مردی در جهنم بود - یادداشت های یه آسمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یه آسمونی

  مردی در جهنم بود که فرشته ای ناگهان برای کمک به او آمد و گفت من تو را نجات می دهم برای این که روزی تو کاری نیک انجام داده ای فکر کن ببین آن را به خاطر می آوری یانه؟
 او فکر کرد و به یادش آمد که روزی در راهی که می رفت عنکبوتی را دید اما برای آن که او را له نکند راهش را کج کرد و از سمت دیگری عبور کرد.
فرشته لبخند زد وبعد ناگهان تار عنکبوتی پایین آمد و فرشته گفت: تار عنکبوت را بگیر و بالا برو تا به بهشت بروی. مرد تار عنکبوت را گرفت، در همین هنگام جهنمیان دیگر هم که فرصتی برای نجات خود یافتند به سمت تار عنکبوت دست دراز کردند تا بالا بروند اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا تار عنکبوت پاره شود و خود بیفتد . که ناگهان تار عنکبوت پاره شد تو تنها راه نجاتی را که داشتی با فکر کردن به خود و فراموش ساختن دیگران از دست دادی. دیگر راه نجاتی برای تو نیست و بعد فرشته ناپدید شد. 
 
نوشته شده در سه شنبه 87/12/13ساعت 11:50 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


فال عشق

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس