یادداشت های یه آسمونی
بعد هزار انتظار این فلک بی وفا شهد وصالم چشاند زهر فراق از قفا وه که ز کین میکند هر بدو روزم سپهر با تو به زحمت قرین وز تو به حسرت جدا رفتی و میآورد جذبهی شوقت ز پی خاک مرا عنقریب همره باد صبا با تو بگویم که هجر با من بی دل چه کرد روزی من گر شود وصل تو روز جزا شد همه جا چون شبه بی تو به چشمم سیه چشم سیه روی من دید تو را از کجا از خردم تا ابد فکر تو بیگانه کرد این دل دیوانه گشت با تو کجا آشنا
نوشته شده در پنج شنبه 87/12/29ساعت
1:18 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |