آبان 1387 - یادداشت های یه آسمونی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادداشت های یه آسمونی

ما چشم هایمان را

               باهم معامله کردیم

                        و قلب هایمان را

                                   به یکدیگر دادیم

                                           ما یک نفر شدیم

و

از داستان عشق بزرگمان

تنها من ماندم.

من که

خورشیدم در ظهر زندگی غروب کرد .


نوشته شده در سه شنبه 87/8/7ساعت 2:10 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


 

                    بنویس که دلت دیگه به یاد اون نیست

                   بنویس که بدونه وقتی نباشه قلبت از خون نیست

                    اون که گذاشتو رفت یه روز سرش به سنگ می خوره بر میگرده

             دیگه صداش نکن

                    بزار خودش بیاد دنبالت بگرده

              دیگه گریه نکن

                     آخه اشک تو باعث شادی اونه

             دیگه به پاش نسوز

                    آخه اون واسه تو دیگه دل نمی سوزونه

                   اگه میخواست میموند حالا که رفتو غصش رفته زیادم

                  اگه پیشم میموند میدید جز اون به هیچ که دل نمی دادم

       بنویس از سر خط....


نوشته شده در سه شنبه 87/8/7ساعت 2:8 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


دوباره دل هوای با تو بودن کرده

 

نگو این دل دوریه عشق تو باور کرده

 

 

 دل من خسته از این دست به دعا ها بردن

 

همه ی آرزو هام با رفتن تو مردن

 

حالا من یه آرزو دارم تو سینه

 

که دوباره چشم من تو رو ببینه

 

واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا میدم

 

آخه تو رنگ چشات هیبت دنیا رو دیدم....


نوشته شده در سه شنبه 87/8/7ساعت 2:6 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


فرق تو با سنگ و شیشه همین است.تو میتوانی کنار جاده منتظر بمانی تا او از  راه برسد و شادمانه دستمال صورتی خود را برایت تکان دهد.تو میتوانی بر سینه همه درختها و پنجره ها بنویسی : (( تو را دوست دارم )) فرق تو با سنگ و شیشه همین است.

چرا نشسته ای...؟ چرا این همه عابری که مشتاقانه به سوی عشق می روند?نمیبینی؟ تو میتوانی عاشق باشی و هر صبح خروسخوان دنیا را با ترانه ای سبز بیدار کنی.تو میتوانی آغوش خود را به روی هر که دوست داری بگشایی و ماه را به ضیافتی در زمین مهمان کنی و از باغ حوا عطرهای تازه بیاوری.تو میتوانی بی هبچ دغدغه ای از جنگلهای وحشی بگذری و صدای قناری را به شاخهای بی برگ بدهی...فرق تو با سنگ و شیشه همین است.


نوشته شده در سه شنبه 87/8/7ساعت 2:4 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


 
وقتی در زندگی به داشتنی های خود فکر می کنیم
                                                                  خود را خوشبخت
و زمانی که به نداشته ها می اندیشیم
                                                     خود را بدبخت حس می کنیم .
                         
                         
                        پس خوشبختی ما در تصور خود ماست.


نوشته شده در سه شنبه 87/8/7ساعت 1:56 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


I"m so tired of being here

از بودن در اینجا چه بسیار خسته ام

Suppressed by all of my childish fears

محصور در هراس های کودکانه ام

And if you have to leave

اگر باید میرفتی و ترکم میکردی

I wish that you would just leave

ای کاش کاملا ترکم می گفتی

Because your presence still lingers here

چرا که همچنان حضورت در من مردد است

And it won"t leave me alone

و تنهایم نمی گذارد.

These wounds won"t seem to heal

انگار دیگر این زخمها شفا یافتی نیست.

This pain is just too real

این دردها بسیار واقعی اند و

There"s just too much that time cannot erase

چه بسیارند که حتی گذر زمان هم یارای زدودنشان نیست.

When you cried I"d wipe away all of your tears

هنگامی که می گریستی اشکهایت را پاک می کردم

When you"d scream I"d fight away all of your fears

وقتی می ترسیدی هراسهایت را دور می کردم

And I"ve held your hand through all of these years

در تمامی این سالها تنها دستهایت را گرفتم

But you still have all of me

اما تو همچنان همه وجودم را در اختیار داری

You used to captivate me

زمانی مرا شیفته و اسیر خود میکردی

By your resonating light

با درخشش تابناک ات

But now I"m bound by the life you left behind

و من اکنون در بند هر آنچه تو در زندگی ام بر جای گذاشتی اسیر

مانده ام.

Your face it haunts my once pleasant dreams

صورتت مانند شبحی در تنها رویاهای سرخوشانه ام خطور میکند.

Your voice it chased away all the sanity in me

صدایت عقل و هوش را از من میبرد.

These wounds won"t seem to heal

انگار این دیگر این زخمها شفا یافتنی نیست

This pain is just too real

این دردها بسیار واقعی است

There"s just too much that time cannot erase

و چه بسیارند که حتی گذر زمان هم یارای زدودنشان نیست.

When you cried I"d wipe away all of your tears

هنگامی که می گریستی اشکهایت را پاک می کردم

When you"d scream I"d fight away all of your fears

وقتی می ترسیدی هراسهایت را دور می کردم

And I"ve held your hand through all of these years

در تمامی این سالها تنها دستهایت را گرفتم

But you still have all of me

اما تو همچنان همه وجودم را در اختیار داری.

I"ve tried so hard to tell myself that you"re gone

بسیار کوشیدم تا به خود بگویم که دیگر رفته ای

And though you"re still with me

اما همچنان با منی

I"ve been alone all along

من همیشه تنها بوده ام (و خواهم ماند)


نوشته شده در دوشنبه 87/8/6ساعت 1:21 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


                                                                      هر کس از من خواست با او باشم از من دور شد 

مهربانی دید و از این لطف من مغرور شد

خواستم با او بمانم تا ابد هم آشیان

دیدم اما هر چه را گفتم به او در گور شد

کاش میشود قلب وسعت میگرفت

شمع باپروانه الفت میگرفت

کاش میشود در پس احساسها

خنده ها از اشک سبقت میگرفت

کاش میشود از الفبای وجود

عین و شین و قاف نشاط میگرفت

کاش میشود در پس سجاده ها

یک دعا تا اوج رفعت میگرفت.


نوشته شده در دوشنبه 87/8/6ساعت 12:47 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


خدایا هر آنکه دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن

                                           بهتر است

                                                  و

 به هر آنکه دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق

                                           برتر است ش


نوشته شده در دوشنبه 87/8/6ساعت 12:47 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


شب ما بی ماه است

ماه ما بی نور است

نورمان بی گرماست روز هم تاریک است

راه ما باریک است

مهر نیز بی نور است

تنمان بی سایه دردمان بی درمان

گریه مان بی اثر است

ناله مان بی سوز است

شعرمان بی ساز است

ابرمان بی باران پنجره بی روزن

در گلویم فریاد ضجه تاریخ است

دردمان تاریخ است

دردمان بی درمان

را ه ما پر مانع،روزگار بی شرم است

زندگی هم دردی است

مرگ درمان است


نوشته شده در دوشنبه 87/8/6ساعت 12:41 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


سوال عبارتند از: 1- "به چی فکر می کنی؟"، 2- "دوستم داری؟"، 3- "به نظرت من چاقم؟"، 4- "فکر می کنی اون خانم از من زیباتره؟" و 5- " اگر من بمیرم تو چی کار میکنی؟"

چیزی که این سوال ها را اینقدر پیچیده کرده این است که یک پاسخ اشتباه ممکن است یک دعوای طولانی مدت را به وجود آورده و در بعضی موارد منجر به طلاق شود. به نمونه های زیر توجه کنید:

1- "به چی فکر می کنی؟" مطمئنا پاسخ مناسب به این سوال چیزی جز این نیسـت: "ببخشید اگه ناراحتت کردم، عزیزم، فقط داشتم به این فکر می کردم که تو چه خانم فوق العاده، با ارزش، با ملاحظه، باهوش و زیبایی هستی و من چقدر خوش شانس هستم که تو را در کنار خود دارم." این سوال به طور حتم افکار درونیتان را برای خانم فاش نمی کند. به عنوان مثال ممکن است شما در آن موقع در حال فکر کردن به یکی از موارد زیر بودید:

الف) بیس بال

ب) فوتبال

ث) چقدر چاق شدید

ج) خانم زیباتر است یا شما

د) اگر شما مردید پول بیمه را چطور خرج می کند

پاسخ مناسبی که به این پرسش داده شده برگرفته از کتاب "ازدواج با بچه ها" نوشته ال باندی است. این اتفاق درست زمانی روی داد که همسر ال، "پگی" به او گفت: "میخواهم بدانی که..." و ال هم گفت "بیشتر ترجیح می دهم حرف بزنم تا فکر کنم."

سوال دیگری که تنها یک پاسخ مثبت دارد و هزاران جواب منفی عبارتست از:

2- "منو دوست داری؟" پاسخ مناسب به این سوال "بله" است. کسانی که میخواهند کمی استادانه تر عمل کنند می توانند بگویند: "بله عزیزم." پاسخ های اشتباه شامل موارد زیر می شود:

الف) فکر کنم اینطور باشه

ب) اگه بگم آره خوشحال می شی؟

ث) بستگی داره منظورت از دوست داشتن چی باشه

ج) فرقیم می کنه؟

د) کی؟ من؟

3- " به نظرت من چاقم؟" پاسخ مردها باید به این سؤال مطمئنا " نه، البته که نیستی" باشد و بعد هم باید به سرعت اتاق را ترک کنند. موارد نادرست عبارتند از:

الف) نه چاقی نه لاغر

ب) در مقایسه با کی؟

ث) یکم وزنت زیاده ولی بهت می یاد

ج) من خانم های چاق تر از تو هم دیده ام

د) چی گفتی؟ من داشتم به بیمه نامت فکر می کردم

4- "فکر می کنی اون خانم از من زیباتره؟" "اون خانم" می تواند هر کسی از نامزد قبلی شما گرفته، تا یک عابر که شما آنچنان به او خیره شده اید که باعث یک سانحه اتومبیل می شوید، و یا یک هنر پیشه ای که در یک فیلم بازی می کند، باشد. در هر شرایطی پاسخ درست این است: "نه، تو خیلی زیباتری" پاسخ های اشتباه شامل موارد زیر می شوند:

الف) زیباتر از تو نیست، اما زیبایی های خودش را دارد

ب) نمی دونم آدم باید زیبایی رو چطوری دسته بندی کنه

ث) آره، ولی شرط می بندم که شخصیت تو از اون خیلی بالاتره

ج) فقط از این نظر که از تو جوانتر و لاغر تره

د) می تونی دوباره سوالت رو تکرار کنی؟ من داشتم به بیمه نامت فکر می کردم

5- "اگر من بمیرم تو چه کار می کنی؟". پاسخ مناسب: "محبوب من، اگر تو به طور ناگهانی چشم از جهان ببندی زندگی دیگر برای من هیچ معنایی نخواهد داشت و خودم را زیر چرخ های اولین کامیونی که ببینم می اندازم." همانطور که در چند خط بعدی می بینید، مشاهده خواهید کرد که یک پاسخ نا بخردانه شما را تا کجاها میشکد:

خانم: عزیزم، اگر من بمیرم تو چه کار می کنی؟

آقا: چرا عزیزم؛ خوب معلومه خیلی ناراحت می شم.

خانم: دوباره ازدواج می کنی؟

آقا: نه معلومه که نمی کنم

خانم: دوست نداری ازدواج کنی؟

آقا: خوب دوست که دارم

خانم: پس چرا ازدواج نمی کنی؟

آقا: خیلی خوب، دوباره ازدواج می کنم

خانم: تو این کار رو می کنی؟

آقا: بله

خانم :( پس از یک مکث طولانی

، حالا فهمیدم، لابد میذاری لباس های من رو هم بپوشه؟

آقا: فکر کنم اگه بخواهد بهش اجازه بدم

خانم: (با سردی) واقعا؟! حتما جای عکس های من رو هم با عکس های او عوض میکنی؟

آقا: آره فکر کنم کار درستی باشه

خانم: این طوریه؟ آیا بهش اجازه میدی که با چوب گلف من بازی کنه؟

آقا: نه عزیزم آخه اون چپ دسته!!!!


نوشته شده در شنبه 87/8/4ساعت 1:51 صبح توسط وحید نظرات ( ) | |


<      1   2   3   4      >

فال عشق

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس