یادداشت های یه آسمونی
یادم می آید کودکیهایم را و در آن موقع بود عشق را فهمیدم خوب یادم می آید در موسم آواز کلاغ نیلوفر تنهایی خود را -در سبزترین فصل حیات- به تنم پیچیدم لیک در حوصله ی امروز و اطاقی که در آن جز صدای اکسیر سکوت هر چیزب بی معنی است اما پنجره ای دارد که از آن سایه ی دوست می تابد..........
دیرگاهی است که به خود برگشتم
نوشته شده در جمعه 87/6/1ساعت
7:43 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |