یادداشت های یه آسمونی
در انتظارت دیگر خسته تر از باد خزانم عزیزم مانند برگهای پاییز بی روح و سرگردانم عزیزم در راه انتظار تو حتی اشکهایم نیز بند آمده شب و روز برایم فرقی نداره و روز ها می گذرد بی آنکه ز خود خاطره ای بجا گذارد تو را در قلب دریا باید نوشت ؛ تو را بر روی ابرها باید نوشت زیرا تو در اوج دریای زیراتو در قلبهای مای اسمت را روی قلب خود نوشتم تو را ماندگاری ابدی دانستم زیرا عاشقی معنای تو را دارد، زیرا عاشقی از تو جان گرفته است دلی دارم به وسعت دریا مثل آبی آسمان کجایی ای روح تازه کجایی ای ماندگار دوباره دل هوای با تو بودن کرده نگو این دل دوریه عشق تو باور کرده دل من خسته از این دست به دعاها بردن همه آرزوهام با رفتن تو مردن حالا من یه آرزو دارم تو سینه که دوباره چشم من تو رو ببینه
+رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانهء توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبا نگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لبت حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
+اشک در چشمان من
دریای غم دارد به دل
خنده بر لب می کنم
تا کس نداند راز دل
من دلی دارم چون رنگین کمان
عشقی دارم چون اقیانوس ها
دلی دارم چون کبوتری سفید
بر فراز کوهها،دریاها و کل دنیا
من کلامم عشق،کارم دوست داشتن و مقصدم به رسیدن است
از این همه دلواپسی از این روز های تکراری...
دلم گرفته عزیزم از این پنجره های بی صدا
از تنهایی و دلتنگیها...
بیتو باز دارم پرپر میشم بیتو دارم به آخر میرسم
بیتو دارم جون میدم فقط یک کلام میگم عشق من دارم بیتو میمیرم...پس کی به دادم میرسی
روح کهنه و غبار آلود مرا کی روشنایی می بخشی با نورانی چشمات با وجود نازنینت با بوی عطر مهربونت