یادداشت های یه آسمونی
یه باغ بارون زده ام
پُر از گُلایِ اطلسی
چِقَد باید گریه کنم
تا تو به دادم برسی
*
چِقَد نفس تازه کنم
تو پَرپَرِ ترانه ها
چِقَد تو رُ کم بیارم
میون عاشقانه ها
*
چِقَد برام قصه بگن
تا تو به خوابِ من بیای
شب که میاد به دیدن
حالِ خراب من بیای
*
یه عمره بی صدا دلم
پشت درایِ بسته بود
فاصله بین من و تو
فقط دلِ شکسته بود
*
دوسِت دارم از ته دل
دلی که پَرپَر می زنه
دلی که سازِ عشقِتُ
از همه بهتر می زنه
*
دوسِت دارم حتی اَگه
یه شب به خواب من نیای
عاشقتم مثل همه
حتی اَگه منُ نخوای
*
یه باغ بارون زده ام...
نوشته شده در جمعه 87/7/26ساعت
1:33 صبح توسط وحید نظرات ( بدون ) | |