یادداشت های یه آسمونی
خبرگزاری انتخاب : محمدعلی رجایی به نقل از یکی از دوستانش می نویسد: گویا سال گذشته، سیده لیلا خاتمی، فرزند آقای خاتمی، در امتحان کنکور فوق لیسانس در رشتهای شرکت کرده بود که دانشگاه مربوط برای ده نفر اعلام ظرفیت کرده بود و از قضا ایشان نفر چهاردهم شده بود. یکی از مسئولان سازمان سنجش که متوجه این امر میشود، قضیه را با وزیر وقت علوم در میان میگذارد و به او میگوید، ما میتوانیم ظرفیت پذیرش دانشجوی این دانشگاه را در این رشته تا پانزده نفر هم بالا ببریم تا نام دختر آقای رئیسجمهور هم جزو اسامی قبولشدگان باشد و ماهها تلاش ایشان هم به جایی برسد. وزیر مربوطه هم با این پیشنهاد موافقت میکند و به این ترتیب، دختر آقای خاتمی به عنوان ردیف چهاردهم اعلام میشود. رجایی ادامه داده است: این عزیز میگفت، یکی از ارادتمندان آقای خاتمی که در سازمان سنجش کار میکرد، مراتب را با واسطهای به اطلاع دفتر آقای خاتمی رسانید. شنیدهام ایشان پس از آگاهی از این مسئله، ضمن واکنش تند به مسئولان مربوطه، گفته بود: «مگر زمان سابق است که در مملکت، فرزندان مسئولان از امتیازات و عنایتهای ویژه برخوردار شوند؟» و ادامه داده بود: «در رژیم سابق هم همینطور رفتار میشد که خانوادههای هزار فامیلی درست میشد و همه امتیازات در دست آنها بود، وی سپس دستور داده بود، ظرفیت به همان تعداد ده نفر اعلام شده قبلی برگردد و نام دختر ایشان را از فهرست قبولشدگان حذف شود. دختر ایشان هم سال بعد بیشتر مطالعه میکند و دوباره در کنکور شرکت میکند. این در حالی بود که کار از کار گذشته و اسامی قبولشدگان در روزنامهها اعلام شده بود. شنیدهام دختر ایشان بدون آگاهی از این ماجرا، وقتی با خوشحالی نام خود را در روزنامهها جزو دانشجویان پذیرفتهشده دانشگاه میبیند، با خرید گل و شیرینی به خانه میرود و با خوشحالی خبر را به پدر و مادر خود اطلاع میدهد، اما از پدرش پاسخ میشنود که: «ولی اینگونه که من فهمیدهام، شما قبول نشدهاید» و آنگاه که دخترش با تعجب از این اظهارنظر، نام خود را در روزنامه به او نشان میدهد، پاسخ میشنود: بله این درست است، ولی پس از این مرحله، کار دیگری هم شد و آن این بود که ... سپس ماجرا را برای دخترش لیلا توضیح میدهد. من نمیدانم در آن لحظه بر لیلا چه گذشته است و در دل نسبت به پدرش چه اندیشید، ولی میدانم حتی اگر به ظاهر، لحظات و ساعاتی را رنجیده باشد، از آنجا که وی هم از خاندان نجیب مرحوم آیتالله سیدروحالله خاتمی است ـ که شاید از معدود روحانیونی بود که از وی به عنوان یک روشنفکر دینی نام میبرند ـ حتما در دل به خاطر داشتن چنین پدری، که عدالتگرایی گمنامانه، از ویژگیهای اوست، خدا را سپاسگزار باشد. همانگونه که خواننده این سطور، لابد در پایان این مقال، خدا را به خاطر داشتن چنین روحانیون وارستهای که قدرت هرگز نتوانست آنان را از آرمانهای اصیلشان جدا کند، سپاس گزارد. تا باد، چنین باد.