روش و سیاست در فلسفه اسلامی2 - یادداشت های یه آسمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یه آسمونی

مساله مونیسم و دوآلیسم روشی در فلسفه نظری و فلسفه عملی

گفته شد که فیلسوفان مسلمان اغلب نظریه معرفت شناسی ارسطو را پذیرفتند. ارسطو بر خلاف افلاطون میان فلسفه نظری و فلسفه عملی تفاوت گذاشت. فلسفه عملی به عقیده ارسطو محصول فرونسیس ( phronesis ) است. کارکرد فرونسیس از نظر او پیدایش معرفت معطوف به عملpraxis) ) می­باشد. پراکسیس در معرفت شناسی ارسطویی عمل درونی است که هدف آن خودش به شمار می­آید. در حالی که فلسفه نظری ( sophia ) نتیجه جمع عقل شهودی و شناخت علمی می­باشد و عالی­ترین نوع معرفت به شمار می­آید. در حالی که افلاطون میان فرونسیس و سوفیا تفاوتی نمی­گذاشت و این دو را به یک معنی می­پنداشت. اما در معرفت شناسی ارسطویی متعلق فلسفه عملی امور تغییر پذیری است که نمی­شود آن­ها را به وسیله مثال­های ثابت فهم کرد. مثال­ها به عقیده ارسطو برای شناخت امور ثابتی هستند که متعلق فلسفه نظری به شمار می­آیند ( ارسطو، 1378، 13 و 216 ). به این ترتیب فلسفه عملی تنها به کلیات نمی­پردازد بلکه باید جزئیات را نیز درک کند و از این رو موضوع آن ادراک حسی خواهد بود ( همان، 225 ). او سپس فلسفه عملی را به سه دسته اخلاق، تدبیر منزل، و سیاست مدن تقسیم می­کرد. از این رو بنابه دستگاه معرفت شناختی فلسفه اسلامی به تبع معرفت شناسی ارسطویی نوع رابطه میان فلسفه نظری و فلسفه عملی مطرح می­شود. این که آیا این دو گونه از معرفت کاملا از یکدیگر متمایز هستند و هیچ گونه ارتباط معرفت شناختی با یک دیگر ندارند؟ یا این که میان این دو نوع از فلسفه ارتباط شناخت شناسانه وجود دارد؟ ابن مساله به دنبال خود این پرسش را به دنبال دارد که آیا عقل سازنده دانش­های نظری با عقل ایجاد کننده دانش­های عملی نیز تفاوت می­کند یا این که در آدمی بیش از یک نوع عقل وجود ندارد؟ این مساله را در مقال حاضرتحت عنوان تک انگاری ( monotheism ) و دوگانه انگاری ( dualism ) شناختی بررسی می­کنیم. از نقطه نظر مقاله حاضر نکته اصلی وحدت روش شناسی فلسفه نظری و فلسفه عملی به صورت عمومی، و وحدت فلسفه نظری با مطالعات سیاسی است.

ارسطو حکمت عملی را راه و وسیله دستیابی به زندگی نیک و همره با نیک بختی معرفی می­کند؛ از این رو کسی را دارای حکمت عملی می­داند که استعداد تفکر درست را داراست. ارسطو می­گوید هیچ کس درباره امری تغییر ناپذیر یا امری که تحقق بخشی به آن برای او ممکن نیست نمی­اندیشد. به عقیده ارسطو اموری که مبادیشان تغییر پذیر هستند و در حوزه حکمت عملی قرار می­گیرند، برهان جاری نمی­شود بلکه برهان درباره شناخت علمی معنا می­یابد که داوری درباره موضوعات کلی و ضروری است. این حوزه همان قلمروی حکمت نظری است( ارسطو، 1378، 215). به نظر ارسطو اقامه برهان و هر گونه شناخت علمی، به نوبه خود مبتنی بر مبادی نخستین است. او از این سخن خود نتیجه می­گیرد که نخستین مبادی اشیا موضوع حکمت نظری قرار می­گیرند و نه موضوع حکمت عملی( ارسطو، 1378،218). هریک از دو نوع حکمت عملی و نظری خود دستاورد دو نوع عقل است: عقل عملی و عقل نظری. در جهان اسلام، ابن سینا نیز به پذیرش طبقه بندی ارسطویی معرفت، تمام تفکرات بشری را به دو بخش حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می­کند. او درتوضیح حکمت نظری بیان می­کند که این نوع از دانش، پژوهشگر را به کامل کردن توان اندیشه­اش که در نفس نهفته است برمی­انگیزد ابن سینا رسیدن به این هدف را از رهگذر دست یابی به علوم تصوری و تصذیقی به اشیا و اموری که در رده اعمال و احوال اختیاری انسان نیستند، ممکن می­داند( ابن سینا، 1404، 4و5 ) اما حکمت عملی به عقیده ابن سینا در نخستین مرحله سیر خود مانند حکمت نظری پژوهشگر خود را به سوی کمال یابی توان نظری رهمنون می­گردد- از طریق دانش­های تصوری و تصدیقی نسبت به اموری که در قلمروی اختیار آدمی هستند- اما هدف دیگر حکمت عملی دست یابی به فضایل عملی است.( ابن سینا، همان ). تفاوت دو نوع معرفت در شناخت شناسی اسلامی- ارسطویی به نوبه خود پرسش از تفاوت میان دو نوع عقل نظری و عملی را مطرح می­نماید. این که آیا آدمی دارای دو نوع عقل است یا این که یک نوع نیروی شناسنده بیشتر در آدمی وجود ندارد؟ به نظر می­رسد بر خلاف وجود دو نوع معرفت نظری و عملی در آدمی، او دارای یک نیروی اندیشنده بیش نیست. بهترین دلیل این مدعا آن است که پسوند عملی در برابر نظری که به عقل نسبت داده می­شود، تنها به گروه بندی معقولات و تنوع آن­ها دلالت می­کند و نه به دوگانگی معنی و واقعیت عقل بشر( حائری، 1995، 32). صرف نظر از یکانگی یا دوگانگی واقعیت نیروی تعقل در بشر، پرسش مهم روش شناسی وجود وحدت یا تمایز روشی دو نوع معرفت نظری وعملی- پس از اذعان به تفاوت این دو نوع معرفت- می­باشد. به نظر می­رسد نگرش غالب فیلسوفان اسلامی وحدت روش شناختی این دو حوزه معرفتی باشد – چنانچه که مطهری نیز بدان اذعان دارد- اما علامه طباطبائی با ارایه نظریه اعتباریات عملی خود حکم به تمایز روش شناختی معرفت بشری از معرفت سیاسی می­دهد. در ادامه مقال نگرش دکتر مهدی حائری را به عنوان نماینده نظریه وحدت روشی، و نظریه علامه محمد حسین طباطبائی را به عنوان نماینده نظریه تفاوت روش شناختی معرفت سیاسی از دیگر معرفت­های بشری بیان می­کنیم.


نوشته شده در یکشنبه 86/11/21ساعت 12:21 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


فال عشق

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس