یادداشت های یه آسمونی
صندلی های خمیده میزهای صف کشیده خنده های لب پریده گریه های اختیاری عصر جدول های خالی پارکهای این حوالی پرسه های بی خیالی نیمکت های خماری رو نوشت روزها را روی هم سنجاق کردن شنبه های بی پناهی جمعه های بی قراری خسته ام از ارزوها ارزوهای شعاری شوق پرواز مجازی بالهای استعاری لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی زندگی های اداری افتاب زرد و غمگین پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین اسمان های اجاری با نگاهی سرشکسته چشم های پینه بسته خسته از درهای بسته خسته از چشم انتظاری عاقبت پرونده ام را با غبار ارزوها خاک خواهد بست روزی باد خواهد برد!باری روی میز خالی من صفحه ی باز حوادث در ستون تسلیت ها نامی از ما یادگاری....