ش - یادداشت های یه آسمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یه آسمونی

آن سیه‌دست سیه‌داس سیه‌دل، که تورا،

چون گلی، با ریشه،

از زمین دل من کند و ربود؛

نیمی از روح مرا با خود برد.

نشد این خاک به‌هم‌ریخته، هموار، هنوز!




تو گذشتی و شب و روز گذشت.

آن زمان‌ها،

به امیدی که تو، برخواهی گشت،


پای هر پنجره، مات،

می‌نشستم به تماشا، تنها،

گاه بر پرده ابر،

گاه در روزن ماه،

دور،تا دورترین جاها می‌رفت نگاه؛

باز می‌گشتم تنها، هیهات!

چشم‌ها دوخته‌ام بر در و دیوار هنوز!



بی‌تو، سی سال نفس آمد ورفت.

مرغ تنها، خسته، خون‌آلود.

که به دنبال تو پرپر می‌زد،

از نفس می‌افتاد.

در فقس می‌فرسود،

ناله‌ها می‌کند این مرغ گرفتار هنوز!



به نشیب آمدم اینک ز فراز،

به تو نزدیک‌ترم، می‌دانم.


یک دو روزی دیگر،

از همین شاخه لرزان حیات،


پرکشان سوی تو می‌آیم باز.

دوستت دارم،


بسیار،هنوز... !



ا(فریدون مشیری)


نوشته شده در شنبه 87/7/27ساعت 11:35 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |


فال عشق

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس