخاباتی سالم، آزاد، رقابتی و پرشور باشیم و نتیجه رای مردم باعث اطمینان و شتاب بیشتر در مسیر حرکت جامعه و سوی آرمانهای والایی باشد که انقلاب، امام و ملت داشتهاند و مردم بزرگوار که شایسته زندگی معنوی و مادی بتواند پیشرفت، آزادی و عدالت و مردم سالاری را در پرتو این انتخابات بیشتر و بهتر در دسترس خود ببینند.
من نیز به عنوان فردی که جز به سربلندی میهن و ملت و رسیدن به آرمانهای والای انقلاب نمیاندیشد در کنار دیگر شهروندان آزاد و متعهد هر آنچه از دستم برآید انجام خواهم داد.
همانگونه که در بیانیه خود اعلام کردهام بار دیگر براین نکته تاکید دارم که تلاش برای بستن راه تشتت آرایی که معطوف به اصلاحات، پیشرفت و اعتلاء مادی و معنوی میهن و تامین عدالت همه جانبه و پاس داشت حرمت و کرامت و آزادی انسان و اخلاق بخصوص درمیان حاکمان است وظیفهای است بردوش همه ما و در این مرحله خاص تدبیر و همراهی جنابعالی و برادر بزرگوارمان جناب آقای کروبی در رسیدن به وحدتی که در نامه اتان به آن اشاره کردهاید کارساز خواهدبود.
ان شاء الله "
انتهای پیام