یادداشت های یه آسمونی
امشب می خواهم راز سر نوشتم را از نورهای سپید
مهتاب بپرسم،می خواهم عاشق ترین ستاره قلبم
را در وجودم بیابم و آوازم را با تارهای دلنشین
عشق طنین انداز کنم،گمگشته من در مرزهایی
دور از دلتنگی پرسه می زند،اما افسوس که تردید
من دریایی است بی کران که موجهایش حاصل
سیل اشکی است در غروبهای دلتنگی.یاد تو در
همه شبهای من می درخشد،وقتی به افقهای روبرو
نگـاه می کنـم نـور تـو را مـی بـینم کـه حـتی
گمنام ترین قسمت های زمین را روشن کرده است.
نوشته شده در جمعه 87/4/7ساعت
3:43 عصر توسط وحید نظرات ( ) | |